نگاهی به زندگانی و کرامات امام حسن عسکری(ع)
معنویت امام دگرگون کننده بدترین افراد بود
قا! چه می شود اگر به گوشه چشمی نفس حیوانی و سرکش ما را هم رام می کردی. و می گویم در توسل به امام حسن عسکری علیه السلام برای به صلاح آمدن بدترینها، امیدی است یا محول الحول و الاحوال! حول حالنا الی احسن الحال
به گزارش شاهین پرس، حسین منصوری/ مادر امام زمان اهل ترکیه بوده است؛ کنار دریای اژه (که میان شبه جزیره یونان و آناتولی جای گرفته است)؛ همانجا که استانبول دو قسمت می شود: اروپایی و آسیایی. و مزار جد مادری ایشان یعنی شمعون آنجاست و مردم آنجا بسیار محجبه بوده اند و هنوز هم هستند.
والدین خالص:
نام مادر امام زمان (عج): سوسن، نرجس و صَقیَل است. اما نام اولیه او ملیکه بوده و صیقل مبالغه صاقل است به معنی بسیار زنگ زداینده و جلا دهنده و خالص کننده از آلودگی ها (فرهنگ عمید). صیقل علیها سلام با به دنیا آوردن مهدی موعود موجب نهایت جلا دهندگی «امید بشریت» و زمینه ساز نهایت زدایندگی «ظلم از جهان بشریت» و صیقل «عدالت» است.
و از جمله القاب امام عسکری نیز «خالص» است. لذا از دو خالص، فرزندی به دنیا آمد که عالمی را از ظلم خلاصی خواهد بخشید ان شاءالله.
جلالت شأن امام حسن عسکری علیه السلام
به قول معروف «خوشتر آن باشد که وصف دلبران/ گفته آید در کلام دیگران»؛ احمدبن عبیدالله بن خاقان، سرپرست املاک و مالیات قم و ناصبی است. او گوید: از سران سپاه، دبیران، قضات، فقهاء و سایر مردم در مورد حسن عسکری تحقیق کرده ام و هیچکس از آنان نیست الا اینکه نهایت بزرگداشت و احترام و تائید مقام والا و سخن نیکو و اقرار به تقدم بر بزرگان را نسبت به او مشاهده کردم و هیچ دوست و دشمنی را ندیدم مگر اینکه از او به نیکی یاد کرد و ستایشگر او بود (راه روشن ج ۴ ص ۳۸۰).
نمونه های از معنویت فوق العاده و تاثیرگذار امام حسن عسکری علیه السلام
معنویت امام، دگرگون کننده چموش ترین حیوانات و بلکه بدترین افراد است که به نمونه هایی از آن اشاره می کنم؛
رام شدن اسب چموش و سرکش:
حمد بن حارث قزوینی روایت کند که گفت: من با پدرم در سامرا بودیم و پدرم کارش رسیدگی کردن به اسب و استر حضرت عسکری علیه السلام بود. گوید: مستعین خلیفه استری داشت که در زیبایی و بزرگی مانند نداشت و کسی نمی توانست بر آن سوار شود، و دهنه و زین بر او بنهد، و همه ی رام کنندگان ستور را آورده بودند و هیچ کدام نتوانستند کاری بکنند.
یکی از ندیمان و هم نشینان خلیفه به او گفت: چرا پیش حسن ابن الرضا نمی فرستی که بیاید؛ فاِمّا ان یَرکَبَهُ و اِمّا اَن یَقتُلَه فَتَستَرِیحَ مِنه؛ یا سوار این استر شود و یا اینکه استر او را می کشد (و تو از او راحت شوی)؟ خلیفه به نزد آن حضرت فرستاد و پدرم نیز با آن حضرت برفت من هم به دنبال پدرم رفتم. چون حضرت وارد خانه ی خلیفه شد نگاهی به استر کرد که در صحن خانه ایستاده بود، پس به نزد آن استر برفت و دست بر اسب گذارد، من نگاه کردم دیدم استر عرق زیادی کرد، به طوری که عرق از آن استر می ریخت.
