تمنای حضور...
آداب حضور در محضر حضرت امام زمان(عج)
نباید امام را در امور دنیوى در رنج و مشقت قرار داد و باید او را دعا کرد. سپاسگزاری، اطاعت و خیرخواهی در پنهان و آشکار، تواضع و پرهیز از شُکوه نزد او، نیکی و پرهیز از آزار و اذیت امام حتی به اندازه اُف، وفاداری به امام حتی پس از شهادت؛(و آن به این است که به زیارت قبور آنان مشرف گردد) بخشی از حقوق حقه امام است.
به گزارش شاهین پرس؛مهران آدرویش/ رعایت ادب و آداب در هر امری، سبب دست یافتن بهتر به اهداف آن کار است. هر چیزی هم برای خود آدابی دارد؛ مثل آداب تجارت، آداب معاشرت، آداب کسب علم، آداب جنگ و مبارزه، آداب نماز و قرائت و … که شناخت و مراعات آنها، آن امر را موفقیت آمیز تر می سازد و عامل را به هدف نزدیک تر می سازد.
از جمله برای زیارت هم آدابی ذکر شده است. مراعات آنها هم ثواب بیشتر دارد و هم زائر را در دستاورد های معنوی زیارت کامیاب تر می سازد.
این آداب، برخی ظاهری است و برخی باطنی است. در کتب حدیث هم عنوان آداب ظاهری و آداب باطنی برای برخی از اعمال و سنن مطرح شده است. بی شک همان آداب ظاهری هم به حصول توجّه قلبی و آداب باطنی کمک می کند.
اگر بی ادبی در ساحت مقدس امام صورت بگیرد اولین جریمه اش محرومیت از رحمت الهی است؛ لذا از مهمترین مسائل عرفان آداب حضور است و بلکه گفته اند: العرفانُ کُلُّهُ آداب؛ فَمَن لَزِمَ الآداب بَلَغَ مَبلغَ الرِّجال وَ مَن ضَیَّعَ الآداب فَهُوَ بَعید مِن حَیث یَظُنُّ القُرب؛ عرفان همه اش رعایت آداب و چهارچوبهاست؛ هر کس آداب را رعایت کند جوانمرد است و هر کس آداب را رعایت نکند امید قبولش در درگاه حق مردود است.
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
حفظ ادب هم ثمره محبت است و هم بذر محبت. هر چه محبت بیشتر، رعایت آداب هم بیشتر و هر چه ادب و محبت بیشتر نظر حضرت محبوب با او بیشتر. لذا گفته اند: اِذا صَحَّت المَحَبَّه تَاَکَّدَت عَلَی المُحِبّ مُلازِمَهَ الاَدَب(هنگامی که محبت واقعی باشد مُحب بر رعایت آداب تاکید بیشتری می ورزد) پس هر کس که محبتش به امام(عج) بیشتر باشد اهتمام او به مراعات آداب بیشتر خواهد بود.
آداب حضور در محضر امام زمان(عج):
ادب اول: معرفت مقام امامت و حقوق امام
قال رسول الله صل الله علیه و آله: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَهً جاهِلِیَّهً؛ کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد، در واقع به مرگ جاهلیّت مرده است(وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۴۶)
به این منظور لازم است به شروح جامعه کبیره مثل”ادب فنای مقربان” علامه جوادی آملی یا “حبل المتین” آیت الله ضیاء آبادی و یا مقدمه کتاب “معرفت امام زمان علیهالسّلام و تکلیف منتظران” دکتر شفیعی سروستانی و یا “حقیقت نوری اهل البیت در شرح حدیث معرفت امام علی به نورانیت” تالیف دکتر اصغر طاهر زاده و…. رجوع کرد تا انشاء الله حضور در محضر امام “عارفا بحقه” باشد.
