گزارش ویژه؛
روشهای آمریکا برای شکنجه روحی و روانی زندانیان در ابوغریب و گوانتانامو + تصاویر
در یکی از روشها، زندانی را از قفس (احتمالاً باید گفت قفس و نه سلول زندان) بیرون میکشند و به یک اتاقی که با تخته سه لایی پوشیده شده منتقل میکنند. شکنجهگران فرد زندانی را به دیوار اتاق پرتاب میکنند، گویی میخواهند او را در هم بشکنند، ولی تخته سه لایی به شکل جزیی ضربهها را تخفیف میدهد و به شکلی که به حالت از خود بیخود بیافتد بی آنکه استخوانهایش شکسته شود.
- زندانی در خروج از یک جلسۀ آماده سازی در گوآنتانامو
در سال 2004، شبکۀ سی بی اس CBS گزارشی را به این موضوع اختصاص داد. انتشار این گزارش نقطۀ آغازی بود برای به جریان افتادن افشاگریهای گسترده در مورد بد رفتاری با عراقیها. زندان ابوغریب نشان میداد که دعاوی مرتبط به جنگ علیه دیکتاتوری صدام حسین، در واقع چیزی نبوده و نیست بجز جنگ اشغالگرانه با تمام پیامدها و کاروانی از اعمال جنایتکارانه. واشنگتن با خونسردی تمام اطمینان داد که این اعمال توسط چند نفر و خارج از فرماندهی صورت گرفته و آنها را «سیب گندیده در سبد» نامید. به همین مناسبت، چند سرباز بازداشت و مورد محاکمه قرار گرفتند تا درس عبرتی برای دیگران باشد. این پرونده تا افشاگریهای بعدی بسته شد.
همزمان سیا و پنتاگون برای آماده سازی افکار عمومی در زمینۀ تغییر ارزشهای اخلاقی در ایالات متحده و کشورهای هم پیمان اقدام کردند. آژانس یک مأمور رابطه با هالیوود را انتخاب کرد، سرهنگ چاز براندون Chase Brandon (پسر عموی تومی لی جونز Tommy Lee Jones) و نویسندگان و فیلمنامهنویسهای مشهوری مانند تام کلانسی Tom Clancy را برای نوشتن فلیمنامههای جدید و سریالهای تلویزیونی به خدمت گرفت. هدف، زدن مهر اتهام به فرهنگ اسلامی و در نتیجه عادیسازی شکنجه در مبارزه علیه تروریسم بود.
به عنوان مثال، ماجراهای جک بائر Jack Bauer در سریال 24 ساعت که سخاوتمندانه از سوی آژانس اطلاعاتی بودجه دریافت میکرد و در هر فصل از فیلم مرز قابل قبول (در مقبولیتسازی اعمال شکنجه) فراتر از همیشه به نمایش گذاشته میشد. در نخستین اپیزودها، قهرمان فیلم افراد مظنون را برای ربودن اطلاعات تهدید می کند. در اپیزودهای بعدی، تمام شخصیتها یکدیگر را با ملاحظات بیش از پیش کمتری مظنون میپندارند و شکنجه میکنند و بیش از پیش به اصل انجام وظیفه با اطمینان اتکا میکنند. در تخیلات جمعی، قرنها انسانگرائی کنارزده شد و بربریت جدیدی خود را تحمیل کرد. وقایعنگار واشنگتن پست، چارلز کراوتهامر Charles Krauthammer که در عین حال روانپزشک نیز هست استفاده از شکنجه را در دوران هرج و مرج جنگ علیه تروریسم به عنوان «جبر اخلاقی» معرفی کرد.
سپس تحقیقات سناتور سوئیسی دیک مارتی Dick Marty در شورای اروپا تأیید کرد که سازمان سیا هزاران نفر از سرتاسر جهان را ربوده است که دهها و حتی صدها تن از آنها در کشورهای اتحادیۀ اروپا به سر میبردهاند. پس از این افشاگری، سیلی از افشاگریها در مورد جنایاتی که در زندانهای گوآنتانامو (در کارائیب) و بگرام (در افغانستان) روی داده بود آغاز شد. افکار عمومی در کشورهای عضو ناتو تعبیری را که رسانههای آتلانتیست مطرح میکرد پذیرفتند که البته بخوبی با موضوع فیلمهائی که دیده بودند تطبیق میکرد: یعنی برای نجات جان بیگناهان، واشنگتن شیوههای مخفیانه به کار میبرد: افراد مظنون را میربود و به شیوههائی که اخلاق انسانی آن را نفی میکند ولی کارایی آن را ضروری میدانست.