آنگاه حضرت پیش مستعین رفته و سلام کرد و مستعین خوش آمد گفته جا باز کرد و نزدیک خود او را نشانیده گفت: ای ابامحمد! (کنیه ی حضرت عسکری علیه السلام است) این استر را دهنه بزن. حضرت به پدرم گفت: ای غلام! استر را دهنه بزن! مستعین گفت: شما خود دهنه اش کن. حضرت رو لباسی خود را که در برداشت به زمین گذارده برخاست استر را دهنه کرده به جای خویش بازگشت و نشست. مستعین گفت: ای ابامحمد زینش کن! حضرت به پدرم فرمود: ای غلام! استر را زین کن! مستعین گفت: شما خودت آن را زین کن. حضرت دوباره برخاست استر را زین کرد. مستعین گفت: می توانی سوار آن شوی؟ فرمود: آری، و بی آنکه استر سرکشی کند حضرت سوارش شده در میان خانه بدوانید آنگاه به هروله رفتنش انداخت و به خوبی راه رفت آنگاه برگشت پیاده شد. مستعین گفت: چگونه استری بود؟ فرمود: مانندش را در زیبایی و خوش راهی ندیدم. مستعین گفت: امیرالمؤمنین آن را به تو بخشید! حضرت به پدرم فرمود: ای غلام! استر را بگیر، پدرم استر را گرفته و یدک کشیده به خانه ی حضرت برد. (الارشاد ۲/۳۱۴ ح ۴)
امام حسن عسکری در زندان صالح ابن وصیف؛
و از محمد بن اسماعیل روایت کند که گفت: هنگامی که حضرت عسکری علیه السلام را به زندان انداختند عباسیان به نزد صالح بن وصیف (که حضرت در خانه ی او زندانی بود) رفته به او گفتند: بر او سختگیری کن و گشایش بر او مده! صالح گفت: با او چه کنم؟! من دو مرد از بدترین کسانی که دسترسی داشتم بر او گماشتم، و در اثر همنشینی با او کارشان از عبادت و نماز و روزه بالا گرفته است، سپس آن دو گماشته را نزد خود طلبیده به آنان گفت: وای بر شما! درباره ی این مرد چه انجام می دهید؟ گفتند: چه بگوییم درباره ی مردی که روزها روزه دار و شبها تا صبح سر پا به عبادت ایستاده و سخنی و سرگرمی جز عبادت ندارد؛ و چون به ما نگاه می کند بدن ما به لرزه می افتد و چنان هراسی در دل ما می افتد که خودداری نتوانیم. عباسیان که این سخنان را شنیدند نومید و سرافکنده برگشتند. (اعلام الوری، ۳۷۹)
امام در زندان علی بن نارمش؛
و از محمد بن اسماعیل علوی روایت کند که گفت: حضرت عسکری را نزد علی بن اوتامش (یا علی بن نارمش – چنانچه در برخی از نسخه ها است) زندانی کردند، و این مرد سخت ترین دشمنان آل محمد صلی الله علیه و آله بود و با خشونت بسیار با فرزندان و خاندان ابی طالب رفتار می کرد. به او دستور دادند هرچه می توانی نسبت به او سختگیری و آزار کن! گوید: بیش از یک روز نگذشت که آن مرد در برابر آن حضرت گونه بر خاک گذارد (کنایه از شدت فروتنی است) و به واسطه ی احترام و بزرگداشت آن حضرت در برابرش دیده به او نمی انداخت و سر به زیر بود، و هنگامی که حضرت از پیش او بیرون رفت آن مرد از بهترین شیعیان خوش عقیده و ستایشگر آن حضرت شده بود.