اما به نحو خیلی مختصر برخی از مهمترین شئون امام اینگونه است که: امام انسان کامل، معصوم و منصوب از سوی خداوند است که تمام اسماء الله در جانش نهادینه شده است و ولایت کلیه و مطلقه دارد و جانشین بلافصل رسول اکرم صل الله علیه و آله در امور دین و دنیا است. هدایت و به ویژه هدایت تکوینی و به ثمر رساندن تلاش افراد و اشیاء”باذن الله” بر عهده اوست و بواسطه ملائکه و سایر قوای عالم تدبیر مُلک و ملکوت را سُکّان دار است و …
اما بخشی از حقوق امام علیه افضل صلوات المصلین(با توجه به مقام ابوّت و حاکمیت و معلم بودن امام) به نحو تیتر وار عبارت است از این که؛ بدانی امام حقیقت توست و به اصطلاح همه کس تو و همه چیز توست و از صفر تا صد زندگی تو همه از برکت وجود و فیوضات اوست، رضای او رضای خدا و سخط او سخط خداست.
نباید امام را در امور دنیوى در رنج و مشقت قرار داد و باید او را دعا کرد. سپاسگزاری، اطاعت و خیرخواهی در پنهان و آشکار، تواضع و پرهیز از شُکوه نزد او، نیکی و پرهیز از آزار و اذیت امام حتی به اندازه اُف، وفاداری به امام حتی پس از شهادت؛(و آن به این است که به زیارت قبور آنان مشرف گردد) بخشی از حقوق حقه امام است.
و نیز هنگام حرکت کمی عقب تر از امام راه بروی، هنگام پیشکش چیزی دستت پائین تر از دست امام باشد، به امام خیره نشوی و در محضر او از اختلاف و سر و صدا پرهیز کند؛(یا ایها الذین امنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی).
خدمت امام رسیدن به منظور استفاده از بیانات حضرت و توجه عمیق به سخنان او و با جان و دل از گفتگوی او استقبال کردن؛(چه این که زیارت امام، ادای مزد رسالت است و بیعت مجدد ماموم با امام و وفای به عهد، حقی است که امام بر گردن دوستداران و پیروان خود دارد)، درخواست رحمت از سوی خداوند برای امام، معارف و علومی را که از او آموخته است منتشر کند؛(زیرا بدین وسیله است که رسالت امام خویش را به خوبی ادامه داده است)، هنگام سلام و دست دادن جلو برود و بعد از آن به اندازه یکی دو قدم عقب بیاید و رو به روی امام مودب بنشیند، اگر کسی از امام سوال کرد پاسخ ندهد و صبر کند تا خود امام پاسخ بدهد، در حضور امام با کسی صحبت نکند، در حضورش غیبت کسی را نکند، از امام بدگویی نکند و هر کس بد او را گفت از امام دفاع کند و اگر توجه نکرد و ادامه داد حتما مجلس را ترک کند(و در غیر این صورت سزاوار است ولایت از او سلب شود)، محاسنی را که در امام می بیند نقل کند، با دشمنانش همنشینی نکند و با دوستانش دشمنی نکند، همواره آماده انجام دستورات امام باشد و …
ادب دوم: تهذیب ظاهر و باطن و پایبندی به قیود شریعت
چه این که طریقت بدون شریعت انحراف از صراط مستقیم است و کمال متابعتِ سنّت و طریقه امام، به دوام اجتهاد است. و بداند که هر سنتی از رسول اکرم به مثابه جدولی از بحر وجود امام منشعب و ممتد شده که از مدد فیضان و جریان او در زمین، نفوس و قلوب امّت، حُبوب محبت و شقایق حقایق و ریاحین یقین می روید.
در این باره خداوند متعال در کریمه واقعه/ شریفه ۷۹ فرموده است: لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. لذا در خبر است که روزی حضرت امیر علیه افضل صلوات المصلین فضّه خادمه را نداء داد و فضّه که در ایام عادت زنانه به سر می برد باستناد همین آیه از پاسخ خودداری کرد.
