کارگردان و بازیگر تلهتئاتر «مدافعان حرم»:
با ۳۰۰هزار تومان دکوری زدیم که جایزه گرفت/ با تبدیل نمایش «سبز سفید سرخ» به تلهتئاتر ماندگارتر شد
کارگردان نمایش «سبز، سفید، سرخ» درباره نگاهش به مدافعان حرم گفت: ابتدا جزو طیفی بودم که نمیفهمیدم چرا جوانان ما باید بروند و در کشوری دیگر برای جامعه و دولت دیگر کشته شوند. جایی خواندم «مدافعانحرم» خیلی پول میگیرند…
به گزارش پایگاه خبری شاهین نا؛ نمایش «سبز سفید سرخ» اولین تله تئاتر در مورد شهدای مدافع حرم است که (شب گذشته 4/4/95) در شبهای قدر روی آنتن رسانه ملی رفت، پیش از این در جشنواره تئاتر مقاومت این نمایش یکی از برترین آثار شرکت کننده محسوب میشد که با 7جایزه از اختتامیه جشنواره در بخشهای مختلف شایستگی خود را به اثبات رساند و در ادامه با حمایت مرکز تخصصی بسیج برای ماندگاری بیشتر به تلهتئاتر تبدیل شده است. در ادامه گفتوگوی فارس با سید علی موسوی کارگردان و امیر کربلاییزاده بازیگر نمایش «سبز سفید سرخ» را میخوانید:
موضوع تئاتر«سبز سفید سرخ» را چطور انتخاب کردید؟ این موضوع با موضوعاتی که اجرا میرود متفاوت است، چقدر دغدغه خودتان بود؟
موسویان: یک روز حسین پارسایی که دبیر جشنواره مقاومت بود به من زنگ زد و مرا به دبیرخانه دعوت کرد و گفت امسال میخواهیم کاری برای بخش مدافعان حرم تولید کنیم. ده روز به جشنواره مقاومت مانده بود. از آنجا که پارسایی رو دوست دارم و آدم کاربلد و مدیری است با اینکه میدانستیم این کار نشدنی است بسمالله گفتیم. دیدم ده روز وقت دارم، فرض را بر این گرفتم که کار من روز آخر جشنواره باشد، با خودم گفتم در 17 روز باید نمایشنامهای که وجود ندارد باید نوشته شود.
نمایشنامه وجود نداشت؟
موسویان: بله فقط یک پیشنهاد وجود داشت و موضوعی هم وجود نداشت. قصه درباره مدافعان حرم، یک زمانبندی کردم و با احتساب اینکه ما روز آخر جشنواره اجرا داشته باشیم، 17- 18 روز میشود، اعداد و ارقام را کنار هم چیدم و گفتم دو روز فرصت دارم رصد و تحقیق کنم ببینم از چه منظری باید وارد این قصه شوم، از برنامه خودم کمی عقب افتادم، قرار بود دو روز کار پژوهشی و رصد کردن موضوعات مختلف و … طول بکشد که بیشتر از 4 روز طول کشید. خیلی از سایتها را مطالعه کردم و کتب خیلی اندکی که وجود داشت را خواندم. دیدم حقیقتاً چیزی به درد من نمیخورد که بخواهم در موردش بنویسم. دیدم چیزهایی که وجود دارد خوراک خوبی برای نوشتن نمایشنامه نیست چون قصهای که دارد تبدیل به فیلم یا تئاتر میشود حتماً باید جاذبه داشته باشد چون اولین رسالت سینما و تئاتر بحث سرگرمکنندگی است، و با این سرگرمکنندگی خوراک فرهنگی به جامعه میدهید. دیدم چیز خاصی به ذهنم نرسید، خیلی هم کنکاش کردم و چون قصه خیلی حساس بود و قصه معاصر ماست که دارد اتفاق میدهد دوست نداشتم از تخیل خودم الهام بگیرم ولو اینکه میشد براساس تخیلم قصهای بنویسم. بحث مدافعان حرم بحثی بود که خیلیها یا قبول ندارند یا برایشان دغدغه نیست یا مهم نیست، این یک واقعیت اجتماعی است که باید بپذیریم.