امام حسن عسکری (علیه السلام) در زندان نحریر؛
نحریر، جلاد مخصوص خلیفه (به تشبیه، رییس ساواک بنی العباس) و فردی سختگیر، آزار دهنده و بی رحم بود که مسئولیت زندان امام عسکری را بر عهده داشت و از هرگونه ظلم و سخت گیری نسبت به آن حضرت دریغ نمی کرد. روزی همسرش به او گفت: از خدا بترس و اینگونه با او برخورد نکن، تو نمی دانی که او چه شخصیتی است. همسر نحریر پاره ای از ویژگی های عبادی و اخلاقی آن حضرت را برای نحریر توضیح داد و گفت: من از عاقبت کارهای تو می ترسم.
نحریر گفت: به خدا سوگند او را در بین درندگان می افکنم و می خواهم شیران او را بخورند طوری که از او اثری باقی نگذارند (معلوم می شود شیرها در نهایت گرسنگی نگه داشته شده بودند) سپس نحریر از خلیفه اجازه گرفت و امام را در بین درندگان قرار داد. حضرت به نماز ایستاده و با معجزه الهی تمامی درندگان بر گرد امام حلقه زده و حتی کمترین آزاری هم به او نمی رسانند. نحریر، با دیدن آن صحنه امام را آزاد کرد و به منزل فرستاد. (الارشاد، ۲، ص ۳۲۰، ح ۱۶)
– می خواستم بگویم آقا! چه می شود اگر به گوشه چشمی نفس حیوانی و سرکش ما را هم رام می کردی. و می گویم در توسل به امام حسن عسکری علیه السلام برای به صلاح آمدن بدترینها، امیدی است یا محول الحول و الاحوال! حول حالنا الی احسن الحال-
هر که با آل علی در افتاد ور افتاد
امام حسن عسکری امامی است که همه خلفاء قصد کشتن او را داشتند اما غافل از اینکه هر که با آل علی در افتاد ور افتاد؛ از جمله:
مرگ مهتدی؛
احمد بن محمد به امام حسن عسکری علیه السلام نوشت: فقد بَلَغَنی اَنَّه یَتَهَدَّدُکَ و یَقولُ: و الله لَاُجلییَنَّهُم عن جَدید ِ الارض؛ شنیده ام شما را تهدید می کند و می گوید به خدا قسم آنها را از روی زمین بر می دارم؟ حضرت به خط خود نوشت: این رفتار او عمرش را کوتاه کرد، از همین امروز پنج روز بشمار او در روز ششم کشته می شود بعد از خواری و ذلتی که به او می رسد. (اعلام الوری، ۳۷۵)
همچنین سید بن طاووس در کتاب مهج الدعوات، ص ۴۹۲ نوشته است شبی که مهتدی توسط نیروهای ترک به قتل رسید (رجب ۲۵۶ه.ق) امام عسکری در زندان بود و به ابوهاشم جعفری فرمود: این طاغوت (مهتدی) امشب می خواست مقام خدا را به بازیچه بگیرد، خداوند عمرش را قطع کرد و خلافت را از او به دیگری داد. صبح آن شب خبر رسید که نیروهای ترک او را کشته اند.
معتز عباسی فرمان داد امام را بکشند اما…؛
معتزّ به سعید حاجب دستور داد «اَخرِج اَبا محمد الی الکوفه ثُمَّ اِضرِب عُنُقَهُ فی الطَّریق» امام برای رفع نگرانی شیعیان نامه نوشت؛ نگران نباشید خداوند بزودی شر او را کم می کند. سه روز بعد خبر قتل معتز عباسی رسید. (المناقب ۴/ ۴۳۲)
آری! هر که با علی و آل علی در افتاد شمارش معکوس ور افتادن خود را کلید زده است.
صلی الله علیک یا ابن خلفاء الله و ابا خلیفته عج
*مدیر وبگاه اطلاع رسانی واقف
انتهای پیام/ ندای اصفهان