با چنین روایت سادهاندیشانهای بود که باراک اوباما در اردوی انتخاباتی علیه دولت بوش موضعگیری کرد. و بر این اساس، منع شکنجه و تعطیلکردن زندانیهای سرّی به پرچم مبارزۀ انتخاباتی او تبدیل شد.
از زمان انتخاب او، طی دوران انتقال، اوباما حقوقدانان مجربی را پیرامون خود بسیج کرد و به آنها مأموریت داد تا استراتژی مناسبی را برای خاتمه دادن به این دوران بربریت به کار ببندند. پس از استقرار در کاخ سفید نخستین دستورات اجرائی او در ارتباط با همین موضوع بود. پا فشاری روی این موضوع موجب تحت تأثیر قراردادن افکار عمومی بینالمللی شد و محبوبیت رئیس جمهور جدید تصویر ایالات متحده را در جهان به شکل مثبتی متحول ساخت.
ولی یک سال پس از ریاست جمهوری باراک اوباما، اگر به پروندۀ چند صد مورد فردی رسیدگی شد، ولی در اصل و اساس قضیه هیچ تحولی روی نداد. گوآنتانامو همچنان به فعالیتهای خود ادامه داد و بطوری که انتظار میرفت فوراً تعطیل نشد. انجمنهای دفاع از حقوق بشر در این مورد رسماً اعلام کردند که خشونت علیه زندانیان به شکل وخیمتری ادامه یافته است.
معاون رئیس جمهور جو بایدن Joe Biden در پاسخ به پرسشهائی که مطرح شده بود گفت که هر چه بیشتر در بررسی پروندهها پیش میرود، به مسائل تازهای برخورد میکند که تا کنون از آن بیاطلاع بوده است. سپس به شکل ابهامآمیزی، به رسانهها هشدار داد که نباید جعبۀ پاندورا را بازکنند. گرک کریگ Greg Craig مشاور حقوقی کاخ سفید به سهم خود تقاضای استعفا کرد، نه به این علت که در پی شانه خالیکردن از مأموریت خود است بلکه به این علت که او فکر میکند که اجرای مأموریت واگذار شده به او ممکن نیست.
پس چرا رئیس جمهور نمیتواند دستورات خود را به اجرا بگذارد؟ اگر همه چیز در مورد جنایات دوران بوش گفته شده است، پس چرا از جعبۀ پاندورا میگویند، پس موضوع چیست و از چه می ترسند؟
واقعیت این است که، ساخت و سازهای گستردهای در کار است و به چند آدم ربائی و یک زندان محدود نمیگردد. و به ویژه هدف نهائی آن متفاوت از آن چیزی است که سازمان سیا و پنتاگون تبلیغ میکردند. پیش از آن که پا در این عرصۀ جهنمی بگذاریم، باید در یک مورد رفع ابهام کنیم.
وزیر دفاع دونالد رامسفلد Donald Rumsfeld در گردهمآییهای گروه 6 شرکت میکرد که مأمور انتخاب شکنجههای اعمال شده توسط نیروهای آمریکائی بود. در اینجا، او از زندان ابو غریب در عراق بازدید میکند.
آنچه توسط ارتش آمریکا در ابوغریب انجام گرفته بود، دست کم در آغاز، به آنچه نیروی دریائی آمریکا در گوآنتانامو و در دیگر زندانهای سرّی به آزمایش گذاشته بود هیچ شباهتی نداشت. موضوع خیلی ساده بود، یعنی ارتش آمریکا کاری را انجام میداد که هر ارتش دیگری در جهان وقتی در برخورد با ملتی متخاصم قرار میگیرد انجام میدهد و به پلیس تبدیل میشود. در این حالت این ارتش با ایجاد وحشت بر مردم مسلط میشود. در موردی که مربوط به موضوع ما میشود، نیروهای متفقین همان جنایاتی را مرتکب شدند که فرانسویها در جنگ الجزائر علیه الجزائریهائی که هنوز آنها را «هم وطن » خطاب می کردند مرتکب شدند.
