۰۸:۰۰ - چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰

روایتی خواندنی از درس آموز مکتب ایثار و شهادت «سید مجید جزایری»

دانش آموز بود که با بسیج آشنا شد بعد از عضویت و گذراندن دوره های آموزشی دوبار و هر کدام به مدت سه ماه عازم جبهه شد دفعه سوم و آخر که می خواست دوباره برود پدرم نصیحتش کرد که “دیگه کافیه بیا و بشین درست را بخوان”. مجید گفت “باشه این دفعه رو که بروم وقتی برگشتم دیگه درسم رو می خوانم” رفت و پیکرش پس از چهار دهه به خانه برگشت.

به گزارش شاهین پرس؛ بارها داستان پدر و مادران شهدای گمنام و مفقودالاثری که از روز مفقود شدن فرزندشان و پس از جستجوی فراوان رادیو به دست گرفته به در خانه چشم‌ دوخته اند تا بلکه فرزند دلبندشان برگردد و یا خبری و نشانه ای برایشان به ارمغان آورند را شنیده ایم، این‌ پدران و مادران سالهای زیادی از عمر خود را با چشمان پر از اشک و انتظار گذراندند که بسیاری از آنها در نهایت با غم فراق چشم از جهان فرو بستند.

* دانش آموزی که رشته تحصیلی خود را تغییر داد و درس آموز مکتب ایثار و شهادت شد

داستان زندگی «سید مجید جزایری فارسانی» هم از آنجایی شروع شد که در سن نوجوانی تصمیم گرفت کلاس درس هنرستان را رها کرده و به جای آموختن رشته برق و الکترونیک، در مکتب عاشورا با جهاد فی سیبل الله، درس سرخ ایثار و شهادت را بیاموزد. بسیجی‌وار عازم جبهه های نبرد با دشمن متجاوز شد اما در پایان به تاسی از مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) رسم گمنامی را در پیش گرفت. پدر و مادرش پس از جستجو های زیاد، سال‌ها منتظر بازگشتش بودند باور نمی کردند که دیگر لبخند مهربان و دوست داشتنی فرزند دلبندشان را نخواهند دید ولی در نهایت با غم فراق، چشمان پر انتظار خود را از جهان فرو بستند.

برادر بزرگ یعنی بزرگترین تکیه گاه زندگی، یعنی رفیق ترین همراه همیشگی، یعنی آرامش و دوست داشتنی ترین آدم زندگی برای خواهر…! محبت بین خواهر و برادر هم هیچ وقت از بین نمی رود حتی اگر 37 سال دوری و بی خبری از برادر باشد، 37 سال دلتنگی خواهر از گمنامی برادر! اما این فراق و چشم انتظاری بلاخره به پایان رسید و امروز آقا مجید به شوق دیدار خواهران و برادرانش همچون کبوتری با بال های شکسته برگشته.

برای آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار پای سخنان «شیرین جزایری» خواهر شهید «سید مجید جزایری فارسانی» نشستیم در ادامه ماحصل گفتگو را می‌خوانید.

اصالتا اهل شهر فارسان استان چهارمحال و بختیاری هستیم اما اوائل سال 58 بود که ساکن شاهین شهر شدیم، هشت خواهر و برادر بودیم و مجید پنجمین فرزند خانواده و سه سال از من بزرگتر بود. دانش آموز بود که با بسیج آشنا شد بعد از عضویت و گذراندن دوره های آموزشی دوبار و هر کدام به مدت سه ماه عازم جبهه شد دفعه سوم و آخر که می خواست دوباره برود پدرم نصیحتش کرد که دیگه کافیه بیا و بشین درست را بخوان. مجید گفت باشه این دفعه رو که بروم وقتی برگشتم دیگه درسم رو می خوانم آخه مجید دانش آموز رشته برق هنرستان در شهر گز بود.

* آخرین باری که مجید عازم جبهه شد

آخرین بار که مجید عازم جبهه شد در عملیات بدر در منطقه جزیره مجنون شرکت کرد اما بعد از عملیات برنگشت و دیگه هیچ خبری هم از ایشان نشد چند وقتی که گذشت پدر و مادرم برای پیدا کردن داداش مجیدم به همه جا سر می زدند از بنیاد شهید گرفته تا سپاه همه جا می رفتند حتی چند بار پدر و مادرم و برادر بزرگم به بیمارستان های مشهد و جاهای دیگه هم رفتند ولی هیچ اثر و نشانی پیدا نکردند تا اینکه پسر همسایه که همراه مجید با هم اعزام شده بودند گفت در حین عملیات و درگیری شدید دیدم پای مجید تیر خورد و مجروح شد ولی چون دستور عقب نشینی داده بودند چاره ای نبود باید بر می گشتیم و دیگه نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاد.

