گزارشی از پشت صحنه ماه عسل؛
«ماه عسل» و ارکستری که سمفونی «تلویزیون ملی را تماشا نکنید» را می نوازد
یکی طبل می کوبد در لندن و یکی در آتی ساز تهران ناقاره مخرب در کافه اش می نوازد. هدف، ماه عسل و علیخانی نیست. این ارکستر بزرگ، موسیقی شوم هجوم به رسانه ملی را می نوازد.
در فضای مجازی لحظه به لحظه ماه عسل بازتاب دارد، در شبکه های اجتماعی راجع به این برنامه بحث می شود، بخش اعظمی از رسانه های مجازی و مکتوب و خبرگزاری ها تقریبا هر روز اخباری چه درست و چه غلط از این برنامه منتشر می کنند. نقد ها و قضاوتهای متفاوت فراوانی در مورد این برنامه به نگارش درمی آید، در نظر سنجی های سیما میزان مخاطبانش از پایتخت پیشی گرفته است. همه گزاره های مطروحه موید این موضوع بسیار مهم است که قدر مسلم باید به آن توجه کرد. ماه عسل یعنی مخاطب، یعنی دیده شدن رسانه ملی توسط توده های عظیمی از مردم. یعنی شوق برانگیز بودن برنامه ای که محتوایش به سبک زندگی مردم نزدیک است و اتفاقا ماه عسل نقطه عطف مردم و رسانه ملی است. مردم خودشان را در ماه عسل حس می کنند. اما در سوی دیگر ماه عسل و مردم، قلمداران قلمفروش قسم خورده رسانه ملی ایستاده اند. تا فهمیدند که رسانه ملی از هر زمان دیگری مخاطب بیشتری دارد، قلم از نیام برون آوردهاند و در آرایشی کاملا هارمونیک، ماه عسل را هدف قرار داده اند.
اگر حافظه تاریخی خودمان را کمی گردروبی کنیم خاطرمان می آید سال گذشته در همین ایام، مشابه همین اتفاقات و هجمه ها در مورد رسانه ملی اتفاق افتاد. منتها سال گذشته علیرضا بذرافشان و سریال هفت سنگ، گزینه مطلوب تری برای حمله بود و ماه عسل به عنوان برنامه پرمخاطبِ کم حاشیه فرصت خوبی برایش فراهم شد که راهش را برود و همچنان مخاطب افزونتری جذب کند. اما امسال هفت سنگ نیست و بدتر اینکه در فضای مجازی و رسانهای سنگ روی سنگ بند نمی شود. البته دایره حمله به رسانه ملی ابعاد عظیم تری به خود گرفته است. از قلمدارانی که زیر اسپیلیت های لندنی نشسته اند تا خبرسازان دولتی لاین به لاین آنلاین خبر، تا کافه های نفتی رسانه ای، بیعت را تحکیم بخشیده اند و سمفونی «تلویزیون ملی را تماشا نکنید» توسط ارکستر بزرگی در حال نواختن است. یکی طبل می نوازد در لندن و یکی در آتی ساز تهران ناقاره مخرب در کافه اش می نوازد. هدف، ماه عسل و علیخانی نیست، این ارکستر بزرگ، موسیقی شوم هجوم به رسانه ملی را می نوازد.
شکار بره ها و غازهای شکم پر در پشت صحنه
اما نه در مقام دفاع از علیخانی و ماه عسل، بلکه به عنوان جستجوگری از جنس مردم باید بدانم که در پشت صحنه این برنامه چه اتفاقی می افتد که با این همه هجمه عظیم مواجه می شود. قصد و نیتمان این بود که سرزده وارد پشت صحنه ماه عسل شویم و تا آنجایی که می شود هم عوامل اجرایی برنامه بویی نبرند که برای تهیه گزارش آمدهایم. از طریق یکی از دوستان راهی لوکیشین ماه عسل شدیم به بهانه عکس سلفی گرفتن و نمایشی از اینکه ذوق زده هستیم و از طرفداران ماه عسل و علیخانی.
