بخش دوم؛
رسم و آیین میرنوروزی در میمه
در منطقه میمه هم به تبعیت از سایر نقاط کشور مخصوصا (شهر اصفهان مرکز حکومت صفویه ) در مراسم عید نوروز مراسمات مختلف شادی و شعف برای تفریح و خنده و بازی مردم برگزار می شد.
به گزارش پایگاه خبری شهرستان شاهین شهر و میمه “شاهین نا”، پیشینه مراسم میر نوروزی در شهر میمه (بخش دوم)
در زمان صفویه مراسم میر نوروزی در سراسر ایران برگزاری می شد و در این مراسم محض تفریح عمومی و مضحکه، فردی عامی از میان مردم بعنوان پادشاه یا امیر نوروزی انتخاب می شد تا فر مانروایان و حکامی محلی، برای یک یا چند روز زمام امور شهری را به عهده او بگذارند. واین امیر نوروزی در مدت امارت موقتی خود ظاهرا عنان اختیار را کاملا در دست داشت و از حکام گرفته تا تمام مردم اوامر او را رعایت ، اطاعت و اجرا، می کردند . پس از ا نقضای ایام نوروز پادشاهی میر نوروزی هم به پایان می رسید.
در منطقه میمه هم به تبعیت از سایر نقاط کشور مخصوصا (شهر اصفهان مرکز حکومت صفویه ) در مراسم عید نوروز مراسمات مختلف شادی و شعف برای تفریح و خنده و بازی مردم برگزار می شد.
در شهر میمه پنج روز اول عید نوروز دارای مراسم خاص و ویژه ای بود . روز اول عید، اهالی از زن و مرد به دیدن خوانین، بزرگان طایفه و بازماندگان متوفا یان سال و سادات می رفتند. روز دوم عید اهالی به دیدار دوستان و همسایگان می رفتند و خوانین نیز به دیدار سادات ، بازماندگان متوفایان سال و بازدید دوستان وفامیل می رفتند، روزسوم عید روز جشن عمومی شروع می شد مردم زن و مرد پیر و جوان در میدان وسط شهر ( باغ ملی) جمع می شدند.
و هر گروه سنی، بازیهای خاصی را باهم انجام می دادند، جوانان کشتی گیر در محلی خاص(باغچه رحیم اسد) به کشتی های سنتی می پرداختند، کشتی پهلوانی با ضوابط و مقررات خاص، (کشتی شبیه کشتی فر نگی پهلوانی رایج دراستان خراسان) در این کشتی گرفتن پا، زیر بغل حریف و هول دادن حریف خطا محسوب می شد و دو کشتی گیر فقط مجاز بودند با گرفتن شال کمر یکدیگر اقدام به قدرت نمایی کنند.
در روز سوم عید علاوه بر مراسم کشتی، پیرمردان و نوجوانان در گوشه ای از میدان (میان شهر) به بازی های محلی(یک قل دو قل، قاب بازی، بازی گردو، تیله بازی، گندم و جو ، قائم باشی، لاچ، هفت سنگ، تور منتو، شاه و وزیر، سنگ مشت نی، آفتاب مهتاب، عمو زنجیر باف، لنگ لنگ دراز ، گوی بازی، لپر بازی و غیره سرگرم می شدند و در گوشه دیگر میدان هم زنها و دختران با پوشیدن لباسهای رنگارنگ و نودوخته ، بصورت گروهی به ترانه سرای و پایکوبی و بازیهای گرفت بالا، عمو زنجیر باف و غیره می پرداختند. یکی از ترانه های این مراسم ( آلاله کوچک) بود که خواندن ترا نه با پاشیدن آب به یکدیگر همراه بود.
مراسم روز چهارم عید : روز رژه عمومی و بازیهای گرو هی بود در آخرین سالهای برگزاری مراسم نوروزی شهر میمه جوانانی که خدمت سربازی را گذرانده بودند در دو صف منظم با فرماندهی (سرافسر) مرحوم حاج حسینعلی واحدی، از محل عصارخانه تا باغ ملی رژه می رفتند و درمحل باغ ملی مرحوم حاج حسین محمدیان در محل فعلی فروشگاه (کفش ملی) بر روی یک کرسی چوبی می ایستاد و با سلام نظامی از گروه رژه سان می دید.
بعد از مراسم رژه مراسم سرود خوانی گروه میرزا عابدین شروع می شد.
