واقعیتهای پشت پرده جهاد نکاح + تصاویر
اصطلاح “جهاد نکاح” که توسط وهابیت و گروههای تروریستی تکفیری ترویج میشود، از سوی بسیاری از مردم رد و نادیده گرفته شد. با این حال “لطفی بن جدو” وزیر داخله کشور تونس، شهادت به این واقعیت داد که زنان تونسی برای برآوردن نیازهای جنسی شبهنظامیان تکفیری، به سوریه رفتهاند.
به گزارش پایگاه خبری”شاهین نا” مفهوم و عمل به اصطلاح “جهاد نکاح“ که توسط وهابیت و گروههای تروریستی تکفیری ترویج میشود، از سوی بسیاری از مردم رد و نادیده گرفته شد. با این حال، 19 سپتامبر 2013، “لطفی بن جدو” وزیر داخله کشور تونس، شهادت به این واقعیت داد که زنان تونسی برای برآوردن نیازهای جنسی شبهنظامیان تکفیری، به سوریه رفتهاند.
وی در بخشی از اظهارات افشاگرانه خود گفت: “دختران ما برای انجام صدها و هزاران بار نزدیکی به سوریه میروند. و هنگامی که ثمره این اعمال جنسی را در رحم خود میبینند، به کشور خودمان پس فرستاده میشوند. همه اینها به بهانه به اصطلاح “جهاد جنسی“ صورت میگیرد در حالی که ما فقط تماشاگر هستیم. این فقط بخش کوچکی از مسئله است.”
لطفی بن جدو در ادامه صحبتهای خود توضیح داد: “دختران ما را به سوریه میبرند. شبکههای اعزام تشکیل دادهاند. تا کنون از رفتن 6000 نفر جلوگیری کردهایم و شبکههای زیادی را از بین بردهایم، اما از این تعجب میکنیم که ما را به مخالف جهاد بودن متهم میکنند. سازمانهای حقوق بشری هم به ما اعتراض کردند. تا کنون 86 نفر را به خاطر رفتن به سوریه دستگیر کردهایم.“
ماجرای جهاد نکاح البته منحصر به دختران و زنان تونسی نیست. بسیاری از زنان دیگر از چچن، مصر، عراق، آلمان، فرانسه، و دیگر کشورها تا کنون برای همین عمل به سوریه سفر کردهاند. در این گزارش قصد داریم از طریق علمای اسلامی در مورد ریشههای واقعی عمل جهاد نکاح تحقیق کنیم. همچنین تلاش میکنیم به درک بهتری از واقعیتها درباره قربانیان این پدیده شوم برسیم.
“اینس“ زنی تونسی است که یک زندگی عادی را در کشور خود میگذارند. با این حال، وقتی همسرش به وهابیت گروید، اینس هم مجبور شد به سوریه برود، جایی که وی را تحت عنوان جهاد جنسی به مقاربت با مردان بیشماری مجبور کردند. او اکنون با نوزادی در شکمش به خانه خود برگشته، اما نمیداند پدر فرزندش کیست. در ادامه این گزارش، اینس که حدود 6 ماه از ژانویه تا ژوئن سال 2013 در سوریه بوده، از تجربه دردناک خود در این کشور میگوید.
تونس به عنوان خاستگاه بیداری اسلامی، از هرگونه افراطگرایی به دور است. با این وجود، شایعات حاکی از آن است که بیش از 6000 تونسی در سوریه و عراق، شانه به شانه شبهنظامیان تکفیری میجنگند. همچنین گفته میشود بسیاری از این افراد، دختر و زن هستند. این شایعات منجر به تعجب بسیاری از کارشناسان شده است.
شیخ “فرید البجی“ رئیس انجمن اسلامی “دارالحدیث“ در این مؤسسه با تکفیریهایی مقابله میکند که همه مسلمانان غیرعامل به دستورات اسلام را کافر میدانند. وی معتقد است: “یک مسلمان، هر چهقدر هم که گناه کبیره داشته باشد، باز هم حکم بیایمان را ندارد. وی بنده گناهکاری هست، اما چنان که صحیح بخاری میگوید، هنوز هم مسلمان است. اعتقادات مذهبی به خصوص پس از انقلاب در تونس درگیر تنشهایی شده است که به خاطر بینظمیها و بیقانونیهای همزمان با بروز انقلاب ایجاد شدند.“
وی همچنین توضیح میدهد: “وهابیها هم وارد تونس شدهاند. استخدامچیها و مبلغان آنها در مساجد و برخی رسانهها حاضر میشوند. متأسفانه دسترسی آنها به همین رسانهها و پوشش خبری درباره آنها باعث شد بتوانند اعمال تحریکآمیزی انجام بدهند و جوانان ما را از دختر و پسر به خدمت بگیرند و آنها را به جنگ سوریه اعزام کنند. متأسفانه بسیاری از دختران جوان تونسی که به جنگ در سوریه میروند، تنها با برادران یا همسران خود هستند. تعداد زنانی که خودشان به تنهایی راهی سوریه میشوند، بسیار اندک است.”