دوست واسطه ما با طرف مذکور تماس گرفت و هماهنگی های اولیه حاصل شد و بدون آنکه نگارنده را معرفی کند وارد پشت صحنه ماه عسل شدیم. بازار شایعه در مورد این برنامه بسیار داغ است. طبق شنیدهها میگویند علیخانی در پشت صحنه ماه عسل هر روز مشتی از مدیران رسانه ملی، وزیر و وکیل را به لوکیشن ماه عسل دعوت می کند و در ضیافت های آنچنانی و بزرگ افطاری بره و غاز شکم پر تقدیم میهمانش می کند. با این که از هواداران ماه عسل هستیم اما نمی شود مقابل بعضی مسایل بدون موضع بود، باید مچ آقایی را که ادعا می کند درآمدش 45 میلیون تومان است را بگیریم.
ساعت شش و نیم راهی لوکیشن برنامه ماه عسل شدیم. آرام و بی سر و صدا وارد پشت صحنه شدیم و برای اینکه کمتر مورد توجه قرار بگیریم گوشه ای از صحنه اجرایی ماه عسل نشستیم ببینم چه اتفاقاتی رخ می دهد. تصور می کردیم که با علیخانی مثل اپرا وینفری رفتار می کنند. چون شایعه دستمزد میلیاردی آقای علیخانی خیلی واقعی به نظر می آمد و در وایبر، واتس آپ، لاین و تلگرام دست به دست می شد.
بیستمن برنامه ماه عسل علیخانی میزبان “ملکه مادر” نخستین شهید غواص شناسایی شده -سید جلیلی میری- بود. پشت صحنه این برنامه غوغایی بود. نکته مهم این است که از همان ابتدا عوامل اجرایی با نهایت احترام و ادب و به طرز متفاوتی خانواده شهید را همراهی می کردند و به طرز غیر قابل باوری به خانواده شهید احترام می گذاشتند(کاملاً از سویدای وجود و صمیم قلب و نه مصنوعی و تصنعی). قبل از اینکه برنامه آغاز شود در یک ملاقات خصوصی علیخانی وارد صحنه شد و به مادر شهید ادای احترام کرد.
راستش داشتم فکر می کردم که در برنامه های مختلفی از خانواده شهدا دعوت می شود و اغلب این برنامه ها به دل مخاطبان نمی نشیند و با اجرای کلیشهای نخ نما به پایان خواهد رسید، مخاطب هم بهره ای از آن برنامه نخواهد برد و اقبالی هم به برنامه های کلیشه های رایج و رسمی نشان نمی دهد. اما به عنوان کسی که نقدهای فراوان به ماه عسل دارم و شاید از زاویه ای خیلی شخصی از علیخانی خوشم نمی آید حس کردم فضای پشت صحنه ماه عسل فوق العاده معنوی است. اصلا از عوامل فنی و غیر فنی که زمینه تولید محتوا را فراهم کرده اند توقع نداشتم با میهمانان خاص و ویژه برنامه چنین رفتار کنند.
با صداقت و همچنان با همان گاردی که نسبت به علیخانی داشتم می نویسم که در برنامه ماه عسل پرچم ریا و تکبر را سوزانده اند و در محور کهکشانی طراحی شده، بیرق صداقت و یک رنگی افراشته اند. وقتی رفتار عوامل ماه عسل را با خانواده شهدا می بینم و احترامی واقعی از مجری و سایر عوامل به تک تک مدعوین مشاهده میکنم به تدریج احساسم نسبت به علیخانی بهتر می شود. اگر ماه عسل و حکایت بیست و سه نفر و حتی حضور مادر شهید غواص دلچسب، شیرین و عسلی است بخشی از آن به طینت و نیت عوامل سازنده باز می گردد. من به چشم دیدم که مثلا آقای پیوندی دستیار علیخانی پشت صحنه نشست و وقتی مادر شهید روی صحنه دعوت شد و شروع به صحبت می کرد اشک می ریخت. آنقدر ساده، یکرنگ، بی ریا و میهمان نوازند که متوجه نشدند بنده برای جستجوگری آمده ام.