ادب سوم: از مشاهده جمال آن حضرت به ملاحظه غیری مشغول و ملتفت نشود
کما این که خداوند در کریمه نجم/ شریفه ۱۷ می فرماید: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى؛ پیامبر اکرم جز به چیزی که میبایست بنگرد ننگریست و به قول شاعر:
لِی حَبیب خِیالُهَ نَصبُ عَینی
سِرُّهُ فِی ضَمایری مَکنُون
اِن تَذَکَّرتُهُ فَکُلِّی قُلوب
اَو تَاَمَّلتُهُ فَکُلِّی عُیُون
(مرا محبوبی است که خیال او پیوسته نصب العین من است. و رازش در لایه های وجودم نهفته است. اگر یادش کنم همه وجودم قلب می شود. و اگر ببینمش همه وجودم چشم)
و باز آورده اند که مجنون درب خانه لیلی بنواخت. لیلی گفت: کیست؟ مجنون گفت: منم. لیلی گفت: اکنون که تویی بازگرد! لحظاتی بعد مجنون بازگشت و برای بار دیگر در زد. لیلی گفت: کیست؟ مجنون گفت: توئی!. لیلی گفت: اکنون که منم وارد شو!
و نقل است که از مجنون پرسیدن: حق با علی(علیه السلام) بود یا معاویه؟ مجنون گفت: حق با لیلی بود!
مقصود این که عاشق جز معشوق نمی بیند. عشق غیور است و وحده لا شریک الله.
ادب چهارم: اگر مقرّب و مورد لطف امام قرار گرفت مرتبه ی خود را فراموش نکند
تا دچار طغیان نشود و بداند که فقیری بیش نیست و هر چه هست از فضل امام است؛ کما اینکه پیامبر اکرم در بالاترین مراتب بود و -نستعیذ بالله- طاغی نشد؛ ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ و ما غوی… ما کَذَبَ الْفُؤادُ مارَأى… ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى؛ یار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است… دل آنچه را که دید دروغ نشمرد…. چشم خطا نکرد و از حد در نگذشت(النجم)
به عنوان نمونه بزنطی گوید: شبی مهمان امام رضا علیه السلام بودم و امام رختخواب خود را برای من پهن کرد. مثل هر شب، کارهای روزانه را در ذهنم مرور کردم. به این می اندیشیدم که من، احمد بزنطی کجا و این همه سعادت کجا؟! چنین افتخار نصیب چه کسی شده که امام رضا علیه السلام او را برای شام دعوت کند، اسبش را برای آمدن او بفرستد، با هم شام بخورند و از همه مهم تر، در رختخواب امام بخوابد؟! هر چه بیشتر به این موضوع فکر می کردم، احساس می نمودم که در آسمان ها پرواز می کنم و اوج می گیریم، به حدی که تیز پروازترین پرنده هم به من نمی رسد. در همین افکار غوطه ور بودم که حضرت فرمود: بزنطی !می خواهم از جدم، امیر مؤمنان جریانی را برایت تعریف کنم؟ روزی زید بن صوحان مریض شده بود و علی علیه السلام به عیادتش رفته بود. امیر مؤمنان به خاطر این که زید دچار غرور و تکبر نشود – که شخصی بزرگوار چون امام به عیادتش رفته است – به او گفت: «مبادا به مردم فخر بفروشی و خود را برتر از آنان بپنداری! ملاک برتری به تقواست». حال، من نیز همان توصیه را به تو می کنم؛ دوست دارم برای خدا فروتنی کنی.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است.
ادب پنجم: حُسن استماع اوامر و نواهی و عدم تعیین تکلیف برای امام
یعنی بدون چون و چرا و فوت وقت و بدون تامّل، فالفور اطاعت کند و لو بفرماید داخل اتش شو. و در واقع فرامین را بقاپد(خُذُوا ما آتیناکم بِقُوّه)؛ چه این که فرامین حضرت حیات بخش است؛ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ …؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و فرستاده او را اجابت نمایید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که به شما زندگی می بخشد…(کریمه انفال/ شریفه ۲۴).
