هدیه ماهوارهای غرب به مجردهای ایرانی
واقعیت امروز جامعه ما این است که بسیاری از دختران مجرد، از نظر تحصیلات و حتی جایگاه شغلی و اجتماعی یک سر و گردن بالاتر از پسران مجرد قرار دارند و رفتهرفته بر این برتری افزوده میشود. این تعاریف و ویژگیها البته مربوط به موقعیت اجتماعی دختران است و اگر وارد زندگی خصوصی و شخصی آنها بشویم، خواهیم دید تا حدی از وضعیت موجود گلایهمند هستند و این گلایه در برخی از آنها پررنگتر و بیشتر است.
به گزارش پایگاه خبری شاهین نا؛دختران مجرد و پسران مجرد؛ هر دو در صفت و عنوان «مجرد» مشترک هستند اما دلیل مجرد ماندنشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد. اولیها معمولا از خواستگار استقبال میکنند و دومیها تقریبا از خواستگاری فراری هستند. بسیاری از آنها میگویند حاضرند با هر شرایطی کنار بیایند اما اینها نمیتوانند چنین چیزی را باور کنند! اولیها به جایی رسیدهاند که دیگر عنوان «جنس دوم» را همراه ندارند اما دومیها احساس میکنند این دو شماره نمیتوانند به این سادگیها کنار یکدیگر قرار گیرند.
در سالهای اخیر دخترها توانستهاند به مدارج بالای علمی دست یابند و پسرها را با قدرت هرچه تمامتر پشت سر بگذارند. آمار قبولی دختران در کنکور مقطع کارشناسی، در برخی سالها بسیار بیشتر از پسران بود و این برتری همچنان مشهود است؛ تا جایی که صندلیهای بسیاری در کلاسهای دانشگاه به دختران اختصاص دارد و در این کلاسها پسران در اقلیت هستند.
یک طرف ازدواج نیست!
واقعیت امروز جامعه ما این است که بسیاری از دختران مجرد، از نظر تحصیلات و حتی جایگاه شغلی و اجتماعی یک سر و گردن بالاتر از پسران مجرد قرار دارند و رفتهرفته بر این برتری افزوده میشود. این تعاریف و ویژگیها البته مربوط به موقعیت اجتماعی دختران است و اگر وارد زندگی خصوصی و شخصی آنها بشویم، خواهیم دید تا حدی از وضعیت موجود گلایهمند هستند و این گلایه در برخی از آنها پررنگتر و بیشتر است.
امروز بسیاری از دختران در آرزوی تشکیل زندگی و همسرداری و فرزندپروری هستند اما آنچه میتواند به این آرزو جامه عمل بپوشاند، ارادهای است که باید در نیمی از افراد جامعه مجردان (یعنی پسران) به وجود آید. بسیاری از پسرها اما نه تحصیلات بالا در حد دختران دارند و نه از موقعیت شغلی مناسبی برخوردار هستند؛ چراکه بازار کار و موقعیتهای شغلی که قبلا در اختیار پسران بود، به مرور از دست آنها خارج و به دختران واگذار شد.
اما آیا میتوان به پیشرفت دختران خرده گرفت؟ مگر جز این است که دختران به دنبال رسیدن به حقوق خود و برابری با پسران هستند؟ آیا گذر سریع از بافت سنتی و البته ملی و بومی جامعه ایران و شبیه شدن به سبک زندگی مدرن و پستمدرن (که در جامعه اروپایی در جریان است) ایراد دارد؟!
ماهواره و راههای اشتباه
معضل مجرد ماندن جوانان از زمانی آغاز شد که عدهای بدون توجه به بافت فرهنگی ایران، شعارهای گسترده و فراگیر درباره حقوق دختران و زنان مطرح کردند و تلاش آنها این بود که موقعیتهای شغلی و تحصیلی هرچه سریعتر در اختیار خانمها قرار گیرد.
این خواستهها به مدد همراهی شبکههای ماهوارهای که اتاق فکر آنها در کشورهای غربی و آمریکایی است، یکی پس از دیگری فراهم شد و کار به جایی رسید که آمار دانشجویان دختر در بسیاری از کلاسهای دانشگاهی از پسران بیشتر شد.
با این حال، وقتی مسؤولان وزارت علوم و سیاستگذاران حوزه آموزش قصد داشتند این روند را متعادل کنند و به پسران نیز میدان بدهند، با مخالفت و اعتراض گسترده شبکههای ماهوارهای مواجه شدند و این اتهام به آنها وارد شد که حقوق زنان را نادیده میگیرند! بنابراین دختران همچنان پلههای ترقی را در جاده و مسیری طی کردند که در آن خبری از جنس مخالف نبود. اگر در گذشته بنیان بسیاری از ازدواجها در دانشگاه شکل میگرفت اما امروز دیگر این امکان فراهم نیست، چراکه یکی از طرفهای ازدواج از صحنه خارج شده و گوی و میدان فقط در دست یک طرف است! در این میان، دختران هرچند با نگاه برابری جنسیتی پا به میدان گذاشتهاند و نادیده گرفتن بافت سنتی جامعه ایرانی یک اصل و ضرورت مهم برای آنهاست، اما وقتی سخن از ازدواج میشود، دختران تحصیلکرده حاضر به ازدواج با پسری که تحصیلات عالی ندارد نیستند.