پنتاگون ژنرال بازنشستۀ فرانسوی پل اوسارس Paul Aussaresses کارشناس «ضد شورش» را فراخواند تا افسران ارشد را از چگونگی تجربیاتش مطلع سازد.
ژنرال اوسارس در طول خدمتش همه جا ایالات متحده را در هر کجا که جنگ چریکی در کار بوده همراهی کرده است، در آسیای شرقی و در آمریکای لاتین.
در پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده دو مرکز آموزشی برای این رشته ایجاد میکند، Political Warfare Cadres Academy (در تایوان) و School of Americas (در پاناما). کلاسهای شکنجه برای مسؤولان سرکوب در دیکتاتوریهای آسیائی و آمریکای لاتین برگزار میشود. در سالهای 70-60 این ساخت و ساز با اتحادیۀ جهانی ضد کمونیسم هماهنگ شد و رؤسای دولتهای مربوطه در آن حضور داشتند [1]. همین سیاست طی عملیات (یا برنامه) فنیکس Phoenix در ویتنام ابعاد چشمگیری پیدا کرد (با کشتار 80000 فرد مظنون به فعالیت در گروه ویتکونگها) [2] و در عملیات کوندور Condor در آمریکای لاتین (با کشتار مخالفان سیاسی در سطح تمام قاره) [3]. طرح عملیات پاکسازی منطقۀ شورشی در رابطۀ مفصلی با اسکادرانهای مرگ به شکل کاملاً مشابهی در عراق به اجرا گذاشته شد، به ویژه طی عملیات آیرون هامر Iron Hammer چکش آهنی) [4]).
تنها پدیدۀ تازه، پخش یک کتاب کلاسیک ادبیات استعماری به نام The Arab Mind روحیۀ عرب (روانشناسی فرهنگی عرب) اثر رافائل پته Raphael Patai مردمشناس یهودی مجارستانی، با پیشگفتار سرهنگ نورول بی. دو آتکین Norvell B. De Atkine مدیر مدرسۀ ویژۀ نظامی جان اف کندی، نام جدیدی برای مدرسۀ (نکبت بار) آمریکا School of Americas از وقتی که به فورت براگ Fort Bragg در کارولینای شمالی نقل مکان کرده است [5]. این کتاب که با لحنی حکیمانه پیشداوریهای به دور از حقیقت را در اشکال کلی دربارۀ عربها مطرح میکند، فصل بسیار مشهوری دارد که به تابوهای جنسی نزد عربها اختصاص دارد، و همین فصل از این کتاب بود که الهام بخش صحنه پردازیهای زندان ابو غریب شد.
شکنجه در عراق به شکلی که دولت بوش جلوه میداد، به هیچ عنوان یک مورد نادر نیست، بلکه در قلب یک استراتژی ضد شورش جامع جای گرفته است. تنها راه برای پایان دادن به چنین وضعیتی، محکوم کردن آن از دیدگاه اخلاقی نیست، بلکه راه حل اصلی در عبور از این وضعیت سیاسی است. باراک اوباما هم دائماً خروج نیروهای بیگانه در عراق را به آینده موکول میسازد.
آزمایشهای تجربی پروفسور بیدرمن Biderman
آلبرت دی. بیدرمن Albert D. Biderman روانپزشک نیروی هوائی آمریکا در چشم انداز کاملاً متفاوتی به حساب Rand Corporation (اتاق فکری برای اصلاحات سیاسی که مرکز آن در کالیفرنیا واقع شده) تحقیقاتی روی آمادهسازی اسرای جنگی ایالات متحده در کرۀ شمالی انجام داده است.
پیش از مائو و کمونیسم، چینیها روشهای ماهرانهای برای در هم شکستن مقاومت زندانیان و اعترافگیری از آنها ابداع کرده بودند. از همین روشها در جنگ کره استفاده میکردند و به نتایجی نیز دست یافته بودند: زندانیان جنگی ایالات متحده با اعتقاد راسخ در مقابل روزنامهنگاران و رسانهها به جنایاتی اعتراف میکردند که شاید هرگز مرتکب نشده بودند.
