شیطان از نگاه امام علی(ع)
ار شیطان اغوا و فریب دادن اولاد آدم است، ولى فعالیت او از آراستن خطاها و گناهان تجاوز نمى کند.
به گزارش پایگاه خبری“شاهین نا“ امیرمؤمنان(ع) درباره شیطان و شرورش و درباره پیروان شیطان در «نهج البلاغة» می فرماید:
بنابراین، این شیطان نیست که دست آدمى را گرفته با اجبار او را برده خود مى سازد، بلکه این خود انسان است که نخست همه وسایل سه گانه را از کار مى اندازد و تحریکات آنها را در درون خود خنثى مى نماید و دست بردگى به سوى شیطان دراز مى کند و سپس آن موجود پلید شریک زندگى او مى گردد، این مطلب در مواردى از قرآن مجید چنین بیان شده است.
[وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ] «۳».
و شیطان [در قیامت] هنگامى که کار [محاسبه بندگان] پایان یافته [به پیروانش] مى گوید: یقیناً خدا [نسبت به برپایى قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مى بینید که وعده خدا تحقّق یافت] و [من] در وعدهام نسبت به شما وفا نکردم، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطى نبود، فقط شما را دعوت کردم [به دعوتى دروغ و بى پایه] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید، پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من، بى تردید من نسبت به شرکورزى شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم؛ یقیناً براى ستمکاران عذابى دردناک است.
ملاحظه مى شود که شیطان به عنوان یک عامل جبرى، فرزندان آدم را به تباهى نمى کشد، بلکه وعدههاى دروغین مى دهد و خطاکارى ها را مى آراید و بس.
بنابراین ملامت کردن شیطان بى مورد خواهد بود، همین مسئله درباره نفس (مدیر غرایز حیوانى) آدمى نیز وجود دارد، به این معنى که آدمى در روز قیامت نمى تواند گناهان و انحرافات خود را به گردن نفس بیندازد و بگوید:
چون خدا به من نفس داده بود، لذا مرتکب گناه شدم؛ زیرا تحریکات و فعالیتهاى غرایز حیوانى به مدیریت نفس در برابر نیروهاى عقل و وجدان و فریاد پیامبران عظام قابل توجیه و مهار کردن بوده، هرگز به درجه عامل جبرى نمى رسد.
در این که شیطان را سلطه و زورى نسبت به آدمیان نیست، باز در قرآن مجید مى خوانیم:
[وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً* إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى بِرَبِّکَ وَکِیلًا] «۴».
از آنان هر که را توانستى با آوازت [به سوى باطل] برانگیز، و [براى راندنشان به سوى طغیان و گناه] با سوارهها و پیاده هایت بر آنان بانگ زن، و با آنان [از راه سوق دادنشان به حرام] در اموال و [از طریق وسوسه کردنشان به زنا] در اولاد شریک شو، و به آنان وعده [دروغ] بده [که از قیامت، حسابرسى، بهشت و دوزخ خبرى نیست] و شیطان آنان را جز از روى باطل و دروغ وعده نمى دهد.* [ولى آگاه باش که] یقیناً تو را بر بندگانم هیچ تسلّطى نیست، و کافى است که پروردگارت نگهبان و کارساز [آنان] باشد.
مقصود از شرکت شیطان در اموال و اولاد و سایر شؤون زندگى، شرکت محسوس و عینى نیست که مانند یک پدیده فیزیکى قابل مشاهده باشد، بلکه منظور شریک شدن او در هدفگیرى ها و انتخاب وسایل و سایر عوامل محرک انسانى در اندیشه و گفتار و رفتار مى باشد، مانند شرکت نفس که مدیریت غرایز حیوانى را دارد و در شؤون زندگى داخل در هدفگیرى ها و انتخاب وسایل و سایر عوامل محرک مى گردد.
سهم آدمى در این شرکت، گاهى به قدرى تقلیل پیدا مى کند که شؤون زندگى آدمى تا حدّ مالکیت انحصارى شیطان و هوا و هوس در مى آید، این حد از تبهکارى در قرآن مجید در آیه زیر گوشزد شده است:
[أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا] «۵».
آیا کسى که هواى [نفسش] را معبود خود گرفته دیدى؟ آیا تو مى توانى کارساز ونگهبان او باشى [که او را به میل خود به راه راست هدایت کنى؟].
شیطان این موجود پلید در درون سینه هاى آنان تخم گذارد و جوجه درآورد و حرکت کرد و تدریجاً در آغوش آنان نشست.
آن سینه آدمى که جایگاه دل است و دل آدمى که جایگاه تجلى انوار الهى است و انوار الهى که از خورشید عظمت خداوندى تشعشع مى کند، با پیروى از شیطان مبدل به قفسه و آشیانه دائمى شیطان مى گردد.
معناى قفسه شیطان بودن آن نیست که واقعاً یک موجود فیزیکى در سینه آدمى داخل شده در گوشهاى مىنشیند و شروع به امر و نهى مى کند، بلکه همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید:
این موجود پلید که نمود فیزیکى ندارد، همه سطوح روانى را اشغال نموده خیالات و توهمات و وسوسه ها و شک و تردیدها را در آن سطوح تولید مى کند و مالک مطلق آن سطوح مى گردد.
کلمه درج اشاره لطیفى به این حقیقت دارد که این تسلّط به تدریج انجام مى گیرد و چنان نیست که وجدان و عقل و فطرت پاک آدمى ناگهان از درون وى محو شوند و شیطان فوراً جاى آنها را بگیرد.
پیروى از شیطان به تدریج، خود انسان را تبدیل به یک شیطان علیه سایر انسانها مى کند چنانچه مى فرمایند:
دیروز انسانهایى بودند که مختصات انسانیت در وجود آنان فعالیت مى کرد، راه مىرفتند و دست دیگران را هم براى سلوک در مسیر کمال مىگرفتند، تدریجاً آن مختصات را از دست دادند، امروز به قهقرا مى روند و سدّ راه رهگذران کمال شدهاند، اکنون با هر فرد و گروهى که ارتباط برقرار کنند منحرفش خواهند کرد، بنابراین انسانهایى بودند که امروز مبدل به شیاطین شده، رهزنى رهروان کمال را پیشه خود ساختهاند، این است معناى شیاطین الانس.
وقتى که هدفگیرى ها و اندیشههاى آدمى جنبه شیطانى داشته باشد او با داشتن صورت آدمى مبدل به شیطان مى گردد.