حل بخشی از مشکل بی حجابی با سرمای هوا!
یکی از دوستان دوم خردادی همان سال در تهران سخن از زنانی می گفت که در یکی از محافل هنری با پوششی این چنین و آنچنان به آن سرای هنری آمدند! آن هم درست چند روزی بعد از همان دوم خرداد …!
به گزارش پایگاه خبری شاهین نا؛ فروردین۱۳۱۴ بود که جشنی با حضور علیاصغر حکمت، وزیر معارف در شیراز برپا شد. در بخشی از این جشن عدهای از دختران روی صحنه رفته، ناگهان نقاب از چهره برداشته و با آهنگ شروع به رقص و پایکوبی کردند.
این اتفاق مقدمهای شد تا پس از اجرای قانون متحدالشکلکردن لباس مردان، قانون کشف حجاب زنان هم در ایران علنی شود.
قانونی که در تمام شهرهای ایران با اعتراض شدید مردم و روحانیت همراه بود، اما شرایط در برخی شهرهای مذهبی مانند مشهد فرق زیادی داشت؛ بهطوریکه سردمداران رژیم در مشهد چندین بار تلگرافی این موضوع را به رضاخان یادآور شده و وقت بیشتر و سیاست محتاطانهتری را برای اجرایی کردن این قانون خواسته بودند. در همین زمان آیتا… حسین قمی از علمای مشهد به تهران میرود تا رودررو با رضاخان صحبت کند ولی شاه او را نمیپذیرد و دستور حصر خانگیاش را میدهد.
به موازات این اتفاق مردم و روحانیان مشهد در مسجد گوهرشاد دست به اعتصاب و تحصن میزنند و خواستار آزادی آیتا… قمی میشوند. شیخ محمدتقی بهلول که در آن روزها خود نیز تحت تعقیب بود، با اطلاع از موضوع به جمع متحصنین میپیوندد، اما خیلی زود بازداشت و در یکی از اتاقهای صحن کهنه زندانی و که با مداخله مردم و ضد و خورد آنها با ماموران آزاد می شود.
شیخ بهلول در روایت خود از این اتفاق میگوید: من قصد ایجاد وحشت در هیئت حاکمه را داشتم و این برنامهای بود که در دیگر شهرها هم اجرا کرده بودم و دولت گاهی مجبور به عقبنشینی شده بود. اما در مشهد نشد، وقتی مردم رئیس شهربانی و پلیسها را زدند، کوتاه آمدن دیگر معنا نداشت و ممکن هم نبود.
به دنبال این اتفاق، نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. هرچند در ابتدا در صدد کشتار مردم نبودند؛ اما کمکم شرایط تغییر کرد و این تحصن به یک فاجعه ملی و کشتار بزرگ تبدیل شد تا رضاخان ضرب شست خود را به مخالفان طرحهای تجددمآبانهاش نشان دهد. محمدعلی شوشتری، خفیهنویس رضاخان در مشهد به نقل از شاهدان عینی میگوید: «عباس نام، شوفر شاهزاده سردار ساعد… به آقای سردار ساعد اظهار کرده بود: آنچه که کشته بود، ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی و مقابل اراضی معجونی و عسکریه، بیشاز هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند».
آری؛ این حکایت یک قیام مردمی برای حفظ یک ارزش دینی و الهی و انسانی به نام عفاف و حجاب بود که ذکر آن گذشت.
داستان قیام مردمی که در مسجد گوهرشاد مشهد به خاک و خون کشیده شدند، تنها برای حفظ یک پوشش، که نه؛ برای حفظ یک ارزش و بالاتر برای بقای دین و اسلام و معنویتی که مردم ایران در هر دوره و زمان سردمدار و جلودارش بودند و حالا با قلدری یک مزدور، در امتداد وادادگی آتاتورک غزبزده آن هم به زور، می خواهند چادر برکشند از سر زنان آن هم با ضرب و زور قاتلان مزدوری که همه نگاهشان به غرب و فرهنگ بی هویتشان است.
امروز اما سال ها از آن قیام گذشته است. قیامی که بعدها به انقلاب بزرگ اسلامی مردم ایران متصل شد و بعدها به معنویت و جهاد هشت سال نبرد تحمیلی و دفاع مقدس گره خورد تا به سال ۷۶ رسید.
هر چند شاید مقایسه قیام گوهرشاد با وضعیت حجاب و عفاف این روزها بیش از اندکی قابل قیاس نیست اما اشاره به سال ۷۶ و روی کار آمدن دولتی اهل تسامح و تساهل یک ضرورت است.
یکی از دوستان دوم خردادی، همان سال در تهران سخن از زنانی می گفت که در یکی از محافل هنری با پوششی این چنین و آنچنان به خیابان آمدند! آن هم درست چند روزی بعد از همان دوم خرداد …! شاید شعار آزادی رییس دولتشان را خوب درک نکرده بودند یا شاید هم به عمد در امتداد خواسته های غرب و غربزدگان حرکت می کردند.
حرکتی که با گذشت سال های سال دیگر به مانتو، کلاه و روسری و شال محدود نمی شود و قبح شکنی برخی در موضوع بی حجابی تاجایی پیش رفته گه دیگر پشت فرمان و داخل خودرو خبری از روسری نیست، حتما و حتما باید قسمتی از بدن، دست، پا، گردن و مو به وضوح نمایان باشد. بدتر از همه اینکه پوشش های نامتعارف و تنگ با زنندگی زیاد و مسخره کردن و بهان ندادن پوشش برتر و چادر و افراد چادری حتی به نهادهای دولتی و غیردولتی و اماکن تفریحی و کمی بدتر به پشت دوربین ها در رسانه ملی هم رسیده است.
به قول یکی از استادان چادری دانشگاه، وقتی که برای کاری به یکی از سازمان ها مراجعه کرده بود با وجود خانم های مانتویی و بی حجاب، مسوول آن قسمت اصلا توجهی به وی نداشته و زمانی که که به او نوبت می رسد و با مدرک دکترای وی مواجه می شود به گونه ای از مدرک تحصیلی سوال می پرسد که انگار وقتی استاد می گوید دکتری دارد او متعجب است که شمای چادری و مدرک دکتری!
بماند! این روزها با این همه ولنگاری فرهنگی و غیر فرهنگی هر چه گفتیم و نوشتیم نوبت به ما نرسید که نرسید. فقط دعا می کنیم ای کاش همیشه سرما و زمستان بود تا شاید دست کم این عده بویی نبرده از حجاب اندکی پوششان نه بهتر که ضخیم تر و بلندتر شود!
محمود افشاری
منبع:صاحب نیوز