مرحوم میرزا عابدین مختاری نوجوانان را به دور خود جمع می کرد تا اشعار محلی را با هم بلغور کنند. حاج حسین محمدیان هم بعد از پایان مراسم سان نظامی، دومین برنامه خود را با ترکی حرف زدن و اداو اطوارکمدی وخنده دار شروع می کرد.و مجلس شاد و خنده آوری را برای اهالی ترتیب می داد، در این روز پسران جوان هم به بازی گوی می پرداختند( برای این بازی بین ۱۰ تا ۵۰ نفر از جوانان گرد هم جمع می شدند و یکی را از میان خود به استادی بر می گزیدند، آنگاه استاد، گویی بافته شده از نخ را با یک چوب دستی به هوا پرتاب می کرد و هر کسی که گوی را در هوا می گرفت جای استاد را می گرفت. این بازی از ورزشهای شاد ی بخش پسران جوان بود که مایه دوستی و پیوند بیشتر میان جوانان می گردید.)
علاوه بر بازی گوی، یکی از بازیهای پرشور جوانان بازی (شاه و وزیر بود) و اما مراسم روز پنجم عید (مراسم میرنوروزی) از چند روز پیش از نوروز کارگردان ها و دست اند کاران رسم میرنوروزی مشغول تهیه و تدارک ملزو مات جشن روز پنجم عید می شدند و بابازیگران و سایر افراد مورد نیاز واردصحبت و شور می شدند برای تامین افراد قشون و سایر پست های مملکتی پادشاه، افرادی از میان جوانان خوش قد و هیکل انتخاب می شدند(البته ایفای نقش های اصلی مثل پادشاه ، وزیر، قاضی وجلاد ازافراد سالهای گذشته بودند که افرادی جا افتاده و با تجربه بودند).
موارد و وسائل مورد نیاز مراسم ازخانه های اهالی به محل نمایش آورده می شد، لباسهای فاخر پاشاه و وزیر توسط خیاط های با ذوق محلی دوخته می شد، لباس قشون نظامی هم معمولا لباسهایی بود که افراد از خدمت سربازی با خود آورده بودند یا از دوستان سرباز خود به امانت می گرفتند. از میان اهالی هم هر کس اسحله و یا شمشیری داشت به امانت می داد، فضای میدان وسط شهر ( محل اجرای مراسم) کاملا آماده می شد . روز پنجم عید نوروز شهر میمه کاملا حال و هوای شاهانه ای به خود می گرفت. میدان وسط شهر را جاروب و آب پاشی می کردند، تخت مرصع پادشاهی در شاه نشین میدان گذاشته می شد، روی تخت قالیچه ای با نقش جوشقانی و پارچه های ترمه دوزی تزئین و با سایه بانی از پر های خروسهای محلی شکوه شاهنامه ای به تخت پادشاه می دادند. گرد اگرد میدان برگزاری مراسم( زن و مرد، پیر و جوان) مینشستند و لحظه به لحظه به خیل جمعیت این مراسم اضافه می شد. نیروهای گارد پادشاه در حالی که چکمه به پا و ارخالقی در تن، همه به حال آماده باش دریک ردیف پشت تخت شاه می ایستادند (اینها فدائیان ویژه شاه بودند) چند خدمه هم گرزبدست کناربارگاه پادشاه به چشم می خوردند.
گوشه ای از میدان هم محل نگهداری مجرمان و خاطیان بود که متهم بودند در طول یکسال گذشته ظلم کرده یا دزدی کرده اند.
جلاد هم شلاق بدست با حمایلی بسته از شمشیر مرصع و لباس قرمز رنگ و چهره ای عبوس کنار تخت پادشاه آماده استقبال از پادشاه جهت اجرا دستورات و احکام پادشاه بود. و اما شاه مراسم ، شاه ابتدا در منزل مرحوم اسدالله خان گرانمایه(ساختمان جلوخان) با لباسی فاخر بر اسب سفیدی می نشست و دو خدمه یکی افسار اسب پادشاه را می کشید و خدمه دیگر چتری را بر افراشته بر بالای سر پادشاه حمل می کرد.