نمونه این اطاعت، اطاعت هارون مکی است؛ مامون رقّى – که یکى از دوستان امام جعفر صادق است – حکایت میکند: در منزل آن حضرت بودم که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: یا بن رسول اللّه! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!
امام صادق فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب کرد: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین.
سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى- در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود – وارد شد و سلام کرد.
امام صادق، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.
هارون مکّى بدون تامل کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست!
آن گاه امام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّتها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتشها نشسته است!، پس از آن امام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت رو به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص – هارون که مطیع ما مى باشد – پیدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق فرمود: اى سهل! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم]یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، در حکم کردن از خدا و رسولش پیشی مگیرید(حجرات/۱)[(مدینه المعاجز، همان، ج ۶، ص ۱۱۴)
ادب ششم: خواسته خود را از صورت امر و نهی دور بدارد
کما این که پیامبران نسبت به خداوند چنین بودند؛ در ادامه نمونه هایی از این ادب تقدیم می گردد
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ پروردگارا! آنها [بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی!(کریمه ابراهیم/ شریفه ۳۶)
مشاهده می فرمائید که شیخ الانبیاء ابراهیم علیه السلام در سوال غفران جهت گنهکاران دعا را از لفظ امر دور نگه داشته و مثلا نفرموده: فَاغفِر لَهُم وَ ارحَمهُم
چنان که عیسی مسیح(عج) در طلب دفع عذاب از امت چنین کرد و گفت: إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ؛ “اگر آنها را عذاب کنی آنان بندگان تواند(و عذابت عین عدل است)و اگر بر آنها ببخشایی (مقتضای توانایی و حکمت است که) همانا تو خود مقتدر شکست ناپذیر و دارای حکمتی”(کریمه مائده/ شریفه ۱۱۸)و نفرمود: لا تعذبهم و اغفر لهم
و چنان که ایوب پیامبر(سلام الله علیه) طلب شفاء و رحمت را از صیغه امر رعایت کرد و گفت: وَ أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛ و (به یاد آر) ایوب را، هنگامی که پروردگارش را ندا کرد که همانا مرا بیماری و شدت و آسیب رسیده، و تو مهربان ترین مهربانانی(کریمه انبیاء/ شریفه ۸۳) و نگفت: اِرحَمنی
ادب هفتم: همیشه سعی کند کمالات امام را مطرح کند و امام را جلوه دهد؛ نه این که خودنمائی کند
به عنوان نمونه در کریمه مائده/ شریفه ۱۱۶هنگامی که خداوند از مسیح می پرسد آیا تو گفته ای من خدا هستم؟! مسیح به جای این که در یک کلمه بگوید”نه” پاسخ را طوری می دهد که برخی از کمالات خداوند مثل “علم خدا” مطرح شود؛ وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ؛ و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!» او می گوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی و من از آنچه در ذات(پاک) توست، آگاه نیستم! به یقین تو از تمام اسرار و پنهانی ها با خبری.
