۱۵:۲۹ - شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

معمای حل نشدنی یک شخصیت/ جمع میان اضداد؛ ادیبی خوش قریحه و جنگجویی با هیبت

امام على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است، کارهاى آن حضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود!

به گزارش پایگاه خبری”شاهین نا” به نقل از صاحب نیوز/ شخصیت والای مولای متقیان امام علی علیه السلام تبلور واقعی از توحید، عدالت، شهامت، شجاعت و اخلاق نیکو بوده و بهترین الگو برای تمام مسلمانان جهان است.

از تبار یکتاپرستان

امیرمۆمنان علیه السلام از صلب پدری چون ابوطالب دیده به جهان گشود. ابوطالب بزرگ بطحاء (مکه) و رئیس بنی هاشم بود. سراسر وجود او، کانونی از سماحت و بخشش، عطوفت و مهر، جانبازی و فداکاری در راه آیین توحید بود.

در همان روزی که عبدالمطلب جد پیامبر صلى الله علیه و آله در گذشت، آن حضرت هشت سال تمام داشت. از آن روز تا چهل و دوسال بعد، ابوطالب حراست و حفاظت پیامبر را، در سفر و حضر، برعهده گرفت و با عشق و علاقه بی نظیری در راه هدف مقدس پیامبر صلى الله علیه و آله که گسترش آیین یکتاپرستی بود جانبازی و فداکاری کرد.

تولدی منحصر به فرد

مادر وی، فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است. وی از نخستین زنانی است که به پیامبر صلى الله علیه و آله ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم علیه السلام پیروی می کرد. او همان زن پاکدامنی است که به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجد الحرام را پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت:

خداوندا، به تو و پیامبران و کتاب هایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم، پروردگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.

لحظه ای نگذشت که فاطمه به صورت اعجازآمیزی وارد خانه خدا شد و در آنجا وضع حمل کرد. (مجمع البیان، ج ۴ ص ۳۷)

این فضیلت بزرگ را اکثر محدثان و مورخان شیعه و دانشمندان علم انساب در کتابهای خود نقل کرده اند. در میان دانشمندان اهل تسنن نیز گروه زیادی به این حقیقت تصریح کرده، آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند. (مجمع البیان، ج ۴ ص ۳۷)

از جمله حاکم نیشابوری می گوید:

ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است. (کشف الغمه، ج ۱ ص ۹۰)

روزى معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود، قیس گفت به خدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان بیشتر بود و آن هیبت تقوى بود که او داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

آلوسی بغدادی صاحب تفسیر معروف می نویسد:

تولد علی در کعبه در میان ملل جهان مشهور و معروف است و تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است. (مانند مروج الذهب، ج ۲)

جمع بین اضداد

اگر ما بخواهیم شخصیت امام على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم به یک اشکال مهم و لاینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه امام علیه‌السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

امام على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است، کارهاى آن حضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود!

اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود، کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمی شود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمی کند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما حضرت على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز به چه می توان تعبیر نمود؟

همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و به درد صحنه کارزار نمی خورد اما امام على علیه‌السلام ادیب و خطیبی منحصربفرد بود و در عین حال دل و زهره شجاعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب می گردید.

سید رضى (رحمه الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه می گوید:

اگر کسى در خطبه‏ ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آن حضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد، و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یک تنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ ور بوده است و این از فضائل عجیبه آن حضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:

ما هرگز شجاع بخشنده ‏اى ندیده ‏ایم، آنگاه طلحه و زبیر و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان را نام مى ‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیرالمۆمنین على علیه السلام معلوم است که به چه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آن حضرت است.

بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و به علت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمی گردد ولى امام على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و به او ابوتراب می گفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب می کرد. چنانکه روزى معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود، قیس گفت به خدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان بیشتر بود و آن هیبت تقوى بود که او داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

Click to listenتو مولا هستی و منم فقیرت/ حاج محمود کریمی

داوری های عادلانه و بی سابقه

داوریها و قضاوتهاى عادلانه امیرمومنان امام علی علیه السلام کاملا بى سابقه است، و دشمن بسان دوست اعتراف کرده که قضاوت على علیه السلام از همه امت صحیح تر بوده است. ایشان در هر قضیه اى با پیگیرى دقیق و عمیق ماجرا، و طرح و تدبیر نقشه هایى حیرت آور، و الهام گرفته از امدادهاى غیبى نیرنگ مکاران و جرائم مجرمین را کشف و شخص جانى را ناگزیر از اقرار نموده و حق را به صاحب حق رسانده و حدود الهى را بدون کمترین اغماض و با قاطعیت تمام به اجراء درآورده و به قضاوتهاى سطحى و پوشالى اکتفا ننموده است .