رئیس انجمن دارالحدیث ادامه میدهد: “هدف اینها تنها یک چیز است: به سوریه بروند و به شکل قانونی و شرعی ازدواج کنند. اما وقتی نبردهای سنگین صورت میگیرد و شوهران آنها کشته میشوند، کسی نمیگذارد اینها بیوه بمانند. حتی نمیگذارند عده آنها بگذرد. بلافاصله آنها را به ازدواج یک سرباز دیگر درمیآورند. بنابراین حتی قوانین اسلامی را هم رعایت نمیکنند، بلکه احکام دینی را به نفع خود تغییر میدهند. حتی تمایزی میان دختران و پسران جوان هم قائل نیستند، چون میگویند دو جنسیت با هم برابرند. من بارها گفتهام و اکنون هم میگویم. سوریه دارد بهای سنگینی را میپردازد برای آنکه ما از موضوع اصلی را که همان مسئله فلسطین است، فراموش کنیم.“
“تیسیر“ در حومه شهر “تونس“ پایتخت تونس زندگی میکند. او که درک درستی از اسلام نداشت، فریب یکی از همکلاسیهای خود در دانشگاه را خورد و با او راهی سوریه شد. وی میگوید: “سال 2011 که انقلاب مصر شکل گرفت، من دانشجوی سال دوم ادبیات بودم. انقلاب باعث تغییرات زیادی در دین و سیاست کشور شد. یکی از اتفاقاتی که افتاد این بود که وضعیت حجاب در کشور آزاد شد. هر کس، حجابش را با سلیقه خودش انتخاب میکرد. بالأخره میتوانستیم بدون ترس از آزار و اذیت، حجاب داشته باشیم. من آن زمان به برخی از دوستانم که دیدگاههای دینی داشتند نزدیک شدم و از آنها سؤالات دینیام را پرسیدم. نهایتاً هم به حجاب روی آوردم.“
همزمان با اعتراضات دانشجویی به ممانعت از شرکت دانشجویان محجبه در امتحانات نهایی، افرادی در جمعیت بودند که ماهی خود را از آب گلآلود میگرفتند. این افراد از میان دختران، عدهای را برای به اصطلاح جهاد نکاح انتخاب و اغفال میکردند. تیسیر توضیح میدهد: “طی این اعتراضات دانشجویی متعدد، من به برخی از دانشجوهایی که مذهبیتر بودند، نزدیک شدم. یکی از اینها، پسری بود که ظاهراً بسیار مقید و در عین حال مدرن بود و از موضوعات سیاسی و اجتماعی آگاهی داشت. معمولاً درسهای دینی هم به ما میداد و باعث میشد دیدگاههای مذهبی خود را گستردهتر کنیم.”
انقلاب تونس موجب شد مردم بیشماری به اسلام روی بیاورند، اما نکته منفی در این میان، گروههای افراطگرا بودند که به نام “اسلام خالص“ نیرو جذب میکردند. تیسیر میگوید: “حدیثی از پیامبر اسلام هست که میگوید: “امت من به 70 فرقه تقسیم میشود و از این میان، همه به جز یک فرقه وارد آتش میشوند.“ ما تصور میکردیم همان یک فرقه هستیم.“
اعتقادات افراطی وهابیت توانست نظر بسیاری را در تونس به خود جلب کند؛ اغلب افرادی که درباره اسلام اطلاعات اندک دارند یا حتی هیچ اطلاعاتی ندارند. وهابیها نیز از این فرصت استفاده و جوانان تونس را شستشوی مغزی کردند. من امروز معنای واقعی وهابیت و سلفیگری را میدانم. اما آن روز در این توهم بودیم که ما کار درست را داریم انجام میدهیم و به بهشت خواهیم رفت و هر کس مخالف ماست، مسلمان نیست.”