ادب هشتم: همه نعمتها را از امام بداند و خود را هیچکاره بداند
معتقد باشد که هیچکس از امام مستغنی نیست و روح مطهر و نفس مقدس امام مُقَسِّم فیض جمیع موجودات است و بی واسطه او -علیه السلام- هیچ مدد از حضرت الوهیت فائض نشود و هر کس به تعزیر شیطان غرّه و مغرور گردد و در ضمیر او خاطر استقلال و استغنا مجال یابد بی شک مردود و رجیم خواهد بود.(نعوذ بالله مِن الحور بعد الکور؛ پناه به خدا می بریم از روی گردانی از حق بعد از قرب به حق)
چنان که پیامبر اکرم فرمود: رُوِیَت لی الارضُ فَاَرَیتُ مشارقَها و مَغارِبَها بِها؛”زمین در حیطه من قرار گرفت و مغرب و مشرق به من نموده شد” فرمود: رُوِیَت(به من نمایانده شد) و نفرمود: رَاَیتُ(دیدم)
کما این که از امام سوال حسن عسکری علیه السلام استفتاء شد که بهره ی رسول خدا از دنیا فقط خمس است؟ امام در جواب نوشتند: خیر؛ بلکه دنیا و آنچه در آن است از آن رسول خداست(شرح دعای ندبه علی اکبر غفاری ص ۱۸۷)
و نیز غواصی به نام مسمع خدمت امام باقر رسید و یکی از پنج گوهری را که صید کرده بود به عنوان خمس پیشکش حضرت کرد و عرض کرد این هم سهم شما؟ حضرت فرمود: سهم ما یک گوهر است؟! مسمع با تعجب عرض کرد: مولای من غیر از این است؟! حضرت فرمود: بلکه هر پنج گوهر از آن ماست؛ تصرف در یکی را اجازه ندادیم و تصرف در چهار گوهر دیگر را به شما اجازه دادیم(وَ مَا أَخْرَجَ اَللَّهُ مِنْهَا إِلاَّ اَلْخُمُسُ؟! یَا أَبَا سَیَّارٍ إِنَّ اَلْأَرْضَ کُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اَللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ لَنَا؛ براى ما از محیط زمین و آنچه خدا از آن برآرد جز خمس نباشد؟! اى ابا سیار! به راستى همه زمین از ما است و هر چه خدا از آن برآرد همه از ما است- اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳ صفحه ۱۵۱)
ادب نهم: حفظ اسرار امامت
اسرار امامت را حفظ و مخفی بدارد و افشاء نکند و هر چه از امام شنید هر جائی و نزد هر کسی نگوید؛ تا به سبب کوته فکری برخی، سخن یا فعل امام انکار نشود و الا از مرتبه قرب دور می افتد؛ چه این که در خبر است افشاء سرّ کفر است و کاشف اسرار امین نیست.
ادب دهم: مراعات اوقات به هنگام طلب حاجت
طلب حاجت خود را در وقت بسط کند و در قبض چیزی نخواهد؛(مثلا در ایام شادی و سرور طلب حاجت کند و در مراسمات سوگواری طلب حاجت نکند) که گفته اند: مَن لَم یَتَادَّب لِلوَقت فَوَقتُهُ مَقَت(هر کس آداب وقت را رعایت نکند وقتش عذاب باشد)
ادب یازدهم: محبوب امام را محبوب و مکروه امام را مکروه بدارد.
بلکه مریدان را هیچ مراد نبود الا مراد محبوب. گویند علامه طباطبایی ره یکبار “میگو” خوردند فقط به خاطر این که پیامبر اکرم میگو دوست داشتند.
ادب دوازدهم: همه کس و همه چیز خود را فدای امام بخواهد
بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی. ما هیچ وقت حق نداریم جان و آبروی امام را به خاطر جان و آبروی خود یا دیگری به خطر بیندازیم؛ لذا شما هیچ نمی بینید که مثلا در کربلا رباب(سلام الله علیها) از امام حسین برای نوزادش(علی اصغر سلام الله علیه) طلب آب کرده باشد در حالی که این طبیعت زن است که از همسرش برای فرزندش طلب کن؛ چه این که این امر موجب به خطر افتادن جان امام می شد و هیچکس حق ندارد جان امام را فدای دیگری کند.