آن حضرت فرمود: اگر بر بساط قضاوت تکیه زنم حکم مى کنم بین پیروان تورات به توراتشان و پیروان انجیل به انجیلشان و پیروان قرآن به قرآنشان ، بطورى که هر کدام به نطق آمده بگویند: على به عین آنچه که در ما هست داورى نموده است.

حکم او حکم قطعى است

امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله، على علیه السلام را به یمن فرستاد، در آنجا اسب شخصى از اهل یمن گریخت و با پاى خود به مردى لگد زد و او را کشت، اولیاء مقتول صاحب اسب را گرفتند و نزد على علیه السلام آوردند و بر او اقامه دعوى کردند. صاحب اسب گواه آورد که اسبش گریخته و آن مرد را کشته است، على علیه السلام خون مرد کشته شده را هدر ساخت، اولیاء مقتول از یمن نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و از حکم على علیه السلام شکایت کردند و گفتند: یا رسول الله ! على به ما ستم کرد، و خون صاحب ما را هدر کرده است.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمو: على ستمکار نیست و براى ستم آفریده نشده و ولایت و سرورى بعد از من با على است و حکم او حکم قطعى است و قول او قول صحیح است. کسى رد حکم و قول و ولایت على را نکند مگر کافر و حکم و قول و ولایتش را نپسندد الا مۆمن.

اهل یمن چون این توصیف را از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره على علیه السلام شنیدند گفتند: یا رسول الله ما به قول و حکم على راضى شدیم، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: همین توبه شما است از آنچه که گفتید.(۱)

مثل روز روشن

عبداللّه بن عبّاس حکایت نموده است :روزى عمر بن خطّاب به امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام گفت : یا ابا الحسن ! تو در حکم و قضاوت بین افراد، بسیار عجول هستى و بدون آن که قدرى تأمّل کنى ، قضاوت مى نمائى ؟!

امام علىّ علیه السلام به عنوان پاسخ ، کف دست خود را جلوى عمر باز کرد و فرمود: انگشتان دست من چند عدد است ؟

عمر پاسخ داد: پنج عدد مى باشد.

امام فرمود: چرا در پاسخ عجله کردى و بدون آن که بیندیشى جواب مرا فورى دادى ؟

عمر گفت : موضوعى نبود که پنهان باشد بلکه آشکار و ساده بود؛ و نیازى به تاءمّل نداشت .

امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام فرمود: مسائل و قضایائى که من پاسخ مى دهم و قضاوت مى کنم براى من آشکار و ساده است و نیازى به فکر و اندیشه ندارد. و چیزى از اسرار عالم بر من پنهان و مخفى نیست همان طورى که تعداد انگشتان دست من بر تو ساده و آشکار بود.(۲)

شایسته‌تر براى رهبرى

پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله مردى را که شراب خورده بوود به نزد ابوبکر آوردند، خلیفه از وى پرسید: آیا شراب خورده اى ؟ او جواب اد: بلى . ابوبکر گفت : چرا شراب خورده اى ، در حالى که حرام است؟ آن مرد گفت : اگر مى دانستم که شراب حرام است لب به آن نمى زدم. در حالى که جمعیت زیادى این صحنه را تماشا مى کردند، خلیفه از حکم مسأله عاجز مانده ، و دست به سوى عمر دراز کرد!

عمر گفت : این مسأله از معضلات است و چاره اش ابوالحسن است!

ابوبکر خطاب به غلامش گفت : برو على را حاضر کن ، ولى عمر گفت: سزاوار نیست على را بیاوریم، اجازه دهید ما به منزل او برویم.

آنان همراه حضرت سلمان به خانه امام على علیه السلام آمده، و جریان را ابلاغ نمودند، حضرت فرمود چاره کار این است که او را در بازار و کوچه بگردانید،و از مهاجرین و انصار جویا شوید، که آیا کسى حکم تحریم شراب را به وى گفته است؟ اگر حکم تحریم به گوش او نرسیده باشد، او را آزاد کنید.