تیسیر سرنوشت خود را اینگونه ادامه میدهد: “من با آن پسر همکلاسی خود رابطه بسیار خوبی برقرار کردم و نهایتاً وقتی زمان مناسبی بود، از من خواستگاری کرد. والدین من با این ازدواج مخالف بودند، اما من عوض شده بودم. پرخاشگر شده بودم و حاضر بودم حتی درسم را رها کنم. همین کار را هم کردم. خودم را از اطرافیانم جدا کردم، چون خانوادهام هنوز هم با ازدواج من با آن پسر مخالف بودند. او به من گفت، بدون اجازه آنها ازدواج میکنیم، اما بقیه موازین شرعی را رعایت میکنیم. همچنین مجبور نیستیم ازدواجمان را ثبت کنیم. من هم قبول کردم. به من گفته بود این نوع ازدواج کاملاً شرعی است. با مطرح کردن اهدافمان از ازدواج و اینکه میخواهیم به جهاد در سوریه برویم، من را متقاعد کرد با او ازدواج کنم.”
استخدامگران تکفیری برای آنکه مردم را به حضور در کنار خود تشویق کنند، فیلمهای زیادی را درباره آموزشها و اقدامات خود در اینترنت پخش میکنند. همچنین برداشتی از آیات و احادیث دینی را ارائه میدهند که با جنایتهایشان سازگار باشد. البجی رئیس انجمن دارالحدیث تأکید میکند: “وقتی وهابیها وارد تونس شدند، توانستند بر احساسات جوانان غلبه کنند، چون اولاً جوانان آن زمان بسیار احساسی بودند و دوماً اطلاعات کافی دینی نداشتند تا مقابل آموزههای جنایتکارانه وهابیها فریب نخورند. وهابیها از برخی احادیث هم استفاده کردند، مثلاً اینکه در آخرالزمان جنگی بزرگ در شام یعنی دمشق کنونی صورت میگیرد. به جوانان گفته بودند اگر شما هم در جنگ کنونی شرکت کنید، با پیامبر وارد بهشت میشوید.”
بعد از آنکه همسر تیسیر را در حالی که به تکفیریها در سوریه کمک میکرد، دستگیر کردند، تیسیر به آغوش خانوادهاش برگشت و آنها او را برای آشنایی بیشتر با اسلام به علمای دینی معرفی کردند. “آمنه“ دختر دیگری است که چنین فرصتی را پیدا نکرد، چرا که خانوادهاش نمیدانستند چه کار میکند و اکنون هم از سرنوشت او خبری ندارند. “یسری“ خواهر آمنه میگوید: “یک روز سازمانی خیریه به منطقه ما آمد و گفت میخواهد به دخترها صنایع دستی مفید بیاموزد. من به خواهرم آمنه گفتم میخواهم بیکاری را بس کنم و کار به درد بخوری یاد بگیرم. معلم آن سازمان، لبنانی بود. اولش کار خوبی به نظر میرسید. آمنه هم با آنها شروع به همکاری کرد. از خانه بیرون میرفت و با آنها کار میکرد. کمکم رفتارش تغییر کرد. حتی با من هم مثل گذشته برخورد نمیکرد.”
“عبدالکریم“ برادر آمنه میگوید: “شیوه پوشش و حجابش هم عوض شده بود. وقتی با او حرف زدم، درباره ابعاد مختلف دینی به من توضیح داد که اطلاعات زیادی دربارهاش نداشتم. با معلم دینی او صحبت کردم. او هم گفت آمنه را با افرادی دیده است که اعتقادات متفاوتی با سایر مسلمانها دارند. بعد از مدتی دیگر کمتر کسی از او خبری داشت. برخی هم به من میگفتند مراقب باش، خواهرت با افراد درستی نمیگردد.“
یسری ادامه میدهد: “سیدیهایی برای ما میآورد و پخش میکرد. درباره جهاد حرف میزد. میگفت زنها هم باید در جهاد شرکت کنند. بعضی وقتها درباره افغانستان و سومالی حرف میزد.“ عبدالکریم بعد از مدتی به آمنه میگوید که این وضعیت باید خاتمه پیدا کند و او حق ندارد خانه را ترک کند. نتیجه این شد بعد از چند روز، آمنه به طور کامل ناپدید شد. وی ژوئن 2013 خانه را ترک کرد و هیچگاه دوباره برنگشت. بعد از مدتی، خانوادهاش پیامکی از او دریافت کردند: آمنه در ترکیه بود و قصد داشت به “جهاد در سوریه“ برود. یسری بعد از مدتی به دیدار اینس میرود که در سوریه زخمی شده و در بیمارستان بستری است. با این حال، به نظر میرسد هیچکس درباره آمنه خبری ندارد.
