علل ظهور جنبش های اسلامی (1)
ناکامی مکاتب پسا استعماری و احیای اسلامگرایان/سکولاریزم نه، اسلام آری
از عوامل بسیار عمده ای که بیشتر نویسندگان در ظهور و تداوم جنبش های اسلامی نام می برند، شکست الگوهای توسعه، نوسازی و ایدئولوژی های متعلق به تمدن غرب مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم در جوامع اسلامی است.
به گزارش پایگاه خبری شاهین نا؛ از عوامل بسیار عمده ای که بیشتر نویسندگان در ظهور و تداوم جنبش های اسلامی نام می برند، شکست الگوهای توسعه، نوسازی و ایدئولوژی های متعلق به تمدن غرب مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم در جوامع اسلامی است. لیبرالیسم، با غرب کنار آمد و با تشدید استعمار به یاری آن شتافت، نتیجه سوسیالیسم عربی چیزی جز اشغال بخش های بیشتری از سرزمین اسلامی به وسیله اسرائیل و کشورهای غربی نبود و موجب شکل گیری طبقه ممتاز جدید و افزایش شکنجه زندانیان سیاسی و اسلام گرا شد که به نوبه خود حاکمیت فساد و محدودیت آزادی های مدنی را در پی داشت. به این ترتیب جماعت های اسلامی به عنوان جایگزین احتمالی نظام های حکومتی سابق مطرح شدند و به تدریج وضع به گونه ای شد که توده ها از خود پرسیدند حال که تمام مکاتب را آزموده ایم ، چرا این بار اسلام را تجربه نکنیم.
فلسطین، یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت مسلمانان در خاورمیانه و از عوامل اصلی بروز و ظهور جنبش های اسلامی بوده است. اصولاً علت درگیری اخوان المسلمین مصر و اردن با دولت های مبارک و شاه حسین به همین مسأله باز می گشت. پس زمینه ذهنی منفی مسلمانان از یهودیان، نحوه ظالمانه شکل گیری اسرائیل، رفتار تجاوزگرانه آن، ایدئولوژی افراطی صهیونیسم و پی بردن به اهداف غربی ها از تأسیس چنین رژیمی در همسایگی مسلمانان، موجب شده است تا زمانی که مسأله اسرائیل حل نشده و راه حلی عادلانه درباره فلسطین به اجرا در نیامده است، این موضوع هم چنان یکی از ریشه ها و انگیزه های گرایش به سوی جنبش های اسلامی در میان مسلمانان باقی بماند.
از دیگر علل مهم گرایش به جنبش های اسلام گرا در میان عرب ها، شکست های نظامی و سازش های سیاسی رژیم های عربی، به ویژه در اسرائیل در سال ۱۹۶۷ است که در حقیقت، شکست الگوی « ناسیونالیسم عربی » بود.
جنگ ۱۹۶۷ که در آن ارتش های متحد عرب از اسرائیل شکست خوردند، سال احیای اسلام سیاسی محسوب می شود. در واقع شکست در این جنگ تجلی همه ضعف ها، مشکلات، بی عدالتی ها و در نتیجه یأس و نا امیدی در عمده کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عرب خاورمیانه بود. شکست مذکور همچنین از زاویه ای دیگر ناکامی راه حل های غیر مذهبی مطرح شده از سوی مکاتب مختلف دوره پسا استعماری در این کشورها، به ویژه پان عربیسم ناصر و سوسیالیسم را رقم زده در نتیجه اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی از سوی جنبش های اصلاح طلب و تحول گرا مورد توجه قرار گرفت. بدین ترتیب از دهه ۱۹۷۰ به بعد احیاگرایان مذهبی و به طور کلی جنبش های اسلامی تبدیل به نیروی اصلی در عرصه سیاست کشورهای مسلمان شدند.
اکثر محققان ریشه ها و عوامل اسلام گرایی سیاسی را در شرایط تاریخی دوره استعمار غربی باز می گردانند. هرایر دکمجیان در این خصوص معتقد است که اسلام گرایی سیاسی در پاسخ به شرایط بحرانی جهان اسلام در سه قرن اخیر شکل گرفته است. به نظر او سقوط پی در پی امپراطوری عثمانی در رویارویی با اروپا ضرورت مداوم بررسی مجدد اندیشه ها و تفکرات اسلامی را مطرح ساخت. جوامع اسلامی یک پاسخ فرهنگی بومی به این شرایط داد که عبارت بود بازگشت به اسلام و اصول بنیادین آن.
پاسخ نخبگان سیاسی، روشنفکران و رهبران مذهبی به این تغییر روابط قدرت به دو صورت بود. غرب گرایان در برابر تحولات جدید بر پذیرش ارزش های غربی و سکولاریسم تأکید داشتند. اما نوگرایان مذهبی که همان روشنفکران مذهبی نیز بودند طرفدار اسلامی کردن مدل های نهادی غرب مانند نهادهای سیاسی، حقوقی و آموزشی بودند. نوگرایی اسلامی هرگز واقعاً مورد قبول نخبگان سیاسی و علمای مذهبی واقع نشد. نوگرایان نتوانستند بر این مخالفت های دوگانه غلبه کنند. اما ایده غرب گرایان که به لحاظ قدرت سیاسی موقعیت برتر را داشتند و مورد حمایت دولت های استعماری غربی قرار داشتند رایج شد. به مرور زمان و در اثر اتحاد قدرت های استعماری غرب با نخبگان بومی طرفدار غرب که سیاست های سکولاریزاسیون را در پیش گرفتند دولت های جدید مبتنی بر ناسیونالیسم سکولار به عنوان جایگزین امپراطوری عثمانی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا تا پس از جنگ جهانی اول به وجود آمدند. اما در واقع فرایند غربی شدن و سکولاریزاسیون در ایجاد دمکراسی و عدالت اقتصادی و اجتماعی ناکام ماند. دولت های غیر مذهبی مستبد در کشورهای نوظهور حاکم شدند و ثروت در دست یک عده کم انباشته شد.
طرفداران اسلامی سیاسی اعتقاد دارند که اسلام به عنوان یک نظام عقیدتی رهنمودهای مناسب را درباره سیاست و جامعه دارد که باید در جهان اسلام معاصر به اجرا درآید. بنیادگرایی اسلامی دارای پاسخ های سیاسی برای چالش های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی از طریق به تصویر کشیدن یک آینده بر اساس احیای سنت های گذشته به مفهوم رمانتیک عصر طلایی اسطوره ای اسلام نخستین می باشد.
ژاک برک جامعه شناس معاصر فرانسوی، سرکوب هرگونه اجتهاد و نوآوری در جهان اسلام را از قرن دهم به بعد، مهم ترین عامل عقب ماندگی مسلمانان می شمارد و سپس ناتوانی کشورهای اسلامی را در ارائه مدل های متناسب با عصر تکنیک و نقد در قرن بیستم، زمینه ساز ظهور بنیادگرایی و اسلام گرایی می داند.
بنیادگرایی در واقع یک ایدئولوژی سیاسی است و فقط یک سازه مذهبی صرف نیست. جذابیت اصلی آن برای طرفدارانش فقط به خاطر این واقعیت نیست که یک فضای معنوی و دینی خاصی را پیشنهاد می کند بلکه به خاطر ظرفیت آن برای پاسخ گویی به مشکلات سیاسی و اجتماعی معاصر کشورهای اسلامی است. بنیادگرایی به همان اندازه که پاسخی به مدرنیته است، محصول آن هم می باشد.
در ادامه این پرونده، به عوامل دیگر ظهور جنبش های اسلامی خواهیم پرداخت.
منبع: مشرق