بیستمین ماه عسل نمره بیست می گیرد از خانواده معزز شهدا. پس از آنکه خانواده محترم از جانب سازندگان قدر دیده شدند بخشی از آنان پشت صحنه رفتند و بخشی دیگر قرار شد روی صحنه ماه عسل حاضر شوند. دختر شهید سید جلیل میری بغضی داشت که تا آخر برنامه فرصت ترکیدن پیدا نکرد. راستش هنوز متلک هایی که در دانشگاه از سوی اطرافیان شنیده بود و قضاوت سایرین آزارش می داد. این موضوع را یکی از اعضای خانواده شهید با نگارنده در میان گذاشت و تصورشان این بود که دختر شهید این موضوع را روی آنتن زنده مطرح خواهد کرد. اما در دقیقه نود از طرح این موضوع پشیمان شد و از جواب مستقیم به سئوال علیخانی طرفه رفت و به یک پاسخ کلی بسنده کرد. حین پخش برنامه، سایر وابستگان شهید در میزانسنی طراحی شده در پشت سوله ماه عسل نشسته اند و با دیدن صحنه های مواجه مادر با استخوانهای دوست داشتنی فرزندش اشک می ریزند. خانواده شهید پس از پایان برنامه نسبت به علیخانی واکنش خیلی خوبی نشان دادند. اگر این جمع وسط لوکیشین ماه عسل نبودند تصور می کردید که علیخانی و خانواده اش یکدیگر را ملاقات کرده اند.
چرا ماه عسل در آتش نسوخت؟!
اما در حین بخش نخست بیستمین برنامه ماه عسل که جانبازان عملیات کربلای 4 در آن حضور داشتند، وقتی یکی از فرماندهان بازمانده عملیات کربلای 4 داشت وقایع و نحوه آسیب دیدنش را توصیف می کرد جرقه ای هولناک در پشت صحنه ماه عسل اتفاق افتاد که اگر ادامه پیدا می کرد قطعا به آتش سوزی بزرگی در لوکیشن ماه عسل منجر می شد. علیخانی راه پس و پیش نداشت. در لحظه حساس برنامه که میهمان برنامه داشت با شور و هیجان بخش های نخست عملیات کربلای 4 و نحوه آسیب دیدنش را توصیف می کرد، دوربین روی صورت علیخانی ثابت ماند تا عوامل فنی به موضوع رسیدگی کنند. علیخانی وقتی جرقه های هولناک را دید کمی نیم خیز شد تا ببیند ماجرا از چه قرار است اما با هوشمندی عوامل فنی پشت صحنه همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد.
وقتی هم که برنامه تمام شد آقایی ما را به اتاقی راهنمایی کرد که افطار کنیم. تنی چند از مدیران رسانه ملی در آن اتاق نشسته بودند و بعدا محمد سلوکی به این جمع اضافه شد. نه خبری از ضیافت آنچنانی بود نه از بره و غاز شکم پر. اتفاقا برعکس محتوای هنداونه ای را خالی کرده بودند و با مقداری پنیر جلوی ما گذاشته بودند. علیخانی هم یک مقدار نان و پنیر دستش بود و داشت قربان صدقه خانواده محترم شهید می رفت. از ابتدای برنامه جلوی خودش را گرفته بود و خیلی رسمی و شیک برنامه را اجرا کرده بود. در آن زمان از قالب مجری ماه عسل فاصله گرفته بود و حسابی میهمان نوازی می کرد. حالا همین طور که در کنار علیخانی نشسته ام و انتقاداتم را با او مطرح می کنم، با خودم می گویم خدایا از این رمضان تا رمضان آینده کاری کن بخل و حسد از سینه ام رخ بربندد. ماهتون عسل.
منبع:مشرق