اینس درباره تجربه سفر خود همراه با همسرش از تونس به مرز لیبی و از آنجا تا بنغازی میگوید: “وقتی به بنغازی رسیدیم، با یک گردان روبهرو شدیم. یک گردان کامل که منتظر تنها دو زن بودند… آنچه برای من دردناکتر بود، این بود که همسرم تقریباً همه آنها را میشناخت. اینجا بود دیگر از شوهرم هم ترسیدم. چند ساعت در بنغازی بودیم و بعد ما را به فرودگاه بردند تا به ترکیه پرواز کنیم. آنجا برای اولین بار بود که به من خوش گذشت. در طول 48 ساعتی که در ترکیه بودیم، تنها سه ساعت با همسرم گشت و گذار کردیم. همان ساعات، بهترین ساعات عمرم بود. آنجا مانند یک زوج معمولی بودیم که تازه ازدواج کردهاند و برای ماه عسل به یک کشور دیگر رفتهاند. آخرین باری که ابوغازی (شوهرم) را دیدم، در استانبول بود.“
وی درباره شوهرش ادامه میدهد: “ما را به یک بیمارستان قدیمی و متروکه بردند. آنجا به شبهنظامیان و همسرانشان تعلق داشت و شبیه به یک شهرک بود. ما را به دو قسمت تقسیم کردند. باید با طلوع آفتاب بیدار میشدیم و مقدار بسیار زیادی غذا آماده میکردیم و پشت سر هم لباس میشستیم. تعداد زیادی مرد بود که باید نیازهایشان را برطرف میکردیم. دستکم نیاز آنها به غذا را. تنها چیزی که باعث میشد این شرایط را تحمل کنیم، این اعتقاد بود که ما شریفترین زنان روی کره زمین و نزدیکترین آنها به بهشت هستیم.“
این زن تونسی به تدریج دریافت زنانی که آنجا با او کار میکردند، بعد از آنکه شوهران خود را از دست دادهاند، به ازدواج مردان دیگر درآمدهاند. وی میگوید: “با یکی از این زنها صحبت کردم. میگفت سربازها از جایی به جای دیگر میروند، از ادلب به دمشق و شهرهای دیگر؛ و همسران خود را با خود نمیبرند، چون باری روی دوششان میشوند. آنجا بود که فهمیدم، وقتی سربازها به شهری دیگر اعزام میشوند، همسرانشان را طلاق میدهند و در شهر جدید، با یک زن دیگر ازدواج میکنند. این اتفاق یک بار هم نمیافتد.“
اینس میگوید: “مدتی بعد، قرار شد شوهرم به جبههای دیگر اعزام شود. من امیدوار بودم شوهر من طلاقم ندهد. امیدوار بودم من با بقیه زنها فرق داشته باشم. خدا را شکر من را طلاق نداد. زنان دیگر هم من را رها نکردند و به من کمک کردند تا شرایط را تحمل کنم. یک ماه بعد، شوهرم برگشت. برگشته بود تا فقط یک کار را انجام بدهد. من را طلاق داد و برگشت. دیگر هم درباره او خبری به دستم نرسید.“
رهبران گروههای تکفیری از ضعف و تنهایی دختران خارجی استفاده میکنند تا آنها را به گردابی از ازدواجهای بیپایان بکشند که طبق قوانین اسلامی، نامشروع هستند. برخی از اینها به همین روش، ده بار ازدواج میکنند. دو روز بعد از آنکه شوهر اینس او را طلاق داد، یکی از فرماندهان از او خواست به عقدش دربیاید. تنها دو روز گذشته بود. من هم قبول نکردم، چون باید عده را نگه میداشتم. به او گفتم که این کار غیرمنطقی و غیرممکن است. این در حالی بود که بقیه زنان هم به من اصرار میکردند این ازدواج را قبول کنم، چون برایم خوب نیست مجرد بمانم.”