ادب سیزدهم: محافظت از احتشام و شُکوه امام
لذا هر طوری حضرت را صدا نکند و یاد نکند و امام را با کنیه و لقب نام ببرد و امام را با کلمات محبت آمیز مورد خطاب قرار دهد. کما این که در کلمات اصحاب الفاظی همچون؛ یا بن رسول الله، بابی انت، روحی فداک و … مرسوم بوده و حتی در لفظ و کتابت نام امام(افضل الصّلوات و ازکی التّحیات) را به سلام و صلوات تعظیم و توقیر کند. و حتی از بعضی کلمات رایج ولی با معنای بد در مورد امام به جدّ پرهیز کند؛ مثلا در عرف به انگشت کنار شست، انگشت سبابه گویند و سبابه یعنی فحش و سب و ناسزا؛ (چه این که از این انگشت برای سب استفاده می کنند) و چون ساحت امام از سبّ و ناسزا به دور است باید گفت انگشت مسبّحه(تسبیح گو).
ادب چهاردهم: خود را همیشه در محضر امام بداند
معتقد باشد که همه جا و همه زمان در محضر امام است؛ تا از محافظت امام نسبت به خود سرّا و علنا شرم دارد و هیچ دقیقه از دقایق، از آداب محضر آن حضرت فرو نگذارد.
ادب پانزدهم: اظهار محبّت
قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى(کریمه شوری/ شریفه ۲۳)؛ چه این که مودّت محبتی است که اظهار شود
ادب شانزدهم: حُبّ به دوستان آن حضرت و دشمنی با دشمنان آن حضرت
اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ وَالاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ؛ چه این که گفته اند: وَ یُکرَمُ اَلفُ لِلعجبِ المُکرَم(به خاطر دوستی شخصی کریم، هزار کس را اکرام کنند)
ادب هفدهم: اعتقاد به این که تعظیم عقائد، اقوال و افعال امام، مقارن با تعظیم خداوند سبحان است
قُرب امام به خداوند، قاب قَوسَین اَو اَدنی است. بلکه تعظیم امام را عین تعظیم خداوند بدان؛ کما این که آیات ذیل بر این مطلب اشعار دارند؛
لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصیلاً؛ تا(شما مردم) به خدا و فرستاده او ایمان آورید و او را یاری دهید و او را تعظیم نمایید و بامدادان و شامگاهان او را تسبیح گویید و به پاکی از هر عیب و نقصی یاد کنید(کریمه فتح/ شریفه ۹)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ(کریمه نساء/ شریفه ۵۹)
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ(کریمه نساء/ شریفه ۸۰)
إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ؛ کسانی که با تو بیعت می کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند(کریمه فتح/ شریفه ۱۰)
ادب هجدهم: دست امام بالای دست دیگران باشد
هنگام دست دادن با امام، دست خود را موازی یا بالای دست امام قرار ندهد؛ بلکه به گونه ای دست دهد که پشت دستش به طرف پائین و پشت دست امام به طرف بالا باشد چه این که دست امام “یدالله” است و “یدالله فوق ایدیهم”.
شاهد بر مطلب این که؛ هنگام بیعت با امام رضا علیه السلام، مردم با روش خودشان می خواستند دست بدهند اما امام رضا علیه السلام فرمود:”آنچنان از شما بیعت می گیرم که جدم بیعت گرفت. پس دست را طوری قرار داد که بالای دست بیعت کنندگان قرار گرفت” (آشنایی با قرآن ص ۲۰۸)
ادب نوزدهم: اگر سوال کردید و امام جواب نداد سوال را تکرار نکنید
زیرا معنایش این است که امام به دلایلی نمی خواهد جواب بدهد. به عنوان نمونه کسی از رسول خدا سوالی پرسید و حضرت جواب نداد. آن شخص برای دریافت پاسخ خود اصرار ورزید. پیامبر اکرم فرمود:”نمی ترسی بگویم واجب است.”
بنابراین بر ما لازم است که از امام سوال کنیم؛(فَسْئلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ- کریمه نحل/ شریفه ۴۳) اما بر امام پاسخ گویی واجب نیست.
