انقلابی تر از این کجا دیده اید؛
تابلویی از عشق ناب «نجف آبادی ها» به انقلاب در صبر و استقامت همسر شهید حُججی
شهادت محسن حججی و واکنش همسر این شهید به شهادت همسرش از جنسی دیگر است؛ جایی نوشته بود اولین کسی که خبر شهادت محسن را منتشر کرد همسرش بود.
شاهین پرس، چند سال پیش یکی از آشنایانم با پسری تهرانی ازدواج کرد؛ هر دو دل داده انقلاب بودند؛ دختر در جنگ تحمیلی و در سن ۱۳ سالگی به عقد جوانی در آمده و بعد از مدتی جوان مفقود شده بود؛ ۱۳ سال منتظر مانده بود تا استخوان های شوهرش بازگشت و یک سال بعد دوباره ازدواج کرد؛ همسر جدیدش هم جوانی مومن؛ متدین و به قول خودمان ارزشی بود.
آن زمان یعنی اواخر دهه هفتاد دوم خردادی ها مست قدرت بودند و اصفهان هر روز با التهابی جدید دست و پنجه نرم می کرد و نجف آباد هم به پرتو آن آرام نبود؛ در این گیر و دار بود که بانوی قصه ما متوجه شد همسرش دید مثبتی نسبت به اصفهانی ها ندارد؛ همسرش گفته بود «اون از نجف آبادتون، اون از فلان مسجد شهرتون که همشون کانون فتنه اند، اون از سید مهدی هاشمی تون که اعدام شده و …» خلاصه آن که آن قدر در نظر او اصفهان و اصفهانی ضد انقلاب معرفی شده بود که حتی حاضر نبود همسرش برای به دنیا آوردن فرزندش به اصفهان بیاید تا محل تولد فرزندش در شناسنامه اش اصفهان ثبت شود.
آن روز جوابی که به آن جوان انقلابی آن زمان داد این بود که نجف آباد اصفهان اگر فلان روحانی برگشته از انقلاب را دارد؛ شهید سید حسن آیت را هم دارد؛ اصفهان اگر فلان مسجد ضرار را دارد شهید بهشتی را هم دارد؛ تخت فولاد اصفهان با علما و مشاهیری که در آن دفن هستند از افتخارات اصفهان که هیچ، از افتخارات ایران هم هست.
همین سخنان باعث شد تا آن جوان با همسرش که از شهرستان های استان اصفهان بود به زیارت تخت فولاد و بعد هم گلستان شهدا بروند و کمی ذهنیت های منفی اش نسبت به اصفهان و اصفهانی ها پاک شود.
الان حدود 17 سال از آن دوران می گذرد؛ آن روز من شناخت درستی نسبت به مردم نجف آباد نداشتم؛ راستش را بخواهید ذهنیت خودم هم نسبت به این مردم شریف کمی منفی بود.
سال ۷۷ که باند مهدی هاشمی معدوم دوباره در نجف آباد تحرکاتی داشت، مقام معظم رهبری پیامی صادر کردند که همانند آبی بر روی آتش، توطئههای آن ها را خنثی کرد؛ بخشی از این پیام که خطاب به مردم نجف آباد بود بر روی دیوار ترمینال سابق مینی بوس های نجف آباد در ابتدای خیابان مسجد سید به خطی زیبا نوشته شده بود و من هر از گاهی می ایستادم و آن قطعه از پیام را می خواندم و با خودم می اندیشیدم افتخاراتی که حضرت آقا در مورد آن حرف می زنند چیست؟ آن بخش از پیام این بود:
«مردم شهیدپرور و عزیز نجف آباد، نگذارند که افتخاراتشان در دوران انقلاب و سال هاى جنگ تحمیلى، به دست عناصر معلوم الحال مخدوش گردد و مى دانم که نخواهند گذاشت»
سال ۸۰ با سفر مقام معظم رهبری به اصفهان یکی از بی نظیر ترین صحنه های استقبال از حضرت ایشان در نجف آباد خلق شد و با شهادت حاج احمد کاظمی پرده از چهره بی بدیل یکی دیگر از افتخارات نجف اباد کنار رفت.
هنوز ذهنم درگیر بود که زمانی فهمیدم شهر نجف آباد در ازای جمعیتش بیشترین شهید در کل کشور را تقدیم انقلاب کرده است؛ در سفرهای هر ساله راهیان نور هم می دیدم که انصافا یکی از فعالترین شهرستان های استان اصفهان در عرصه راهیان نور نجف آبادی های عزیز هستند؛ در این چند ساله و در این سفرها با دوستان نجف آبادی زیادی آشنا شده ام و تنها چیزی که در این عزیزان ندیده ام ضدیت با انقلاب است؛ هر چه دیدم ایمان عمیق، عشق و دلداگی این عزیزان به امام، انقلاب، مقام معظم رهبری و فرهنگ ایثار و شهادت بود.
اما شهادت محسن حججی و واکنش همسر این شهید به شهادت همسرش از جنسی دیگر است؛ جایی نوشته بود اولین کسی که خبر شهادت محسن را منتشر کرد همسرش بود.
در همین ایام که هرکدام از ما دیدن چهره معصوم شهید حججی فقط هاله ای از اشک بر چشمانمان می نشیند او نوشت:
«همسرم رفت که بگوید امام خامنهای تنها نیست…
رفت که بگوید هنوز هم مردان خدایی هستند…
اگه کسی خواست اشکی برای همسرم بریزد به اشکش هدف بدهد.
برای حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) گریه کند…
همه زیر لب فقط بگوئید امان از دل زینب(س)…
راهش را ادامه بدهید…
دعا کنید خدا به من هم صبر بدهد…
التماس دعا»
اما دیروز فیلمی از مصاحبه این بانوی صبور نجف آبادی نیز منتشر شد و بانو همین جملات در با کمال آرامش در برابر دوربین بیان کرد.
عشق است، ایمان است یا معرفت؛ نمی دانم. فقط میدانم می توان آن را همانند تابلویی سر دست گرفت و به آنان که همانند آن جوان انقلاب دهه هفتاد فکر می کنند نشان داد و گفت «این نجف آباد اصفهان است، انقلابی تر از این کجا دیده اید؟»
انتهای پیام/