بیدرمن نخستین مشاهدات خود را طی گردهمآیی سنا در 19 ژوئن 1956 مطرح کرد، و پس از آن، در سال بعد، در آکادمی پزشکی نیویورک. او پنج مرحله را برای فرد زندانی شناسائی کرده است:
1- نخست، زندانی از همکاری سرپیچی میکند و پشت حصاری از سکوت موضع میگیرد.
2- به واسطۀ آمیزهای از خشونت و خوشرفتاری، میتوانیم او را به مرحلۀ دوم هدایت کنیم، یعنی مرحلهای که در مقابل اتهاماتی که به او وارد میسازیم در وضعیتی قرار بگیرد که بتواند از خودش دفاع کند.
3- سپس، زندانی شروع به همکاری میکند. البته او میتواند همچنان روی بیگناهی خود پافشاری کند، ولی برای پاسخگویی و جلب رضایت بازجو میپذیرد که شاید ناخواسته و یا اتفاقی یا از روی بیتوجهی مرتکب اشتباهی شده است.
4- وقتی از چهارمین مرحله عبور میکند، شخصیت زندانی از چشم خودش کاملاً افتاده و فرد بی ارزشی جلوه میکند. او در نفی اتهامات پافشاری میکند، ولی به سرشت جنایتکار بودن آن اعتراف میکند.
5- در پایان این فرآیند، زندانی میپذیرد که عامل اعمالی است که بدان متهم شده است. او حتی جزئیات تکمیل کنندهای را اختراع میکند و با پذیرش اتهامات خواستار مجازات خودش میشود.
علاوه بر این بیدرمن تمام شگردهایی را که شکنجهگران چینی برای تسلط و به بازی گرفتن زندانیان به کار میبردند را مورد بررسی و آزمایش قرار داد: منزویکردن، منحصر ساختن تمرکز روی یکی از ادراکات حسی، خستگی، تهدید، پاداش، نمایش قدرت زندانبان، تنزل کیفیت زیستی، اجبار انتسابی. در رابطه با فرد زندانی خشونت جسمی وجه ثانوی داشته ولی کاربست خشونت روانی همه جانبه و دائمی است.
تحقیقات بیدرمن دربارۀ « شستشوی مغزی » ابعاد اسطورهای بخود گرفت. نظامیان ایالات متحده بیم داشتند که دشمن بتواند سربازان آنها را در شرایط اسارت منحرف کند به شکلی که هر چیزی را اعتراف کنند و یا دست به هر کاری بزنند. در نتیجه برای خلبانان شکاری آموزشهایی را در نظر گرفتند که در وضعیت اسارت احتمالی بتوانند زیر شکنجه مقاومت کنند و تحت تأثیر شگردهای دشمن علیه خودشان دست به ارتکاب عمل نزنند. این دورۀ آموزشی SERE نامیده میشد، که کلید واژۀ فرازیستی، از بند گریختن، مقاومت، گریز (Survival, Evasion, Resistance, Escape) است.
اگر در آغاز این آموزش تنها به مدرسۀ آمریکایی School of Americas منحصر بود، امروز به مدارس نظامی و گروههای نظامی دیگر نیز انتقال یافته و در چندین پایگاه آموزش داده میشود. علاوه بر این چنین آموزشهایی در تمام ارتشهای عضو ناتو به شکل نهادینه رایج گردیده است.
پس از اشغال افغانستان، دولت بوش تصمیم گرفت که همین شگردها را برای اعترافگیری از زندانیان به کار ببندند، یعنی ترفندی که بر اساس تجربۀ عینی میتوانست دخالت افغانستان را در ماجرای 11 سپتامبر به اثبات رساند و تبلیغات و تعبیر رسمی در مورد سوء قصد را تأیید کرده و بدان اعتبار قانونی ببخشد.