شما جزو کدام طیف هستید؟
موسویان: من در ابتدا جزو طیفی بودم که میگفتم به ما چه ربطی دارد، اصلاً نمیفهمم که چرا جوانان ما باید بروند و در کشوری دیگر کشته شوند به خاطر جامعه و دولت دیگر، اصلا ربطی به ما ندارد، بعد که قصهها را خواندم این نگاه تلطیف شد، گفتم این آدمها به خاطر یک هدف میروند و این هدف مطمئناً دفاع از دولت اسد نیست و دیگر به این نتیجه رسیدم که کسانی که میروند برای هدفی دیگر میروند. یک جایی خواندم اینها خیلی پول میگیرند، بعد یک عکسی قبل از نوشتن نمایشنامه دیدم که خیلی تکاندهنده بود که تابوتی بود و شهید مدافع حرم در آن خوابیده بود و صورت شهید بیرون بود و از گردن به پایین پرچم ایران بود و در انتهای تابوت یک کودکی بود که حداکثر یکسال داشت، مادرش و مادربزرگش پشتش بودند و یکسری آدم بودند که همه داشتند گریه میکردند و بچه با لبخند نگاه میکرد، خیلی عکس زیبایی بود و زیرش نوشته بود خیلیها میگویند اینها پول میگیرند، تو بگو قیمت این لحظه چنده؟ فکر کردم که واقعاً قیمت این لحظه چند است؟ دیدم قیمت ندارد … من الان برای آرمان و هدفم نباشد، بگویند صد میلیارد میدهم برو خودت را بکش آیا این کار را میکنم؟ آیا آنهایی که میگویند برای پول رفتند برای آرمان خودشان با ماهی 100 میلیون میروند بجنگند؟ مطمئنم این کار را نمیکنند.
نقطه آغازین نگارش را از کجا گذاشتید؟
موسویان: دقیقاً از زمانی که برای این کار ناامید شدم و میخواستم با آقای پارسایی تماس بگیرم و بگویم عذر میخواهم من نتوانستم به این قصه عمل کنم که یک دفعه در تلگرام یکی از دوستانی که سه چهار سال بود از او بیخبر بودم، (چون میدانم بعضی کارها را خدا انجام میدهد) برایم یک پیام فرستاد. همین که خواندم چشمانم پر از اشک شد و خیلی دگرگون شدم . یک خاطره بسیارجذاب و تکاندهنده از خاکسپاری یک شهید به نام شهید محمدتقی حسینی که جزو لشکر فاطمیون و از شهدای افغانستانی بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) رفته بودند بجنگند. این خاطره یکی از اپیزودهای قصه شد.
اسمش کمی کلیشه نشده است؟ سر اسم قاعده خاصی داشتید؟ چون شما در مورد یک شهید افغان کار ساختید، ولی سبز، سفید، سرخ تداعی ملیت و ملی بودن کار دارد که به ایران برمیگردد.
موسویان: ابتدا کمی جزئیتر نگاه کنیم. شهید محمدتقی حسینی جزو کسانی بودند که تابعیت ایرانی را پذیرفته بودند و وقتی که پیکر مطهر این شهید برمیگردد در عکسها دیدم منقش به پرچم جمهوری اسلامی ایران بود و با این کار میخواستم بگویم کسی که میرود برای دولت اسد نمیرود، اگر میرود بجنگد برای دفاع از حریم کشور خودش میرود منتهی مرز ما آنجاست. ما داریم برای مملکت خودمان میجنگیم، چون اگر امثال قاسم سلیمانیها نبودند سپاه فاطمیون و قدس و… نبود الان آنها داشتند در کشور ما تخمه میخوردند و به همین خاطر اسم آن سبز، سفید، سرخ است چون همهچیز برای پاسداری از این مملکت است. احساس کردیم اسمی که میتواند کنه مطلب را ادا کند این است چون شهید وقتی برمیگردد با پرچمش برمیگردد. درست است قصهام درباره شهید افغانستانی بود ولی این شهید بهانهای برای پرداختن به قصه شهدای مدافع حرم بود که برای دفاع از این آب و خاک میروند.
با دو سه روز عقبماندگی از کنداکتوری که چیده بودید به قصه رسیدید؟
موسویان: تا به حال در زندگیام سه روزه نمایشنامه ننوشته بودم، چون کار نشدنی است. ولی چون دقیقاً میدانستم که چه میخواهم بنویسم سه روزه آن را نوشتم. البته در لحظه به لحظه نگارش این نمایشنامه و تمرین و اجرا و ضبط آن همیشه یک نیروی مافوقی را احساس میکردم که کار را جلو میبرد و نمیگذارد خللی در آن ایجاد شود و لحظه به لحظه روح این شهید بزرگوار را در کار احساس میکردم.