با این صحبتها احتمال داده شد که مجید به شهادت رسیده پیگیری و جستجوهای پدر و مادرم هم هیچ نتیجه ای نداشت در نهایت حدود یکسال بعد یعنی اسفند سال 64 بنیاد شهید با احتمال قوی شهادت برادرم در گلزار شهدای شاهین شهر برایش مزار و سنگ یادبود درست کرد و بعد از آن دیگه چشم انتظاری ما شروع شد پدر و مادرم تا لحظه ای که به رحمت خدا رفتند چشم به راه بودند که از مجید خبری برسد یا نشانه ای پیدا بشود و در نهایت با چشم انتظاری، چشم از دنیا فرو بستند.

* هم نگران و هم امیدوار بودیم/ نمی توانستم برایش فاتحه بخوانم 

نگرانی و چشم انتظاری ما تمام نشد نگران بودیم که چه اتفاقی برای مجید پیش آمده از طرفی هم امیدوار، امیدوار به روزی که دوباره ببینیم برگشته حتی بعد از پایان جنگ که اسرا بر می گشتند خیلی امیدوار بودیم که ای کاش جزو اسرا باشد و برگردد. با این حال هر احتمالی میدادیم مثلا خود من خیلی دوست داشتم دوباره برگردد احتمال میدادم که ممکن است بعلت مجروحیت حافظه اش را از دست داده و دعا می کردم که زودتر خوب شده و برگردد ولی هیچ وقت فکر نمی کردم یک روزی مثل امروز چنین احساس عجیبی از شوق برگشتن و آرامش از دیدار داداش مجیدم داشته باشم، احساسی که اصلا قابل توصیف نیست و هیچ وقت هم تجربه نکرده بودم. قبلا هر وقت از سر دلتنگی بر سر مزار یادبودش به گلزار شهدا می رفتم چون می دانستم که این قبر خالی است نمی توانستم برایش فاتحه ای بخوانم اما الان به آرامش رسیده ام از طرفی خیلی ناراحت هستم که پدر و مادرم زنده نیستند تا ببینند که مجید برگشته است آرزو می کنم ای کاش زنده بودند و می دیدند هر چند که آنها خودشان واقف هستند.

* خواب هایی عجیب که حکایت از خبری داشتند

این چند وقت اخیر چندین بار خواب پدر و مادر و حتی خود داداش مجیدم را می دیدم ولی جالب بود که وقتی بیدار می شدم محتوای خواب به یادم نمی ماند فقط موضوع خواب را به یاد می آوردم حتی یکبار خواب منزل پدری در محله خاقانی شاهین شهر که مجید رفت جبهه و دیگر برنگشت را دیدم الان متوجه می شوم که این خواب های عجیب همه یک نشانه بودند و از وقوع یک خبری، خبر می دادند. ان شاالله خداوند به خانواده همه شهدا صبر بدهد خیلی سخت است واقعا این حس و احساس را نمی توان توصیف کرد.

* نوجوانی مهربان و با اخلاق اما متعصب به حجاب و حریم محرم و نامحرم

مجید 17 ساله بود که رفت جبهه و به شهادت رسید اما قبل از آن با اینکه یک نوجوان بود خیلی اخلاق مدار بود به شدت به مسئله حجاب، اخلاق و رفتار اهمیت می داد در رفت و آمد و مهمانی ها به موضوع رعایت حجاب و محرم و نامحرم خیلی تاکید داشت آن زمان من دختر بچه بودم و مجید تنها سه سال از من بزرگتر بود با این حال خیلی مراقبم بود اگر گاهی حواسم نبود در حضور نامحرم روسری ام جابجا می شد فورا تذکر می داد و اغلب به خاطر همین موارد با هم جر و بحث می کردیم.

خیلی به پدر و مادر احترام می گذاشت، اهل نماز و عبادت بود، بسیار منظم بود و کارها را سر وقت انجام می داد خیلی مهربان بود و به دیگران کمک می کرد به طور مثال هر وقت خواهر بزرگترم از خوزستان می آمد و بچه کوچکش بی قراری می کرد مجید کمک می کرد و بچه را آرام می کرد این درحالی بود که دیگر برادرهایم که خیلی هم خوب و مهربان هستند اینگونه نبودند همین اخلاق و رفتارش باعث شده بود که تافته جدا بافته از بقیه باشد و در نهایت خداوند شهادت را نصیبش کند.

************

سید مجید جزایری فارسانی فرزند مرتضی متولد اول آبان 1346، بیست و دوم اسفند سال 63 و در سن 17 سالگی در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در منطقه برجای ماند. اخیرا با تلاش کمیته جستجوی مفقودین جنگ تحمیلی پیکر مطهر این شهید در منطقه عملیاتی تفحص و با آزمایش DNA شناسایی شد. شهید سید مجید جزایری پس از 37 سال وقتی به آغوش وطن بازگشت و خانواده خود را از چشم انتظاری در آورد که پدر و مادر هر دو دیگر در قید حیات نیستند، پیکر مطهرش همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) بر دوش دوستان و همشهریان تشییع و در جوار همرزمانش در گلزار شهدای شاهین شهر به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.