سلیگمن مرز واکنش شرطی ایوان پاولوف Ivan Pavlov را نشان داده است. سگی را در یک قفس محبوس میکنیم. کف قفس به دو بخش تقسیم شده، به شکل تناوبی کف یکی از این دو بخش را به جریان برق وصل می کنیم. در این صورت حیوان برای حفاظت از خودش به سمت دیگر می جهد — تا اینجا هیچ مورد خاصی دیده نمی شود و کاملاً عادی بنظر می رسد — سپس، جریان برق را به شکل سریعتری به کف قفس منتقل می کنیم و سرانجام جریان برق را به تمام قفس منتقل می کنیم. حیوان پی می برد که راه فراری ندارد و تلاش هایش بی هوده است. در نتیجه، از جنب و جوش صرف نظر می کند و در حالت نیمه بیهوشی روی کف قفس دراز می کشد، یعنی در حالتی که منفعلانه رنج و درد وارد شده را تحمل می کند. در این مرحله در قفس را باز می کنیم. و با شگفتی می بینیم که حیوان فرار نمی کند، بلکه در حالت روانی که بدان محکوم شده، دیگر یارای واکنش دیگری نداشته و در وضعیتی نیست که بتواند مخالفت کند. در حالت خوابیده باقی می ماند و درد می کشد.
نیروی دریائی یک تیم پزشکی شوک ایجاد کرد، و به ویژه از پروفسور سلیگمن برای رفتن به گوآنتانامو دعوت به عمل آورد. این فردی که روان درمانی اشتغال دارد در واقه یک ستارۀ شناخته شده است و آثار او در زمینۀ افسردگی نوروتیک شهرت خاصی دارد. آثار او در زمینۀ خوشبینی و اعتماد به نفس از پرفروشترینها در سطح جهانی بوده است. او در زندان گوآنتانامو نقش ناظر را در آزمایشهایی داشت که روی زندانیان انجام میگرفت. برخی از زندانیان زیر شکنجههای بسیار سخت، خود بخود در حالت روانی خاصی قرار میگیرند که میتوانند درد را تحمل کنند، ولی بی آنکه تاب مقاومت داشته باشند. در چنین وضعیتی، با به کار بستن شگردهای خاصی روی فرد زندانی، میتوانند او را فوراً به مرحلۀ سوم در فرآیند پنجگانۀ بیدرمن هدایت کنند.
شکنجهگران ایالات متحده با اتکاء به تحقیقات بیدرمن و به هدایت پروفسور سلیگمن، به انجام آزمونها و ارتقاء فنآوریهای سرکوب نائل آمدهاند. آنها برای انجام چنین آزمایشهایی یک روش علمی نیز برای اندازهگیری ترشحات هورمونی به کار میبردند. برای این منظور در گوآنتانامو یک آزمایشگاه پزشکی نیز مستقر کرده بودند. برای ارزیابی واکنش زندانیانی که تحت آزمون بیدرمنی بودند، آزمایش آب دهان و خون آنها در فواصل زمانی به شکل دائمی انجام میگرفت. بر این اساس بود که شکنجهگران جنایات خود را به سطح مهارت بالایی ارتقاء دادند. به عنوان مثال، در برنامۀ SERE (فرازیستی، از بند گریختن، مقاومت، گریز) انحصاریسازی درک حسی با جلوگیری از خواب زندانی به وسیلۀ پخش موسیقی یا صداهای بد خراش و التهاب آور. آنها با پخش شیون و فریادهای گوشخراش نوزاد طی روزهای متوالی و بیوقفه به نتایج بهتری دست یافتند. علاوه بر این برای نمایش قدرت مطلق زندانبان فرد زندانی را به باد کتک میگرفتند. در گوآنتانامو، یک نیروی واکنش سریع ایجاد کرده بودند. مأموریت این گروه تنبیه زندانیان بود. وقتی این یگان دست به عملیات میزد، اعضای آن لباسهای زرهداری که بیشباهت به پلیسآهنی (Robocop) نیست به تن داشتند.
زندانی را از قفس (احتمالاً باید گفت قفس و نه سلول زندان) بیرون میکشند و به یک اتاقی که با تخته سه لایی پوشیده شده منتقل میکنند. شکنجهگران فرد زندانی را به دیوار اتاق پرتاب میکنند، گویی میخواهند او را در هم بشکنند، ولی تخته سه لایی به شکل جزیی ضربهها را تخفیف میدهد و به شکلی که به حالت از خود بیخود بیافتد بی آن که استخوانهایش شکسته شود.