تیم را چهطور جمع کردید؟
موسویان: تیم ما یک تیم کاملاً حرفهای در زمینه تئاتر است. از 6 بازیگر که در کارم بازی کردند، 5نفرشان بازیگرانی هستند که حداقل سالی 2-3 تا کار در تلویزیون دارند. امیر کربلاییزاده که الآن دیگر جزو درجه یکهای تلویزیون است، علیرضا مهران که سالها در بهترین آثار سیروس مقدم جزو چهرهها بود، همسر خودم که مجری و بازیگر تئاتر است، وقتی صحبت کردم گفتم دوستان قرار است جشنواره تئاتر مقاومت ده میلیون به ما پول بدهد و ده شب، بیست شب اجرا برویم، من برای پولش این کار را نمیکنم، اول برای حسین پارسایی میخواستم این کار را کنم ولی الآن برای این شهید میخواهم کار کنم، همه گفتند ما هستیم. همه بچهها درگیر کار بودند، آقای کربلاییزاده سر پروژه خندوانه بود، علیرضامهران سر یک تلهفیلم بود، خانم خودم که هرروز در شبکه دو اجرا داشت، تا ساعت 7-6 عصر درگیر کار بودند، محمد بیریا هم درگیر درس و دانشگاه بود، خودم هم به نوعی درگیر بودم، گفتم تنها ساعاتی که میتوانیم تمرین کنیم 11 شب تا دو صبح است اگر میتوانید بیایید که آمدند. اتفاق جالبی که افتاد کل تیم زن و شوهر بودند، پس بنابراین خیالمان راحت بود که اگر مثلاً علیرضا مهران تا ساعت 3 صبح سر تمرین است همسرش هم هست. بعد از یک هفته تمرین به ما گفتند میخواهیم به اجرایتان یک نگاهی بیندازیم، اگر متن هم دستتان بود اشکال ندارد. دو سه روز مانده به اجرای ما در اواسط جشنواره، وقتی آمدند دیدند کار آماده است و متن دست کسی نیست. تعجب کردند. کار آماده شد و ما به جشنواره تئاتر مقاومت رفتیم و در سالن باران هم اجرا داشتیم.
آقای کربلایی زاده فضای کار را چطور دیدید؟
کربلاییزاده: کار سبز، سفید، سرخ را دوست داشتم. همکاری ما به خیلی سال پیش برمیگردد. زمانی که علی و محمد بیریا کار تئاتر خیابانی میکردند و خیلی هم در رشته تئاتر خیابانی موفق هم بودند. اصولاً جنس کار همدیگر را میشناسیم، گاهی من کارگردانم و علی بازی میکند و گاهی برعکس، چون من کمتر کارگردانی میکنم به خصوص در سالهای اخیر. در این کار هم همهچیز دلی شد، من یک فیلمی را کار کردم که برای حسین دارابی و با موضوع شهدای غواص بود. اساساً مقوله شهدا غیر از فضای سیاسی و حزبی است و جدا از همه این شرایط است.
شما در سالن «باران» اجرا داشتید یا «سرو»؟
موسویان: اجرای جشنواره در باران بود، اجرای عموم در سرو.
طراحی صحنه با این مبلغ کم چگونه شکل گرفت؟
موسویان: علیرضا مهران گاهی طراحی صحنه هم میکند. گفتم علیرضا من به یک طراحی صحنه مینیمال احتیاج دارم، یک طراحی صحنه که با کمترین هزینه بیشترین بهره را از آن ببریم. یک طراحی خیلی جذاب برایم انجام داد که در مدیوم خودش طراحی خوب بود و جایزه دو طراحی صحنه را هم گرفت، با کمترین هزینه و 200-300 هزار تومان دکورمان هم هماهنگ شد.
فقط با همین مبلغ ؟
موسویان: بله، رفتیم برگ از زمین جمع کردیم، 4 تا چهارپایه خریدیم، با برگ و یکسری اتفاقات صحنه به وجود آوردیم. هرکس نگاه میکرد چطور با این صحنه؟ مگر میشود؟ منتهی چون فکر طراحی صحنه درست بود. کارهایی بود که 5 تا 10 میلیون هزینه دکورشان بود، ما با 300-200 هزارتومان دکورمان جایزه دوم طراحی صحنه را گرفت.