خلیفه به دستور امام على علیه السلام عمل کرد، چون کسى شهادت نداد، وى را مرخص نمودند، بدون این که بر وى حد بزنند.

سلمان مى گوید: من به على علیه السلام گفتم : خوب آنان را ارشاد نمودى ، حضرت جواب داد:

خواستم حکم آیه ۳۵ سوره یونس را در مورد خود و آنان بار دیگر مورد تأکید قرار دهم که مى فرماید:

«آیا کسى که هدایت به حق مى کند براى رهبرى شایسته تر است ؟ و یا آن کس که هدایت نمى شود نگر هدایتش کند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟»(۳)

کودک از کیست

زنى را نزد عمر آوردند، شوهر زن ، مرد سالمندى بود که پس ‍ از مواقعه با زن از دنیا رفته بود، و زن باردار شده و پسر زاییده بود. پسران پیرمرد (از زن دیگر) بر زن ادعاى زنا کرده بر آن گواهى دادند (و بدین وسیله مى خواستند پسر زن را از ارث پدر محروم کنند). عمر دستور داد زن را سنگسار کنند، اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام از کنار زن عبور مى کرد، چون نگاه زن به آن حضرت افتاد گفت : اى پسر عم رسول خدا کاغذى دارم .

امام على علیه السلام فرمود: ببینم کاغذت را، چون آن را مطالعه کرد به همراهان زن رو کرده و فرمود: این زن تاریخ ازدواج با شوهر و تاریخ همبستر شدن با او و کیفیت آن را در این ورقه یادداشت کرده زود باشید او را برگردانید.

بعد از مدتی روزی دیگر آن حضرت کودکانى همسن و سال آن کودک جمع نموده و کودکان را با پسر زن به بازى مشغول ساخت، و چون سرگرم بازى شدند به آنان فرمود: بنشینید! چون نشستند، بر آنان بانگ زد برخیزید. و در این هنگام که پسر زن خواست برخیزد بر دو دست تکیه زد، امیرالمومنین علیه السلام از مشاهده این حالت پسر را پیش خوانده او را از پدر ارث داد، و بر تمام برادرانش حد افتراء جارى کرد! عمر. حیرت زده گفت : یا على چه کردى ؟ حضرت فرمود: از تکیه پسر بر دستها، ضعف پیرمرد را دریافتم.(۴)

مسجدى بر دو قبر

امام جعفر صادق صلوات الله علیه حکایت می فرماید: در زمان حکومت ابوبکر، عدّه اى در ساحل دریاى عدن تصمیم گرفتند تا مسجدى بسازند؛ و چون مشغول شدند، هرچه دیوار آن را مى چیدند، فرو مى ریخت و تخریب مى گشت .

نزد ابوبکر آمدند و علّت آن را جویا شدند؛ و چون جواب آن را نمى دانست در جمع مردم سخنرانى کرد و از آنها تقاضاى کمک نمود.

امیرالمۆمنین امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام که در آن جمع حضور داشت، فرمود: سمت راست و سمت چپ مسجد را حفر کنید، دو قبر آشکار خواهد شد که بر روى آن ها نوشته شده است : من رضوى و خواهرم حبا هستیم، که با ایمان به خدا مرده ایم.

سپس افزود: آن دو جنازه برهنه و عریان هستند، آن ها را از قبر خارج کنید، غسل دهید و کفن کنید و بر آن ها نماز بخوانید و دفنشان کنید، آن گاه مسجد را شروع نمائید که پس از آن خراب نخواهد شد.

امام صادق علیه السلام فرمود: به پیشنهاد و دستور حضرت امیر صلوات اللّه علیه عمل کردند و سپس دیوارهاى مسجد را بالا بردند و هیچ آسیبى به آن وارد نشد.(۵)

پی نوشت:
۱) امالى شیخ صدوق.
۲) سلونى قبل أن تفقدونى: ج ۲، ص ۱۳۰.
۳) فروع کافى: ج ۷، ص ۲۴۹
۴) فروع کافى: ج ۷، ص ۴۲۶.
۵) سلونى قبل أ ن تفقدونى: ج ۲، ص ۲۰۳.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.