پیشرفت اصلی برای زجر خفگی در آب صورت گرفت. در گذشته، مأموران تفتیش عقاید مقدس سر زندانی را در وان فرو میبردند و تنها کمی پیش از این که دچار خفگی شود سرش را از آب بیرون میآوردند. احساس مرگ فوری افسردگی عظیمی نزد فرد ایجاد میکند. ولی این شگرد هنوز بدوی بود و حوادث نیز به شکل خیلی دائمی پیش میآمد. از این پس زندانی را در وان پر از آب فرو نمیبرند، بلکه او را در وان خالی قرار میدهند، و سپس او را با ریختن آب روی سرش، با امکان توقف آنی، غرق میکنند. با این شگرد البته امکان بروز حوادث بسیار نازل خواهد بود. در هر جلسه با کد خاص خود مرز قابل تحمل را به ثبت میرساند. طی این نوع شکنجه، دستیاران طول مدت زجر را اندازه میگیرند. دستیاران حتی مایعاتی را که زندانی استفراغ میکند را جمع کرده و وزن میگیرند و سپس به تحلیل انرژی مصرف شده و خستگی ناشی از آن میپردازند. به این شکل بود که معاون سازمان سیا جلوی هیئت پارلمان به طور خلاصه توضیح میداد: « به آنچه در دوران تفتیش عقاید رایج بود هیچ شباهتی ندارد، بجز آب ».
آزمایشهای پزشکان ایالات متحده مانند دکتر جوزف منگل Josef Mengele در آشویتس به شکل سرّی انجام نگرفته بلکه زیر نظارت مستقیم و انحصاری کاخ سفید بوده است.
تمام پرونده به یک گروه تصمیمگیرنده مرکب از شش نفر تحویل داده شده: دیک چنی، کاندولیزا رایس، دونالد رامسفلد، کولین پاول، جان اشکرافت و جرج تنت که گفته است که در دوازده گردهمآیی از این نوع شرکت داشته است.
با این وجود نتایج این تجربیات آزمایشگاهی چندان قابل اطمینان نیست. افراد مورد آزمایش به ندرت حساسیتپذیر بودهاند. البته تحمیل اعترافات ممکن بوده ولی چنین حالتی نزد آنها بیثبات باقیمانده و امکان بازتولید آن در محافل عمومی منتقدان نیست. مشهورترین مورد خلیل (خالد) شیخ محمد دروغین است. ماجرا چنین است که فردی را با ملیت کویتی در پاکستان به اتهام تعلق به گروه اسلامگرا بازداشت کرده بودند، گرچه این فرد شخص خلیل شیخ محمد نبوده. پس از عبور از شکنجههای طولانی و تحمل 183 وان شبیهسازی غریق تنها طی یک ماه، ماه مارس 2003، این فرد اعتراف کرد که خلیل شیخ محمد است و 31 سوء قصد مختلف را در چهار گوشۀ جهان سازماندهی کرده است، از جمله عملیات تروریستی علیه مرکز تجارت جهانی World Trade Center در نیویورک به سال 1993، و بمب گذاری و تخریب یک کلوب شبانه در بالی Bali، و بریدن سر دانیل پرل Daniel Pearl روزنامهنگار، تا شرکت در سوء قصد 11 سپتامبر 2001.
شیخ محمد دروغین در مقابل هیئت نظامی اعترافاتش را حفظ کرده، ولی هنوز در مقابل وکلا و قضات نظامی و به شکل عمومی مورد بازپرسی قرار نگرفته زیرا بیم دارند که او خارج از قفسی که در آن محبوس است بخواهد اعترافاتش را پس بگیرد.