اجرای کار شما در جشنواره مقاومت چطور بود؟
موسویان: برای کار ما بلیط کم آمد. گروه ما شناخته شده است و مردم دوست دارند اما همه شنیده بودند یک کاری برای یک هفته، ده روز آماده شده و اخبار پیچیده بود و همه دوست داشتند بدانند این کار چطور است، جای سوزن انداختن در سالن باران نبود و حدود 170-180 نفر در سالن بودند که آنجا حدود 100 نفر گنجایش دارد. خیلی اتفاق عجیبی بود، اجرا که شروع شد هیئت داوران هم نشسته بودند و ما هم یک اجرا بیشتر نداشتیم. وقتی اجرا رفتیم تماشاگر پنج دقیقه برای گروه دست میزد، هر سه داور هم آمدند و من و دوستان را تحسین کردند و مطمئن بودیم اتفاقات خوبی برایمان خواهد افتاد چون هم گروه داوران و هم گروه تماشاگران خیلی از کار رضایت داشتند. یک خاطره از اختتامیه بگویم، من دیر رسیدم و نتوانستم داخل بروم و فقط دوستان پیام دادند که 7 جایزه بردیم.
در همه بخشها؟ یا در بخش مدافعان حرم؟
موسویان: اصلاً بخش مدافعان حرمی وجود نداشت، این کار با بقیه کارها رقابت میکرد. با 30 کار دیگر که در جشنواره بود رقابت شد.
چند کار به معنای واقعی کلمه حرفهای در جشنواره بود؟
موسویان: در مقام دفاع از خود نمیگویم، در مقام دفاع از حسین پارسایی میگویم که جشنوارهای که حسین پارسا دبیرش باشد کار غیرحرفهای نیست.
من میتوانم کارهایی مثال بزنم که خوب نبود
موسویان: یکسری از کارها برای بخش مسابقه نبود، چون چند بخش در جشنواره داشتیم. اما کارهایی که برای مسابقه بود اکثراً باکیفیت بود، ممکن است در هر جشنواره دو سه کار اینطور باشد.
اجراهایی که در سالن سرو داشتید چطور گذشت؟
موسویان: اصلاً اجرای خوبی نبود.
چرا؟ چون سالن تازه افتتاح شده بود یا تبلیغات خوبی نکردید؟
موسویان: یک سالن تازه افتتاح شده دست ما بود که اولین کار بودیم. 140-150 صندلی دارد که سالن بسیار خوبی است که به همت بچههای بنیاد روایت و جشنواره مقاومت انجام شده بود. درست است به ارگان دیگری تعلق داشت ولی یک سالن در بهترین نقطه تهران و مرکز شهر میدان فردوسی بود. روز افتتاحیه در سالنی که 150 تماشاگر جا میگیرد، 300 تماشاگر داشتیم اما در ادامه تبلیغات خوبی نداشتیم.
خانواده شهدای مدافع حرم هم به دیدن کار شما آمدند؟
من از دبیرخانه جشنواره خواستم از خانواده شهیدی که متن را بر مبنای وی نوشته بودم دعوت به عمل بیاورند و سه چهارتا از خانوادههای شهدای مدافع حرم در مراسم افتتاحیه من بودند، روشنترین قسمت اجراهای عمومی من همین خانوادهها بودند.
از کدام قسمت گلهمند هستید؟
موسویان: گلهمندم برای اینکه تلاشی نشد مخاطب را به سالن بیاوریم. مثل این است که به زحمت موزه آماده کنید ولی تلاش نکنید کسی بیاید و ببیند، پس برای چه موزه زدید؟ یک ذره تیم سالن سرو و… احساس میکنم کمکاری کردند و ما هم کمی کمکاری کردیم و کمکاری ما برای این بود که پول نداشتیم.
