۰۸:۳۸ - دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳

چگونگی قیام خونین 17شهریور1357

خبر تأسف برانگیز آن جریان، همان روز به امام راحل رسید. ایشان نیز در اطلاعیه ای مهم، ضمن ابراز همدردی عمیق با ملت، این واقعه را به واقعه ی کربلا تشبیه کردند. ایشان در این پیام فرمودند:«چهره ی ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم می خورد.

به گزارش پایگاه خبری شهرستان شاهین شهر و میمه “شاهین نابا نگاهی به گذشته ی نه چندان دور این مرز و بوم و چگونگی شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به نقاطی پررنگ و مهم در دفتر ایام انقلاب برخورد می کنیم که دارای هویتی منحصر به فرد و ممتاز در به ثمر رسیدن این انقلاب می باشند. یکی از آن روزها، که به فرموده ی حضرت امام(ره) از ایام الله است، 17 شهریور می باشد که یادآور فاجعه ای خون بار در محلی است که ما اینک آن را میدان شهدا می خوانیم.

این حادثه به قدری در جریان انقلاب تأثیرگذار بود که پس از آن، شاه دیگر امیدی به ادامه ی کار و حکومت خود نداشت. با توجه نمودن به جریانات مرتبط با آن فاجعه و ارزیابی آن، می توان به نتایج زیادی در مورد باورها و ارزش های آن روز مردم و در مقابل، جریان حکومت و نگرش آنان به انقلاب مردم پی برد. این که چگونه می توان با خون بر شمشیر پیروز شد.

در پنجم شهریور سال 1357ش،«شریف امامی»، فردی که پیش از این نیز عهده دار مقام نخست وزیری بود، دوباره به این مقام انتخاب شد. شاه و افراد نزدیک وی، با این تصور که شریف امامی فردی وابسته به خانواده ای روحانی و نیز رئیس فراماسونری در ایران است، او را بهترین گزینه برای مهار و جلوگیری از گسترش دامنه ی اعتراض ها و امواج گسترش یافته ی انقلاب می دانستند.

شریف امامی، که دولت خود را آشتی ملی نام نهاده بود، در آغاز، کوشید با برخی اقدامات فرمایشی و ظاهری، رضایت و آرامش مردم را فراهم کند که از آن جمله می توان به تغییر تقویم شاهنشاهی به هجری شمسی، افزایش حقوق کارمندان، بستن قمارخانه ها و آزادی نسبی مطبوعات اشاره کرد. اگر چه این اقدامات بخشی از خواسته های مردم را تشکیل می دادند، ولی مردم به این واقعیت پی برده بودند که ساختار رژیم و عملکرد چندین ساله ی آن در تعارض با خواسته های ملی و دینی می باشد و مردم در این ساختار، هیچ نقشی در تعیین سرنوشت و تصمیم های کلان و اساسی ندارند.

اراده و خواست شاهانه بر اراده ی ملت برتری داشت و همه ی امور در یَد قدرت او بود. بنابراین، مردم زمانی اراده ی خود را محقق شده می دانستند که تمام ساختار دچار دگرگونی شود. از این رو، چیزی نگذشت که ماهیت واقعی و اقدامات مزوّرانه و تاکتیکی دولت شریف امامی آشکار شد.

علل شکست سیاست فضای باز دولت شریف امامی را می توان در چند نکته بیان داشت:

1. نظارت های نظامی و سرکوب شدید، تمام سازمان ها و نهادهای مستقل را از بین برده بود و بدین ترتیب هیچ مجرای قانونی برای ابراز مخالفت وجود نداشت.
2. پانزده سال خفقان از سال 1342ش تا آن زمان، فاصله ی دولت و ملت را آن چنان گسترده کرده بود که مردم جز به سرنگونی رژیم، به چیز دیگری فکر نمی کردند.
3. شاه و نخست وزیر نیز در نشان دادن فضای باز سیاسی و اجتماعی چندان جدی نبودند و به آن پایبندی نشان نمی دادند؛ آنها به مخالفان اجازه ی اظهار نظر می دادند و هر گاه احساس می کردند لبه ی تیز انتقادات، اصل رژیم و شخص شاه را نشانه رفته است، مخالفان را با خشونت سرکوب می کردند.
4. ویژگی های شخصیتی محمدرضاشاه نیز یکی از عوامل شکست سیاست های شریف امامی بود، چرا که او همواره خود را بر حق می دانست و هیچ گاه حاضر به پذیرش انتقاد نبود. وی همچنین در فرایند اصلاحات، هرگز از موضع سلطنت مطلقه ی خود عقب نشینی نمی کرد و همواره خود را حاکم مطلق ایران می دانست. از دیدگاه وی، اصلاحات تنها باید شامل زیردستان می شد. این در حالی بود که مردم او را مسبب همه ی مشکلات می دانستند.
روز سیزدهم شهریور، مصادف با عید سعید فطر، نماز عید به امامت«شهید آیت الله دکتر مفتح» خوانده شد و اعلامیه ای از سوی امام خمینی(ره) در بین مردم نمازگزار، که پس از نماز به راهپیمایی آرام ولی گسترده دست زده بودند، پخش گردید. امام(ره) در پیام خود بر ادامه ی مبارزه تا سرنگونی رژیم تأکید کرده بودند.
پنج شنبه، شانزدهم شهریور، در خیابان های تهران تظاهرات دیگری به راه افتاد. این بار گستردگی تظاهرات برای همه ی موافقان و مخالفان باورنکردنی بود. دامنه ی تظاهرات به قدری گسترده شد که رژیم به شدت به وحشت افتاد و از آن جایی که قرار بود فردای آن روز نیز تظاهرات گسترده ای انجام شود، جلسه ی اضطراری هیأت دولت با حضور محمدرضا پهلوی در شب هفدهم شهریور برگزار گردید.