بازیگران اصلی نمایش هم مثل کهنه وزیر (پیرمردی بزله گو و نکته پرداز)، وزیر دست راست( وزیری که اوامر عادی و منطقی صادر می کرد)وزیر دست چب (فردی لوده و ابله که احکام غیر عادی، مضحک و مسخره صادر می کرد)، قاضی القضا ت ( با عمامه ای بسیار بزرگ به اندازه یک غربال و چهره ای عبوس و کم حرف)، میرزا که سمت منشی گری پادشاه را داشت، دلقک پادشاه (شخصی کوتاه قد و بامزه که با طنز و شوخی های گوناگون موجبات خنده مردم می شد)، رامشگران و نوازندگان محلی با ساز و دهل و چند فراش چوب بدست در رکاب پادشاه از محل جلوخان به سمت میدان مرکزی شهر حرکت می کردند.(۲)
با ورود پادشاه به میدان مرکزی شهر، سرافسر، وارد میدان می شد و با صدای بلند می گفت: پادشاه وارد می شود. سرناچی ها در سرنا های خود می دمیدند و شادی و ولوله مردم به فضا بلند می شد( این لحظه یکی از شادترین لحظات مراسم بود) شاه پس از رسیدن به میدان نمایش، از اسب پیاده می شد و با نخوت و غرور خاصی به سمت تخت پادشاهی حرکت می کرد و بر روی تخت پادشاهی جلوس می کرد و از زیرابروان سیاهش به مردم نگاهی می انداخت (نقل قول می کنند که نگاههای مسخره زیر چشمی پادشاه هر جنبنده ای را سر جای خود میخکوب می کرد) پس از مدتی مکث، شاه (امیرنوروزی) با صدای بلندی می گفت می دانید که پادشاه بر تخت نشسته است تا گردکدورتها را از چهره رعایا بزداید،حق ستمدیدگان را به حق دارانش برگرداند و اگر به کسی ستمی شده باشد آن جفاکار را مجازات کند تا دیگر در ولایت ما کسی به فکر اجحاف و ظلم به دیگران نباشد. حال اگر به کسی ستم شده ویا حقی ناحق شده،برخیزدو به ما بگوید تا رسیدگی کنیم هر کسی می توانست برخیزد و ادای شکایت کند اگر کسی از مردم بلند نمی شد، هنرمندان مخصوص بعنوان رعایای مورد ستم در نزد پادشاه به تظلم خواهی می رفتند، شاه پس از شنیدن شکایت شاکی، متشاکی را احضار می کرد تا دفاعیات وی را بشنود، سپس شاه با وزیران دست راست و چپ به مشورت می پرداخت و نظر آنها را جویا می شد، وزیر دست راست که فردی عاقل و خوش انصافی بود حکم به گذشت شاکی و آشتی شاکی و متشاکی می داد اما وزیر دست چپ که فردی ابله و لوده بود احکامی غیر منطقی، خنده آور و تمسخر آمیزصادر می کرد. اصولا قاضی القضات هم حکم وزیر دست چپ را تایید می کرد و پادشاه را جهت اجراء حکم توسط جلاد ترغیب می کرد. به دستور پادشاه متشاکی(متهم) توبیخ و جریمه می شد( توبیخ ها شامل شلاق، سبیل تاو ،کوله سواری ،رنگ شدن صورت و جرائمی شامل پرداخت پول نقد ، گندم، گوشت و بیگاری برای پادشاه بود) بعد از این نمایش اطرافیان شاه اشخاصی از مردم تماشاچی را به جرمهای مختلف احضار می کردند. اشخاصی بخت برگشته که در بین جمعیت باکمال راحتی سرگرم تماشا بودند به عنوان مجرم احضار می شدند . در این هنگام بی اختیار فریاد شادی و خنده مردم بلند می شدو می گفتند، مشهدی حسن یا کربلایی حیدرو….. را احضار کردند. محیط در این لحظه پر از سرور و شادی می شد اما در این میان قیافه متهم احضار شده که هر یک از اهالی می توانست باشد، از خجالت و نگرانی رنگ به رنگ و جالب می نمودکه بیشتر باعث تفریح و شادی در مردم می شد. شخص احضار شده توسط گستاخ چیان دستگیر و به پیش پادشاه برده می شد تا پادشاه و وزیران برای و ی حکم صادر تا پس از تایید قاضی القضات توسط جلاد اجرا شود.
بعد از این مراسم مجرمان و خاطیان سال را که در گوشه ای از میدان زندانی بودندمی آوردند.
و مراسم اقرار و اعتراف گیری و صدور حکم برایشان اجرا می شد.( این زندانیان عموما از افراد شوخ و خوشمزه بودند که در موقع تنبیه شدن حرکات خنده آوری از خودشان نشان می دادند که باعث خنده مردم تماشاچی می شد.)