آخرین کار شما یک کار اجتماعی نسبتاً تلخ بوده است. بالاخره شما به عنوان کارگردان یک مسیری را طی میکنید، در یک سال از یک تئاتر مدافع حرمی و درباره شهدا تا یک تئاتر تلخ اجتماعی؛ اینها را چطور جمع میکنید؟ این دو در راستای هم هستند؟
موسویان: اگر بشود اسم مرا هنرمند گذاشت، هنرمند باید نگاهش جهانشمول باشد. هنرمندی که روی یک خط قدم بردارد حق مطلب هنر را ادا نمیکند. ما و آدمهای نسل من در حوزه کاری من مقابل تمام جریانات اجتماعی، سیاسی، هنری ورود کنند و ردپای هنر را باید در تمام این آثار ببینیم. همانطور که یک روز قصهای درباره جنگ مینویسم پس فردا قصهای درباره صلح یا یک خانواده و یا کمدی مینویسم که در آثار من کمدی هم هست، اما همیشه خودم را موظف کردم که اگر اثری تلخ یا کمدی دارم تماشاگر موقع بیرون رفتن کمی فکر کند یعنی فقط جهت خنده یا سیاهنمایی جامعه نباشد. اگر یک تلخی را نشان میدهی در پس این تلخی یک تفکر به مخاطبت بدهی، این کار اخیر من ساعت 20 در مورد پدر و منزلت مقام پدر بود و خیلی جالب و جذاب بود که روز پدر پایان اختتامیه نمایش ما بود و خیلی اتفاقی و بدون برنامهریزی بود.
آن کار چیست؟
موسویان: قصه یک تماشاخانهای است که قرار است این تماشاخانه را خراب کنند و جایش یک پاساژ بسازند.
چون در سرو خیلی خوب دیده نشد علاقهمند بودید تلهتئاتر شود یا دلیل دیگری داشت؟
موسویان: علاقهمند بودم این نمایش اجرا شود برای اینکه دینم را به این آدمها ادا کنم. و دوست داشتم این کار تلهتئاتر شود. در قصه مدافعان حرم و دفاع از خاکم جرأت ندارم اسلحه دستم بگیرم و بروم بجنگم، اما یک قدم جلو میآیم و سر جایم نمیایستم و میگویم کاری که از دستم برمیآید این است، اگر با خلوص باشد آنکه باید بپذیرد، میپذیرد.
تئاتر روی صحنه با تله تئاتر یکی بود؟
موسویان: دو سه تا مشترک بودند، امیر کربلاییزاده هم در این کار بازی میکرد ولی از آنجا که درگیر پروژه سریال آقای نیکنژاد بود نمیتوانست سر تمرین حضور داشته باشد و میدانستم حرفهای است اما امیر هم جزو این پروژه بود و دو سه بازیگر دیگر و خداراشکر بچهها لطف داشتند.
آقای کربلاییزاده اگر شما بخواهید کارنامه حرفهایتان را مرور کنید این تئاتر چیزی به شما افزوده است؟
کربلاییزاده: نمایش سبز، سفید، سرخ برای دلم بود و از اجرای آن لذت بردم و اینکه چون شخصیتی هم که بازی میکردم یک آدم معمولی از دسته دور و بر خودمان بوده است خوشحال بودم که مهم نیست چه کسی باشی اما ممکن است کراماتی به تو داشته باشند.
و صحبت پایانی ….
موسویان: امیدوارم به جای شعار دادن در هر زمینهای، عمل کنیم. من در زمینه تخصصی کار خودم صحبت میکنم. ارگانهایی که خودشان را داعیهدار کار فرهنگی میدانند از فرهنگ و هنر حمایت کنند و اینطور نگاه نکنند که چیزی که من میپسندم هنر است، هنر خیلی گسترده است، اسم سال را سال حمایت از تئاتر و سینما میگذاریم، در عمل نگاه میکنیم میبینیم اینقدر که به فکر این هستیم که به این اینقدر پول بدهیم به فکر این نیستیم که سرمایهگذاری کنیم که تئاتر بسازیم جوانهایمان شبکههای مزخرف ترکیهای و ماهوارهای را نگاه کنند و چیزی یاد نگیرند.
کربلاییزاده: آدمهایمان را حفظ کنیم، بعضی فکر میکنند هنرمندان را تا میبینید غر میزنند چرا پول نمیدهند، چرا امنیت شغلی نیست، اگر اینها بود که هیچوقت این اتفاقات نمیافتاد. از بچههای سال 74-75 که کار تئاتر میکردیم خیلیهایشان مسافرکشی میکنند و دلشکسته شدند چون در یک دوره مدیریتی به سلیقهای خوردند که اصلاً دوستشان نداشتند. اینها را پیدا کنیم و به کار بیاوریم و خودمان را به روز کنیم، جوان هزاره سوم را باید درست و خوب به سمت فرهنگ بکشانیم. رفتارهای اجتماعی با فرهنگسازی درست میشود. الان در یک رنسانس فرهنگی به سر
منبع:فارس