اینجاست که خانمها با یک تضاد مواجه میشوند؛ یعنی در زندگی اجتماعی قائل به برتری بر جنس مخالف و پیشی گرفتن از او هستند اما وقتی پای معیارهای ازدواج به میان میآید ناخواسته و ناخودآگاه دوست دارند مرد زندگیشان یک سر و گردن بالاتر از دیگران و خودشان باشد! در چنین شرایطی فقط تعداد بسیار اندک و معدودی از دختران هستند که میتوانند به این آرزوی باورنکردنی خود برسند و مابقی دختران در طول زندگی مجردی خود یا به دنبال یافتن یک مقصر در خانواده و اجتماع برای مجرد ماندن خود میگردند یا با امیدواری و تلاش به راه خود برای یافتن شریک زندگی مناسب و جلب نظر یک پسر موفق و ایدهآل ادامه میدهند؛ امیدی که هرچند بسیار پسندیده و لازمه لحظات زندگی است اما با واقعیتها و شرایط موجود در جامعه بویژه جامعه پسران فاصله دارد؛ فاصلهای که حاصل اعتماد جوانان به شبکههای ماهوارهای غرب است.
دوستیهایی که به ازدواج نمیرسد
تبلیغ گسترده دوستی با جنس مخالف در دوران مجردی توسط شبکههای ماهوارهای، موضوع دیگری است که با فرهنگ و بافت فرهنگی و اعتقادی ایرانیها همخوانی نداشته و ندارد. این تبلیغات آنچنان در 2 دهه گذشته شدت گرفت که دوستی با جنس مخالف در دوران مجردی را به یک نیاز اساسی در برخی دختران و پسران تبدیل کرد؛ موضوعی که جایی در باورهای خانوادههای ایرانی نداشت و هنوز هم ندارد. تبلیغ این دوستیها آنقدر بود که پسران را از احساس نیاز به ازدواج رها کرد و حتی در موارد زیادی شاهد سوءاستفاده پسران از این نوع دوستیها بوده و هستیم. به همین خاطر است که بسیاری از دوستیهای دختران و پسران به ازدواج نمیرسد؛ یعنی یا خانوادهها با چنین ازدواجی موافق نیستند و آن را با فرهنگ ایرانی ناهمگون و غریبه میدانند یا اینکه پسران با توجه به نگاه فرهنگی غالب بر جامعه، در نهایت نمیتوانند با ازدواجی که بنیان آن بر دوستی است کنار بیایند. نمیخواهیم بگوییم دختران در این شرایط مقصر هستند؛ بلکه علت و ریشه اصلی این معضلات را باید در شبیخون فرهنگی جستوجو کرد که آرامآرام با تحمیل خود به افکار جوانان، آنها را به بنبستهایی کشانده که خروج از آنها نیازمند پرداخت هزینه از سوی همین جوانان است!
پسرهای پایینتر از خودم را درک نمیکنم
مرضیه دختر مجرد 34 ساله است و مدرک کارشناسی در رشته شیمی دارد. او میگوید: «مدرک لیسانس را زمانی گرفتم که هنوز تحصیلات تا این حد فراگیر نشده بود. به سختی درس خواندم و به سختی در کنکور قبول شدم. 4 سال را با بهترین و سختگیرترین استادها گذراندم و بلافاصله جذب بازار کار شدم».
مرضیه ادامه میدهد: «در زندگی چیزی کم ندارم، پول هست، کار هست، موقعیت اجتماعی هست اما مجرد بودنم واقعا آزارم میدهد. در کمتر جمع فامیلی یا دوستانه هست که کنایهای به خاطر مجرد بودنم نشنوم! اگر حرف فامیل نبود، مشکلی با مجردی نداشتم».
وی میافزاید: «دخترهایی که در فامیل ما درس نخواندهاند و بیخیال دانشگاه شدهاند، خواستگارهای بیشتری از من دارند و دستشان برای انتخاب باز است. اما خواستگارهای من کم هستند و ضمنا من نمیتوانم به سادگی به آنها جواب مثبت بدهم. چون وقتی درس میخوانی و مدرک دانشگاهی میگیری، واقعا نمیتوانی حرفها و خواستههای یک پسر دیپلمه را درک کنی».
