۱۷:۰۸ - پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳

دستفروشان، هر روز بیشتر از دیروز؟!

با آن که تا همین چندسال قبل هم دستفروشی، شغلی کاذب بود و خیلی ها آن را عار می دانستند، اما گذری به معابر پر تردد شهر، گویای این است که شغل دستفروشی، خیلی ها را سر کار گذاشته است، تنها فرقش هم با سایر شغل ها نداشتن بیمه و مزایا و البته درآمد مشخص است.

به گزارش پایگاه خبری شهرستان شاهین شهر و میمه “شاهین نادستفروشی در همه ­ی شهرها دیده می شود. بعضی از کسانی که از شغل و سرمایه ­ی مناسب برخوردار نیستند، خود را ناگزیر می بینند که برای امرار معاش به دستفروشی مبادرت ورزند. در خیابان ها و گذرگاه های شاهین شهر نیز می توان دستفروشان بسیاری را مشاهد کرد. دستفروشان چه به صورت وانت هایی که در گوشه ­ی خیابان ها کالاهای خود را به مشتریان عرضه می کنند و چه به صورت چرخ دستی و گاری و پهن کردن بساط در گوشه ­ی پیاده روها، روز به روز درحال افزایش هستند. تعداد دستفروشان و کالاهایی را که برای فروش عرضه می کنند، به نسبت محل خیابان، فصل و تقاضای بازار متفاوت است. معمولاً تراکم دستفروشان در خیابان و میدان های اصلی شهر که پر رفت و آمد است، بیشتر از خیابان ها و گذرگاه های کم رفت و آمدتر است. هم چنین خیابان ها و گذرگاه های اصلی شهر که محل رفت و آمد عموم مردم است نسبت به محله ها و خیابان های بالای شهر، تعداد دستفروشان بیشتری را در خود جای می دهد. با آن که تا همین چندسال قبل هم دستفروشی، شغلی کاذب بود و خیلی ها آن را عار می دانستند، اما گذری به معابر پر تردد شهر، گویای این است که شغل دستفروشی، خیلی ها را سر کار گذاشته است، تنها فرقش هم با سایر شغل ها نداشتن بیمه و مزایا و البته درآمد مشخص است.

دستفروشی که به دیوار یکی از مغازه های خیابان عطار تکیه داده بود و سبدی از بادمجان پیش پایش گذاشته و مشغول فروختن آن بود، گفت: چند ماه است که بیکار شده ام، در یک کارگاه ریخته گری کارمی کردم، صاحب کارگاه فروخت و رفت. پرسیدم: اما شما که به حرفه ای وارد هستی می توانستی در جای دیگر مشغول شوی؟! گفت: صاحبان کارگاه ها به خاطر بیمه و ترس از اداره کار، به سختی حاضرمی شوند کارگر جدید را بپذیرند.

از دستفروشی که مشغول فروش تعدادی شال و روسری رنگارنگ بود، پرسیدم: قبلاً شما را در این مسیر ندیده بودم، چند روزی است که این طرفها آمدید؟ گفت: در یک شرکت ویزیتور بودم، چند هفته است بیکار شدم، این چند شال و روسری را آوردم برای فروش، خرج زن و بچه را بیاورم.

از زن و مرد مسنی که در کنار پارک فردوسی، بساط میوه های فصل را پهن کرده بودند، و زردآلو و گیلاس را به قیمت کیلویی هزارتومان می فروخت! یعنی با قیمتی بیش تر از نرخ معمول بازار! پرسیدم: یادم هست گاهی بساط تخمه فروشی هم داشتید. گفت: بله، الان میوه ها را از میدان اطراف باغ رضوان میخریم و اینجا می آوریم برای فروش. وقتی که جنگ شد از آبادان به اینجا آمدیم، آن جا وضع زندگی مان خوب بود، کشاورزی می کردیم. آمدیم این جا و برای گذران زندگی باید دستفروشی کنیم.