ادب بیستم: هرگز در برابر امام اظهار فضل نکند و به امام نگوید فلان مساله را می دانم
مردی از امام صادق(علیه السلام)روایت کند که امام فرمود: «آیا جریان مسلمان شدن سلمان و ابوذر را برای شما بازنگویم؟» آن مرد، گستاخی و بی ادبی کرده گفت:«جریان سلمان را دانسته ام، ولی کیفیت اسلام ابوذر را برای من باز گویید. هنگامی که امام قصه اسلام آوردن اباذر را گفت آن مرد به قدری به وجد آمد که گفت: قصه اسلام آوردن سلمان را نیز بفرمائید. لکن حضرت فرمود: گفتی که قصه اسلام آوردن او را می دانی(و دیگر حضرت لب فرو بست که نشان از تذکر حضرت به بی ادبی او دارد)-روضه ی کافی، ج۲، ص۱۲۳-
و همینطور اگر امام سوالی فرمودند، بگوید:”بقیه الله بهتر می دانند” و جلوی امام اظهار فضل و دانایی نکند؛ چه این که امام همه چیز را می داند و شما اگر هم می دانید معلوم نیست که درست بدانید یا همه آن را بدانید. لذا سوال امام پرسش حقیقی نیست و در واقع حضرت با این مقدمه می خواهند چیزی به شما بفرمایند. منتهی از روی ادب و بزرگواری مطلب را در قالب سوال مطرح می کنند. و این مطلب که گفتیم از تخاطب و نمونه قصه های مَحکی بین امام و اصحاب دانسته می شود.
ادب بیست و یکم: هر موقع دلتان خواست خدمت امام نرسید؛ بلکه فقط در زمان هایی که امام تعیین فرموده بروید.
چه این که امام نیز مثل شما خانواده دارد و وقتش را برای امور مختلف از جمله عبادات و … تنظیم می کند.
إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ. وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (کریمه حجرات/ شریفه ۴،۵)
به حقیقت مردمی که تو را از پشت حجرههایت به صدای بلند میخوانند اکثر مردم بی عقل و شعوری هستند. و اگر آنها صبر میکردند تا وقتی که تو بر ایشان خارج شوی بسیار بر آنها بهتر بود و (باز هم اگر توبه کنند) خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
ادب بیست و دوم: صدای خود را در برابر امام بالا نبرد
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ؛ صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن نگوئید(کریمه حجرات/ شریفه ۲)
إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ (کریمه حجرات/ شریفه ۳)؛ همانا کسانی که صداهای خود را در نزد رسول خدا پایین می آورند کسانی اند که خداوند دل هایشان را برای پرهیزکاری آزموده(و آماده ساخته) است آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است.
ادب بیست و سوم: تحت هیچ شرایطی بر سر امام منّت نگذارید
ماموم باید بداند که در هیچ امری بر امام منتی ندارد و هر چه توفیق است از سوی امام است؛ به عنوان نمونه عمرو بن قرظه در روز عاشورا خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش برخورد می کرد تا آسیبی به امام حسین علیه السلام نرسد.او در حالی که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «در بهشت جلوی من خواهی بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.
پس بدان که اگر امام می فرماید: هَل مِن ناصر یَنصُرُنِی؛ در واقع معنایش این است که آیا کسی هست که من او را کمک کنم؟ چه این که امام یدالله است و یدالله فوق ایدیهم است. امام مظهر اسم”الصمد” خداوند است و همگان به او محتاج اند و او به هیچکس محتاج نیست.