اصرار بقیه زنان باعث شد اینس تن به این ازدواج بدهد، اما تنها دو روز بعد از ازدواج، شوهر جدید اینس نیز گفت باید به جبهه دیگری برود و او را طلاق داد. اینس چند روز بعد از زنان دیگر شنید که شوهر دومش، منطقه را ترک نکرده است. اینس توضیح میدهد: “ما طی یک هفته، پنج شوهر جدید پیدا میکردیم. همه زنها اینگونه نبودند، اما اکثر زنان خارجی همین وضعیت را داشتند. اولش توضیح میدادند و برای ازدواجهای پیدرپی توجیه میآوردند. با این حال، وقتی دیدند من تسلیم شدهاند، دیگر این زحمت را هم به خود نمیدادند. هر چه بیشتر میدیدند من خودم را باختهام و راه فراری ندارم، بیشتر از من سوءاستفاده میکردند و به من فشار میآوردند.“
این فشارها تنها به یک دلیل پایان یافت: “زمانی رسید که دیگر من را باری روی دوش خود میدیدند؛ وقتی که باردار شدم. به من گفتند اگر میخواهم میتوانم بروم. من را با خودرو به یک کیلومتری مرز رساندند و همانجا رها کردند. آن یک کیلومتر را پیاده رفتم تا جایی که با یک مأمور مرزی ترکیه مواجه شدم. از آنجا من را به سفارت تونس در استانبول بردند. نهایتاً من را به تونس برگرداندند. همه جا من را مؤاخذه میکردند: چه کار کردهای، کجا بودهای، چگونه و… به تونس که رسیدم، دستگیرم کردند و دوباره از من بازجویی کردند. وقتی فهمیدند باردار هستم، مرا به بیمارستان فرستادند.“
اینس در بیمارستان متوجه شد که به ایدز مبتلا شده است، اما پسری که در شکمش بود، دچار این بیماری نبود. خانواده آمنه وقتی از وضعیت اینس باخبر شدند، زیر پر و بال او را گرفتند و به او کمک کردند تا دوباره بتواند روی پای خودش بایستد. یسری بعد از مدتی که اینس میتواند دوباره با مردم صحبت کند، میگوید: “احساس کردم اینس دوباره انسان شده است. خدا را شکر دوباره به زندگی برگشته است.” عبدالکریم میگوید: “وقتی از بیمارستان مرخص شد، او را پیش خود آوردیم و کمکش کردیم تا خانهای و شغلی پیدا کند و بتواند زندگیش را اداره کند. صبح با هم از خانه خارج میشدیم و عصر با هم به خانه میآمدیم. نمیتوانستم او را به حال خود رها کنم.“
اینس با فرزند مریضش که حتی گواهی تولد هم ندارد، اکنون در خانه مردم کار میکند. خودش میگوید وقتی وضعیت الآنش را با وضعیت قبلیاش مقایسه میکند، تأسف میخورد. دانشجویی که یک آینده درخشان انتظارش را میکشید، اما الآن یک مادر بیوه با یک فرزند مریض است که برای گذران زندگی باید در خانه دیگران کار کند. حتی خانوادهاش هم از او حمایتی نمیکنند.
فرید البجی میگوید آنچه امروزه با عنوان جهاد نکاح شناخته میشود، از نظر شرعی ممنوع و نامشروع است. یک زن تحت هیچ شرایطی نمیتواند طی یک ماه با 10 مرد مقاربت کند. آن زمان کشور در بینظمی به سر میبرد و میدیدیم بعضی از اعضای پارلمان از حزب حاکم مردم را تشویق میکردند تا به سوریه بروند و آنجا بجنگند. حتی “نورالدین الخادمی“ وزیر امور دینی تونس هم بر روند اعزام مردم به “جهاد در سوریه“ نظارت میکرد. اینها بعد از افشا شدن واقعیت متوجه شدند که درگیر چه بازی سیاسی احمقانهای شدهاند و به تدریج از مواضع قبلی خود عقبنشینی کردند.“
برخی مسلمانها نمیتوانند میان برداشت ناصحیح تکفیریها از اسلام و اسلام واقعی که عشق و رحمت را ترویج میکند، تمایز قائل شوند. اینگونه افراد ممکن است روزی خود را در تله افراد بیرحم ببینند، همانگونه که برخی دختران تونسی فریب خوردند. البجی میگوید: “امروزه میبینیم افرادی که مدعی جهاد در راه خدا هستند، با هم درگیر میشوند و سر یکدیگر را از بدن جدا میکنند. این به خاطر آن است که برداشت آنها از اسلام به هیچ عنوان درست نیست. قتلعام در سرزمینهای اسلامی، هیچگاه به معنای جهاد نیست.“
متب:مشرق