در این جلسه، تصمیم گرفته شد، که با اعلام حکومت نظامی، از ادامه ی تظاهرات جلوگیری شود.«ارتشبد اویسی»، یکی از خشن ترین ژنرال های شاه نیز برای اجرای این امر، به فرمانداری نظامی تهران منصوب گشت و همزمان در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، از جمله قم، کرج، یزد، اهواز، تبریز، حکومت نظامی اعلام شد. این تصمیم حکومتی ساعت 6 صبح روز جمعه از طریق رادیو اعلام گردید که بسیاری از مردم حتی متوجه آن نیز نشده بودند.
در هر حال، مردم از هر سو به سمت میادین اصلی شهر و به ویژه میدان ژاله(میدان شهدای کنونی) و خیابان های اطراف سرازیر گشتند. حرکت مردم، آرام ولی جدّی بود؛ تعداد تظاهرکنندگان به مراتب بیش از روز پیش تخمین زده می شد. دیدن صحنه ی عجیب ادوات جنگی مانند تانک، مسلسل و بالگردی که پیوسته بالای سر مردم می چرخید و نیز یک لشکر از نیروهای گارد به فرماندهی«سرلشکر امینی افشار»، خللی در صف تظاهرکنندگان ایجاد نکرد و مردم همچنان در حال دادن شعار علیه حکومت بودند. ناگهان و پس از شلیک چند گلوله ی هوایی، نظامیان خون ریز شاه، سینه ی مردم و زن و بچه را نشانه رفتند و با مسلسل هایشان هر جنبنده ای را هدف قرار دادند.

بالگردی که در بالای میدان دیده می شد، برای گرفتن فیلم یا عکس آن جا نبود، بلکه با مسلسلی که مردم را نشانه گرفته بود، پیوسته تظاهرکنندگان را شکار می کرد و به سمت مردم شلیک می نمود. نیروهای گارد لحظه ای از شلیک خودداری نمی کردند و تلی از اجساد را در پایتخت ایران به وجود آورده بودند. جنایت به قدری هولناک و دردآور بود که حتی خود نیروهای شاه نیز بعدها آن را یکی از خشونت بارترین و سخت ترین حرکت های رژیم ارزیابی نمودند؛«ارتشبد فردوست»، از دوستان و محارم نزدیک شاه، در این باره می نویسد:«ارتشبد امینی افشار با بی رحمی و خشونت، مردمی را که به تظاهراتی آرام دست زده بودند، به رگبار بست».
خبر جنایت بی رحمانه ی شاه به زودی در همه ی دنیا پخش شد، ولی رسانه های غرب این بار نیز با سانسور یا حتی سکوت، از کنار این فاجعه گذشتند. رسانه های داخلی وابسته به شاه نیز، که می کوشیدند بر این جنایت هولناک سرپوش بگذارند، شمار کُشته های آن روز را 58 نفر و زخمی ها را 205 نفر اعلام کردند.(روزنامه کیهان1357/6/18) این آمار با بررسی های انجام شده و گزارش شاهدان عینی واقعه کاملاً مغایرت داشت؛ در این باره، تعدا کُشته ها در آن روز بیش از چهار هزار نفر تخمین زده شد.
«اسدالله بادامچیان»، یکی از مبارزان آن روزها، می گوید:«آن روز نزدیک به یکصد کودک زیر دو سال شهید شدند که در یکی از سالن های بهشت زهرا روی سینه ی هر کدام یک شاخه گُل میخک قرار داده بودند. متأسفم که آن روز کسی از آنها عکس برداری نکرد».(اسدالله بادامچیان، شناخت انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص71)
خبر تأسف برانگیز آن جریان، همان روز به امام راحل رسید. ایشان نیز در اطلاعیه ای مهم، ضمن ابراز همدردی عمیق با ملت، این واقعه را به واقعه ی کربلا تشبیه کردند. ایشان در این پیام فرمودند:«چهره ی ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم می خورد.

آری! این چنین است راه امیرمؤمنان، علی علیه السلام و سرور شهیدان، امام حسین علیه السلام… . ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه ی دفاع برای خدای تعالی کُشته می شد… باید علما و روشنفکران ملت زیر چکمه های دژخیمان خُرد شوند تا کسی خیال آزادی به خود راه ندهد. شما ای ملت محترم ایران، که تصمیم گرفته اید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید، در رفراندومی که در سوم و چهارم شوال(شانزدهم و هفدهم شهریور)در برابر ظالمان سراسر جهان انجام دادید، به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در ایران ندارد… هفدهم شهریور مکرر عاشورا و میدان ژاله(شهدا)، مکرر کربلا و شهدای ما، مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما، مکرر یزید و وابستگان او هستند».(صحیفه ی نود، ج3)
علما و مراجع دیگر تقلید نیز وارد عمل شدند و تأسف عمیق و انزجار شدید خود را از این واقعه ابراز داشتند. از آن جمله می توان به اعلامیه های حضرات عظام«مرعشی نجفی»،«گلپایگانی» و نیز «شیخ بهاءالدین محلاتی» و«صدوقی» اشاره کرد.(اسناد انقلاب اسلامی، ج5، ص511-507)
بنابراین و با این رویداد، صف آرایی اصلی در کشور شکل گرفت؛ در سویی، حکومت فاسد پهلوی و در سوی دیگر حرکت عظیم مردمی به رهبری پرچمداران و رهبران دینی و در رأس آن، حضرت امام خمینی(ره).

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.