ادب بیست و چهارم؛ پوشش مناسب
شایسته است نزد امام با لباس برتر وارد شد. البته این لباس علاوه بر چادر برای خانم ها و پوشش مناسب برای آقایان یک لباس برتر دیگر به نام عفت و تقوی را می طلبد؛”و لباس التقوی ذلک خیر” کسی که به حریم امام می آید باید لباس تقوا به تن کند(یعنی اگر حرامی در زندگی هست آن را برطرف کند؛ مال حرام، نگاه حرام و … چرا که توبه، خشوع و تقوی لباس روح است)؛ چه این که این انسان متقی است که از سر سفره قرآن و امامت بهره مند است،”ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین”. قرآن کریم با این که بیانش برای همه مردم است اما هدایتش برای آن کسانی است که اهل تقوا باشند(و العاقبه لاهل التقوی و الیقین)
ادب بیست و پنجم: انجام اعمالی که بعد از شهادت امام و بر سر مزار امام مستحب است در زمان حضور نیز به قوت خویش باقی است
لذا؛
قبل از ورود به محضر امام غسل کند؛ از امام صادق درباره آیه(خذوا زینتکم عند کلِّ مسجد) پرسیدند، فرمود:”الغُسل عِندَ لقاءِ کُلِّ امامٍ”(وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۳۰۳.)؛ چه این که طهارت جسمی و روحی شرط ارتباط با پاکدلان و پاک جانان و حضور در اماکن مقدس است. رعایت این ادب در حال حیات امامان هم مورد تأکید است. و امام کاظم فرمود: هنگام زیارت امام… فاغتسِل و تَنَظَّفْ و البسْ ثوبَیک الطاهِرَینِ(محجّه البیضاء، ج۴، ص۹۱)
چند نفر در مدینه قصد تشرّف به حضور امام صادق را داشتند. در راه یکی از اصحاب از کوچه ی بیرون آمد و به این جمع پیوست؛ در حالی که جُنب بود و اینان نمی دانستند. وقتی خدمت امام رسیدند و سلام دادند، حضرت خطاب به آن شخص فرمود: آیا نمی دانی که سزاوار نیست شخص جنب به خانه ی انبیا وارد شود؟! او برگشت و بقیه به خدمت امام شرفیاب شدند(بحارالانوار ، ج۹۷، ص۱۲۶)
توبه کند؛ حتما قبل از ورود بسیار استغفار کند چه این که بنا بر کریمه توبه/ شریفه ۱۰۵ امام از همه اعمال ما خبر دارد(وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)؛ و به قول حافظ: شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
وضو بگیرد و عطر بزند و دو رکعت نماز بخواند و لباس نو و تمیز بپوشد و جامعه کبیره و مقداری قرآن بخواند و صد مرتبه تکبیر بگوید و صدقه دهد.
اذن ورود بگیرد و بی اجازه وارد نشود(یا ایها الذّین آمنوا لا تَدخُلوا بُیوتَ النّبی اِلاّ اَنْ یؤَذنَ لَکم- احزاب ۵۳)
اگر حالت خواب آلودگی یا تاریکی در خود حس می کند برگردد و با سعی بر توبه و استغفار و جبران برگردد(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً– نساء ۴۳)
کفش هایش را درآورد؛(فاخَلع نعلیک اِنّکَ بِالواد المقدس طُوی)
گام ها را آهسته بردارد همراه با ذکر و تسبیح و تقدیس و تهلیل و با خضوع و خشوع و نگاهش را پائین بیندازد و از حرف بیهوده و کارهای لغو و حرکات سبک و ناپسند و دور از شأن و اشتغال به صحبت های دنیویه که همیشه در هر جا مذموم است و مانع رزق و جالب قساوت قلب است خصوصاً در محضر امام پرهیز کند.
دست امام را ببوسد و تبرّک و توسل بجوید و هنگام بیرون آمدن به امام پشت نکند و خداوند را به خاطر زیارت امام شاکر باشد و در آن آستان مقدس در دعا اصرار و مبالغه کند.
هنگام بازگشت به وطن جهت وداع خدمت امام برسد و از خواسته های او هنگام وداع این باشد که از خدا بخواهد که آخرین زیارت نباشد و دوباره توفیق زیارت حضرت نصیبش شود؛ (رزقنی العودَ ثُمَّ العَوْدَ ثُمَّ العودَ ما اَبْقانی ربّی)
دل نزد حضرت بگذارد و تن را برگرداند؛ و به قول اهل دل: گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست/ همچنانش در میان جان شیرین، منزل است)
اللهم عجل لولیک الفرج
انتهای پیام