مرضیه این سوال را از خودش طرح میکند که «ادامه تحصیل بهتر بود یا ازدواج؟!» او میگوید: «من در 34 سالگی نمیتوانم پاسخی برای سوال خودم بیابم و از تصمیمی که 10 سال قبل گرفتم دفاع کنم». او در پاسخ به این سوال که نقش شبکههای ماهواره در ایجاد وضعیت کنونی چه بوده است، اظهار میدارد: «متاسفانه خودم مشتری برخی از این شبکهها بودم و ناخودآگاه از برخی دیالوگها و نقشهای ارائهشده در محصولات آنها تقلید میکردم. مجرد ماندن، موضوعی است که مدام از سوی این شبکهها به عنوان ارزش معرفی میشود و حال که جوانیام را پشت سر گذاشتهام و وارد دوران میانسالی شدهام، میفهمم که آدرس ماهواره اشتباه بود!»
خانم دکتر با من ازدواج نمیکند!
میثم پسر مجرد 36 ساله است. او بهتازگی مدرک دکترای خود را گرفته و جایگاه شغلی بسیار خوبی دارد. میثم درباره علت مجرد ماندنش تا امروز میگوید: «وقتی دانشجوی مقطع کارشناسی بودم 2 بار به خواستگاری رفتم و از هر 2 جواب منفی گرفتم. یکی از آنها به موقعیت مالی من ایراد گرفت و دیگری که مدرک کارشناسی ارشد داشت گفت نمیتواند با من ازدواج کند».
او میافزاید: «حالا اما شرایط تفاوت کرده است. من که روزگاری به فکر ازدواج بودم حالا سختگیرتر شدهام. هم پول دارم و هم مدرک تحصیلی و هم شغل خوب؛ اما از ازدواج میترسم. چند وقت پیش از یک خانم که مثل خودم مدرک دکترا دارد خواستگاری کردم اما بعد از چند جلسه صحبت، متوجه شدم آن خانم به خاطر موقعیت شغلی بهتری که دارد حاضر به ازدواج با من نیست».
میثم میگوید: «من هم دیگر نمیتوانم و نمیخواهم با دختری که مدرک لیسانس دارد ازدواج کنم چون احساس میکنم نمیتوانیم حرفهای همدیگر را بفهمیم. ادامه تحصیل برای من خیلی خوب بود و موقعیت اجتماعی خوبی برایم ایجاد کرد اما از سوی دیگر کاستیهایی را به همراه داشت که الان به این سادگی نمیتوان آنها را به دست آورد».
قربانی شعارهای پوچ شدیم
احمد جوان مجرد 35 ساله است. به قول خودش دیگر با این سر بیمو نمیتواند نظر مثبت دخترها را جلب کند! او به بیان دردها و مشغلههای ذهنی پسرهای متولد دهه 60 میپردازد: «همیشه تصور میکردم خیلی زود ازدواج میکنم و برای انتخاب همسر مشکلی ندارم. فقط یک چیز را پیشبینی نمیکردم که آن هم تغییر ناگهانی سبک زندگی بود. این تغییر تمام برنامهها و افکار مرا نابود کرد. انتظارم این بود که دخترهای متولد دهه 60 از این تغییرات تاثیر نپذیرند تا ما پسرها بتوانیم انتخاب خوبی مطابق با ایدهآلهایی که با آنها بزرگ شدهایم، داشته باشیم».
احمد ادامه میدهد: «اما این موج تغییر که توسط شبکههای ماهوارهای ایجاد شده بود، بیشتر پسرها و دخترهای دهه 60 را هم با خود برد؛ بویژه دخترها را؛ ما هم در یک خانواده سنتی با آداب و عقاید خاص بزرگ شده بودیم و مادرم میگفت سبک زندگی دخترهای امروزی با ما جور نیست. راهی دانشگاه شدم و آنجا در کنار درس خواندن نیمنگاهی هم به ازدواج داشتم تا شاید بتوانم دختری مطابق با فرهنگ خانواده خودم پیدا کنم. اما راستش را بخواهید خیلی سخت بود، چراکه دخترها و پسرها به بهانههای مختلف و به خاطر چیزهایی که تازه مد شده بود، با هم ارتباط عاطفی برقرار میکردند و در مسیرهایی قرار داشتند که مطابق پسند و میل من و خانوادهام نبود».
او اینچنین به صحبتهای خود پایان میدهد: «مشکل نسل من این است که نتوانست «خودش باشد و خودش باقی بماند». نسل من مدام با تبلیغات اینطرف و آنطرف رنگ عوض کرد. برخی از افراد همسن و سال من قربانی حرفها و شعارهایی شدند که از آنسوی آبها میآمد و توخالی و پوچ بود»./وطن امروز
منبع:مشرق