چرا با وجود شاخصهای موجود، در الگوسازی برای جوانان ناکام ماندیم؟
زبان رسمی و رسانهای کشور اغلب با زبان نسل جدید تفاوت زیادی دارد؛ نسل امروز با مفاهیم، روایتها و ابزارهای متفاوتی ارتباط برقرار میکند (شبکههای اجتماعی، طنز، ویدیوهای کوتاه، گفتگوهای صمیمی).
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «شاهین پرس»؛ به نقل از پایگاه خبری دیار عالمان؛ در سالهای اخیر، باوجود برجستهشدن چهرههایی مانند شهید حاجقاسم سلیمانی بهعنوان نماد مقاومت، شجاعت و خدمت بیمنت به مردم، همچنان چالشهای جدی در زمینه الگوسازی برای نسل جوان در کشور وجود دارد. این مسئله باعث شده بسیاری از نخبگان فرهنگی، جامعهشناسان و دغدغهمندان حوزه جوانان، نسبت به شکاف میان الگوهای رسمی و نیازهای واقعی جوانان هشدار دهند.
شهید سلیمانی از نظر شخصیتی، از وجوه مختلفی برخوردار بود که قابلیت الگو شدن برای طیف گستردهای از جامعه را داشت: اخلاص در عمل، مردمیبودن، تواضع، شجاعت، کارآمدی در میدان، و درعینحال، روحیه لطیف و عاطفی. بااینحال، بسیاری معتقدند نحوه ارائه این شخصیت در رسانههای رسمی، اغلب محدود و سطحی بوده و بهجای پرداختن به جنبههای ملموس و انسانی زندگی او، تنها بر بُعد حماسی و قهرمانی او تمرکز شده است.
این در حالی است که نسل جوان امروز، بیش از هر چیز، به دنبال الگوهایی واقعی، قابللمس و نزدیک به سبک زندگی خود است؛ کسانی که علاوه بر ایمان و ارزشمداری، در زندگی روزمره نیز چالشهایی مشابه او داشته باشند، و راهکارهایی واقعی و قابلتقلید ارائه دهند. وقتی روایت از شخصیتها صرفاً به تقدیس ختم شود، امکان «همذاتپنداری» و درونیسازی آن الگو به طور چشمگیری کاهش مییابد.
از سوی دیگر، ضعف در روایتگری خلاق، هنرمندانه و تأثیرگذار نیز مزید بر علت شده است. تاکنون برای شهید سلیمانی، برخلاف قهرمانان داستانی غربی که ساعتها فیلم، سریال، بازی و انیمیشن برای آنان ساخته شده، روایتهای گسترده و فراگیر در قالبهای متنوع تولید نشده است. در نتیجه، تأثیرگذاری الگوهای داخلی بهویژه در فضای رقابتی و متکثر رسانهای امروز، بهشدت کاهش مییابد.
کارشناسان همچنین به نبود تنوع در الگوسازی نیز اشاره میکنند. هنگامیکه تنها یک الگوی خاص با ویژگیهای مشابه (مثلاً صرفاً نظامی یا مذهبی) به جوانان معرفی شود، بخش قابلتوجهی از جامعه که روحیات و دغدغههای متفاوتتری دارند، جذب نخواهند شد. درحالیکه شخصیتهایی مانند حاجقاسم میتوانند الهامبخش طیفهای مختلف جامعه باشند، بهشرط آن که روایتها از او چندلایه، انسانی و متناسب با نیازهای مخاطب باشد.
در نهایت، برای موفقیت در الگوسازی مؤثر، نیاز است که زبان نسل جدید درک شود، رسانهها از شیوههای خلاقانه بهره بگیرند، و شخصیتهایی مانند حاجقاسم، نه فقط بهعنوان نمادهای مقدس، بلکه بهعنوان انسانهایی کامل با همه ابعاد زندگی معرفی شوند؛ انسانهایی که میتوان از آنان آموخت، نه فقط آنان را ستود. بهعبارتدیگر این مساله و پاسخ آن در چندلایه فرهنگی، رسانهای، اجتماعی و حتی روانشناختی قابلبررسی است:
۱. ارائه سطحی و شعاری از الگوها
شهید سلیمانی شخصیتی عمیق، مردمی، باهوش، متواضع، و راهبردی بود؛ اما در بسیاری از موارد، رسانهها و نهادهای رسمی، فقط وجه قهرمانی یا شهادتطلبی او را نشان میدهند و زندگی واقعی، عاطفی، انسانی و روزمره او را پنهان یا کماهمیت جلوه میدهند. جوان امروز میخواهد “حاجقاسم را بفهمد، نه فقط تحسین کند.” وقتی یک الگو فقط با موسیقی حماسی و پوستر نشان داده میشود، برای بسیاری از جوانان ملموس نیست.
۲. شکاف نسلی و زبانی
زبان رسمی و رسانهای کشور اغلب با زبان نسل جدید تفاوت زیادی دارد؛ نسل امروز با مفاهیم، روایتها و ابزارهای متفاوتی ارتباط برقرار میکند (شبکههای اجتماعی، طنز، ویدئوهای کوتاه، گفتگوهای صمیمی). ما نتوانستیم حاجقاسم را به زبان نسل Z ترجمه کنیم.
۳. بیتوجهی به نیازها و دغدغههای نسل جوان
الگویی مؤثر است که پاسخگوی مسائل عینی جوانان باشد: شغل، آینده، معنا، هویت، شادی، امید.
اگر در زندگی واقعی جوان مشکلات جدی مثل بیکاری، تبعیض، یا بیعدالتی ببیند، نمیتواند با الگویی که فقط در سطح شعار مطرح میشود، ارتباط عمیق برقرار کند.
۴. کمکاری در هنر و روایتگری خلاق
الگو شدن یک شخصیت نیاز به داستانپردازی جذاب، هنرمندانه و واقعگرایانه دارد.
حاجقاسم هنوز فیلم سینمایی یا سریال قوی ندارد، درحالیکه شخصیتهای تخیلی غربی هزاران ساعت محتوا دارند.
روایت مستند یا تکبعدی برای الگوسازی کافی نیست؛ لازم است تخیل و احساس درگیر شود.
۵. نبود تنوع در الگوها
همه جوانان شبیه هم نیستند. اگر فقط یک نوع الگو (مثلاً الگوی نظامی یا مذهبی) معرفی شود، بخشی از جامعه جذب نمیشود. حاجقاسم میتوانست الگویی برای فراگیرشدن ارزشهایی مثل مردمیبودن، شجاعت، اخلاص، خدمت بیمنت باشد، ولی به دلیل تمرکز بیش از حد روی جنبه خاصی از شخصیت او، این ظرفیت کامل آزاد نشده.