 

20140707_095649

 

از دستفروشی که در بخشی از خیابان فردوسی، بساط کفش های تابستانی را گسترده بود، پرسیدم: کفش ها چینی هستند، گفت: بله، از جنوب آوردم. گفتم: یعنی هربار جنس بخواهی به جنوب سفرمیکنی؟ گفت: پاییز و زمستان جنوب کارمی کنم. از بندر همه رقم جنس می شود گیرآورد، همن جا بساط پهن می کنم، اما بهار و تابستان دیگر نمی شود در آن جا دوام آورد. برای ما که عادت به گرمای جنوب نداریم، سخت است، به همین علت جنس ها را که از جنوب خریده ام به این جا آوردم تا بهار و تابستان اینجا کارکنم. پرسیدم: خانواده ات به این شرایط رضایت داده اند؟ گفت: زن و بچه از من خرجی می خواهند، چه شمال باشم و چه جنوب.

از مرد میانسالی که مشغول فروش سبزی بود، پرسیدم: اهل روستا هستی؟ گفت: بله. پرسیدم: چرا در روستا سبزی نمی فروشی؟ گفت: این جا درآمدم بیشتر است، از صبح تا شب باید در مزرعه کارکرد، آخرش چقدر می خواهند به تو بدهند؟ این جا آقای خودم هستم، نوکر خودم.

یک دستفروش جوان که بساط فروش لوازم آرایشی را در خیابان حافظ گشوده بود، می گفت: یک سال بود که از سربازی برگشته بودم، به هرجا مراجعه کردم، نتونستم کارگیربیارم. کارفرماهایی بودند که نیاز به کارگر داشتند اما به خاطر اداره کار حاضرنبودند که مرا به کاربگیرند. از او پرسیدم: میخواهی دستفروش بمانی؟ گفت: دستفروشی نوقت است، من که نمی توان روی دستفروشی به عنوان یک شغل نگاه کنم. فردا اگر خواستگاری رفتم، به خانواده­ی همسرم بگویم که دستفروشم؟ اگر امکانش را داشتم که جایی سرکار بروم، می توانستم خودم را نشان دهم و به مرور اعتماد کارفرما را جلب کنم، اما اینطوری تا کی می توانم ادامه بدهم؟!

زن میانسالی که به همراه پسرش در خیابانی دیگر از شهر به دستفروشی لباس و روسری مشغول است، در پاسخ به این که چرا به دستفروشی روی آورده است، گفت: چهارتا بچه دارم و آن ها روزبه روز بزرگ تر می شوند و باید هرکدام را سروسامان داد، برای پسرها باید کار دست و پا کرد، برای دخترها باید جهیزیه تهیه کرد، نمی توانم منظر بنشینم و فقط چشمم به دستان شوهرم باشد. زن اگر دستش به جیبش برود، احساس راحتی بیشتری می کند، زندگی خرج دارد و اگر بخواهم برای خرید هرچیز منتظر شوهرم بمانم، باید همیشه حسرت بکشم.

بررسی این موضوع که چرا افراد به دستفروشی روی می آورند، شاید چندان کار سختی نباشد و در وهله ­ی نخست، بیکاری و نبود فرصت شغلی برای دستفروشان به ذهن برسد، اما نکته ­ی دیگر و تأثیرگذار در دستفروشی و افزایش آن در شهر، مشکلات اقتصادی و کفاف ندادن درآمدهای گروهی از شهروندان است. دستفروشی در همه ­ی شهرها دیده می شود. بعضی از کسانی که از شغل و سرمایه ­ی مناسب برخوردارنیستند، خود را ناگزیر می بینند که برای امرار معاش به دستفروشی مبادرت ورزند. به هر روی… حکایت دستفروشی، حکایتی است طول و دراز از سالیان گذشته تا کنون. حکایتی است که نه برای دیروز است و نه به امروز ختم داشته و به طور یقین در آینده هم ادامه خواهدداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.