سپس به دستور پادشاه افرادی که باهم قهر بودند یا کدورتی بین شان بود فراخوانده می شدند ودر فضای آمیخته با شوخی و خنده باهم آشتی می کردند و کدورتهای برطرف می شد. گاهی اوقات برگزار کنندگان مراسم متوجه غیبت غیر معمول فردی در میان مردم می شدند، سریعپیگیر موضوع شده و به دستور پادشاه چند نفر از قشون مامور آوردن آن شخص به مراسم می شدند و اگر او به هر دلیلی از آمدن خود داری می کرد توسط شاه برایش جریمه تعیین و از طریق مامورین وصول می شد.
البته پیگیری حضور افراد به این علت بود که مطمئن شوند شخص مورد نظر کسالت یا مشکلی جدی نداشته باشد. اگر هم کسی فقط به دلیل بی حوصلگی و مشگل در جشن شرکت نمی کرد مامورین به هر ترتیبی شده بود حتی به زور او را به محل جشن می آوردند.
در این مراسم هدف شادی و خنداندن مردم، دوستی و مودت بین اهالی و در اصل احترامی به نظرات آزاد منشانه مردم بود و قرار دادی اجتماعی بین مردم حکومت گر و حکومت پذیر به شمار می آمد. آیین میرنوروزی آئینه ا ی بی پرده و بی پروا بود که در برابر دادو دهش دادگران و توانگران حرفی برای گفتن داشت، خوشبختانه در این مراسم هیچ کسی ناراحت و شاکی باقی نمی ماند و تمام افراد با شادی و روحیه ای باز و چهره ای خندان مراسم را ترک می کردند.
نکته مهمی که در این مراسم اتفاق می افتاد این بود که دختر ها و پسرهای دم بخت هم دیگر را می دیدند و به نوعی زوج های جوان همسران آینده خود را انتخاب می کردند که سرانجام به خواستگاری می ا نجامید. چون در فضای سنتی و مذهبی شهر چنین گردهمایی هایی بود که مجالی بدست می داد و سرانجام آشنایی و ازدواج جوانان می شد. و اما مراسم پایانی جشن میرنوروزی: پس از پایان مراسم پادشاه ناگهان از فرصت استفاده کرده و براسب خود سوارمی شد و فرار میکرد ، مامورین، فراشان، درباریان و گستاخچیان شاه را تعقیب می کردند تا کنار مادی قنات رویه (درب مسجد جامع) در اینجا شاه را محاصره و دستگیر می کردند پس از دستگیری، شاه رابا لباس در جوب آب قنات رویه می انداختند. انداختن شاه در جوب قنات را موجب بارندگی در بهار و علف سالی می دانستند.
منابع و ماخذ:
اظهارات مرحومین حاج ناصر گرانمایه، حاج عباسعلی عسگری، فضل الله هدائی، پدرم مرحوم حاج محمد باقرمعینیان، خاله ام مرحومه طوبی خانم سعیدیان و آقایان حاج فرهاد زاهدیان و حاج محمد زاهدی.
کتب: سینوهه، نوروز نامه، نوروز ایرانیان، نوروز جمشید، میمه شهری ناشناخته در حاشیه کویر، تاریخ و فرهنگ و هنر جوشقان قالی، تاریخ و فرهنگ شهر دلیجان، گرگویه، گلپایگان یا جروادگان، زردشت پیامبر ایرانی، تاریخ ظلل السلطان و رستم التواریخ
(۱)از آخرین کشتی گیران قدرو نامی سالهای پایانی مراسم کشتی سنتی میمه می توان از مرحو مین رمضانعلی مختاری، حاج علی ظهرابی و رمضانعلی حیدری(معروف به رمضانعلی باقر) را نام برد.
(۳)آخرین هنرمندان در نقش های مختلف مراسم میرنوروزی میمه عبارت بودند از مرحوم میرزا عبدالله شعبان در نقش پادشاه، حاج حسین محمدیان در نقش زندانی،شیخ بلال درنقش دزد،میرزا کربلا قرقانی درنقش قاضی القضات،……
(۴) آخرین مراسم میرنوروزی بعد از احداث باغ ملی در میدان مرکز شهر در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۸ در زمین جنب منزل حاج عبدالحسین بنیان برگزار شد تا اینکه به دلیلی که ذکر آن در حوصله این نوشتار نیست برای همیشه این مراسم مفرح وشادی آفرین منسوخ شدوامروزه تنها برخی از سالخوردگان شهر خاطره ای از آن مراسم در ذهن دارند.
کاش شرایطی فراهم می شد تا این مراسم سنتی شادی بخش دوباره احیا می شد و به عنوان یک مراسم سنتی خاص( شهر میمه) به ثبت میراث فرهنگی و سازمان جهانی یونسکو می رسید.
محقق: محمد تقی معینیان