برای مخفی نگاه داشتن فعالیت پزشکان در گوآنتانامو، نیروی دریائی مسافرت تعدادی روزنامهنگار فرمایشی را تدارک دید. بین این روزنامهنگاران، مقالهنویس فرانسوی برنارد هانری لوی Bernard Henry Lévy داوطلبانه در نقش شاهد عادل با بازدید از آنچه به او نشان داده بودند، در کتاب American Vertigo (سرگیجۀ آمریکائی) اطمینان میدهد که گوآنتانامو با دیگر زندانهای رایج در ایالات متحده هیچ تفاوتی ندارد، و بر اساس مشاهدات او خدمات عرضه شده حتی «بیشتر تر نیز هست » [6]
زندانیهای فرامرزی نیروی دریائی
سرانجام، دولت بوش به این نتیجه رسید که افراد کمی وجود دارند که در شرایطی خاص تا جایی مشروط پذیر باشند که بتوانند به حضور و نقش فعال خودشان در سوء قصد 11 سپتامبر اعتراف کنند. دولت بوش نتیجه گرفت که باید تعداد خیلی زیادی از زندانیان را تحت آزمون قرار داد تا گزینش مناسبی از بین مستعدترین آنها امکان پذیر گردد.
به دلیل انتقاداتی که پیرامون گوآنتانامو گسترش یافته و برای اجتناب از پیگرد قضایی، نیروی دریائی زندانهای سرّی دیگری را در آبهای بینالمللی یعنی در خارج از حوزۀ اقتدار قضایی ایجاد کرده است.
17 کشتی با کف مسطح از انواع کشتیهایی که معمولاً برای پیاده کردن نیرو مورد استفاده میگیرد به زندان شناور تبدیل کردهاند. این زندان ها مشابه گوآنتانامو هستند. سه فروند از این کشتیها توسط انجمن بریتانیائی Reprieve شناسائی شده است : USS Ashland, USS Bataa, USS Peleliu.
اگر طی هشت سال گذشته تعداد افرادی را که در مناطق بحرانی به اسارت درآمده یا از هر نقطه از جهان ربوده شده و به این زندان ها منتقل شدهاند را محاسبه کنیم، در مجموع رقمی خواهیم داشت معادل 80000 نفر که وارد این ساخت و سازها شدهاند. دست کم هزار نفر از آنها به آخرین مراتب فرآیند بیدرمنی کشانده شدهاند.
در نتیجه مشکل دولت اوباما به این موضوع خلاصه میشود که: تعطیلکردن گوآنتانامو بی آنکه رویدادهای آن افشا گردد ممکن نیست. و بازشناسی رویدادهای آن نیز ممکن نیست. برای دولت آمریکا اعتراف به دروغ بودن اعترافگیریها و این واقعیت که پرونده ها از زیر شکنجه بیرون آمده ممکن نیست. و علاوه بر این پیامدهای سیاسی چنین مواردی برای دولت آمریکا تحملناپذیر است.
در پایان جنگ جهانی دوم؛ دوازده دادگاه توسط دادگاه نظامی در نورنبرگ تشکیل شد. یکی از این دادگاهها به محاکمۀ 23 پزشک نازی اختصاص داشت. 7 نفر تبرئه شدند، 9 نفر به زندان محکوم شدند. و برای 7 نفر از آنها حکم مرگ صادر شد. از آن تاریخ، قوانین اخلاقی در سطح بینالمللی در زمینۀ پزشکی رعایت میشود. این قوانین یا موازین، آنچه را که پزشکان ایالات متحده در گوآنتانامو و در دیگر زندان های سرّی انجام دادهاند ممنوع میداند.
منابع:
[1] « La Ligue anti-communiste mondiale, une internationale du crime », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 12 mai 2004.
[2] « Opération Phénix », par Arthur Lepic, Réseau Voltaire, 16 novembre 2004.
[3] Lire l’ouvrage de référence Operación Cóndor, Pacto criminal de notre collaboratrice l’historienne Stella Calloni. « Stella Calloni presentó en Cuba su libro “Operación Cóndor, Pacto criminal” », 16 février 2006. Voir également sur la Red Voltaire : « Berríos y los turbios coletazos del Plan Cóndor », por Gustavo González, 26 avril 2006. « Los militares latinoamericanos no saben hacer otra cosa que espiar », por Noelia Leiva, 1er avril 2008. « El Plan Cóndor universitario », par Martin Almada, 11 mars 2008.
[4] « Opération “Marteau de fer”», par Paul Labarique, Réseau Voltaire, 11 septembre 2003.
[5] The Arab Mind, par Raphael Patai, préface de Norvell B. De Atkine, Hatherleigh Press, 2002.
[6] American vertigo, par Bernard-Henry Lévy, Grasset & Fasquelle 2006.
منبع:مشرق