حمایت قاطع هاشمی رفسنجانی از ردصلاحیتها توسط شوراینگهبان
اگرچه هاشمی رفسنجانی در سالهای اخیر به خصوص بعد از حوادث سال 88 و همچین بعد از رد صلاحیت توسط شورای نگهبان در سال 92، خط تردید درباره این نهاد انقلابی را پیگیری میکند، اما خاطرات و سخنرانیهای هاشمی در دهه شصت و هفتاد، به گونه دیگری است.
به هر جهت هاشمی رفسنجانی در آن سالها بهخصوص قبل از شروع دهه هفتاد و حتی در اوایل دهه هفتاد، کاملاً انقلابی بوده و بر اساس منطق و عقل، جواب مخالفین شورای نگهبان و نظارت استصوابی را میدهد.
آنچه در ادامه میآید، نگاهی بر منطق هاشمی رفسنجانی در پاسخ به شکستخوردگان در انتخابات مجلس است.
هاشمی ضرورت نظارت شورای نگهبان برای رد صلاحیت افرادی که او آنها را ناباب میخواند، لازم میداند و تفسیر نظارت استصوابی برای شورای نگهبان از قانون اساسی را حق این شورا میخواند.
بهعنوانمثال در باب لزوم حذف افراد ناباب از انتخابات مجلس بیان میدارد: “ممکن است یک افراد نابابی کاندید شوند اولاً شورای نگهبان باید نظر دهد.”[1]
او بیان میدارد که چون نمایندگی مجلس جای مهمی است که صدای نماینده از تریبون مجلس به گوش همگان میرسد، حضور افراد بیتقوا در مجلس خطرناک است و ازاینجهت از رد صلاحیت برای انتخابات مجلس دفاع میکند: “مجلس باز است و آن صدای سیم در گوش همه مردم است و در خارج و داخل آدمی که اینجا حرف میزند هیچکس نمیتواند کنترل کند که یک جمله نگوید. با یک حرف میتواند یک موجی در جامعه ایجاد کند که میبینید آدمهای بیتقوا برای مجلس خطرناک هستند. کسانی که میآیند واقعاً مسلمان و متعهد باشند. حال اگر بعضی جهاتشان ضعیف باشد مهم نیست. خودشان خوب و آدمحسابی و مسلمان باشند.”[2]
مسئله رد صلاحیت افراد در سالهای بعدی نیز تکرار میشود. نکته جالبتوجه این است که هاشمی در این زمینه چنانکه سالهای بعد به آن تصریح میکند، رد صلاحیت را حق شورای نگهبان میداند:
“شب آقای امامی کاشانی از فقهای شورای نگهبان تلفن کرد. اطلاع داد که شورای نگهبان صلاحیت آقایان صادق خلخالی و سید حسین موسوی تبریزی را که نامرد نمایندگی مجلس و خبرگان هستند رد کرده است. از من خواست به آنها بگویم استعفا بدهند، نپذیرفتم. از این کار بهآسانی نخواهند گذشت. شورای نگهبان را متهم خواهند کرد که تحت تأثیر جامعه مدرسین عمل کرده است. رد صلاحیت شدگان توسل به امام و آقای منتظری و دیگران هم خواهند کرد.”[3]
در همین زمینه حتی در مواردی که هاشمی با رد صلاحیت یک فرد مخالف بوده است، حاضر به زیر سؤال بردن حق شورای نگهبان برای تعیین و تشخیص صلاحیتها نبوده است و معمولاً تلاش میکرده است تا با رایزنی با شورای نگهبان و یا حتی رهبری نظام مسئله را حل نماید و نه اینکه بهحق شورای نگهبان در تشخیص صلاحیت افراد تعرض کند. مثلاً وقتیکه آقای کروبی و بیات رد صلاحیت میشوند او در خاطرات خود مینویسد:
“آقای [اسدالله] بیات، نایبرییس مجلس، تلفنی گفت که شورای نگهبان او را برای امتحان جهت نامزدی مجلس خبرگان، روز سهشنبه دعوت نکرده و احتمال میدهد که صلاحیت او را رد کرده باشند. برای حل مشکل استمداد کرد. با آقای محمد امامی [کاشانی] صحبت کردم، گفت چندنفری صلاحیتشان رد شده، منجمله ایشان و [سید علیاکبر] محتشمی و چند نفر دیگر… احمد آقا تلفنی گفت که شورای نگهبان، آقای [مهدی] کروبی، [رییس مجلس شورای اسلامی] را برای امتحان، جهت احراز صلاحیت علمی برای نامزدی خبرگان، دعوت کرده است؛ آقای کروبی حاضر نیست در امتحان شرکت کند و ممکن است طرفداران او، علناً به مبارزه با شورای نگهبان برخیزند؛ از من خواست که برای رفع این مشکل اقدام کنم. مسئله را تلفنی با رهبری در میان گذاشتم. ایشان هم گفتند دخالتی نمیکنند و شفاعت نخواهند کرد، چون موارد متعدد است و نمیشود یکی را مستثنا کرد. جمع زیادی از نامزدها دعوت به امتحان شدهاند؛ جمعی قبول و جمعی رد شدهاند. آقای [اسدالله] بیات، نتیجه درخواست دیشب خود را تلفنی پیگیری کرد؛ گفتم شورای نگهبان بر سر موضع خود محکم است.“[4]
البته باید توجه داشت که رد صلاحیت صرفاً از سوی یک جناح علیه جناح دیگر نبوده است، چراکه مطابق خاطرات هاشمی در سال 1367 هیئتهای اجرایی که در آن زمان بهواسطه وزیر کشور بودن آقای محتشمی پور در اختیار جناح چپ بود، بیشتر افراد رد صلاحیت شده ازنظر آنها، محافظهکار یا جناح راست بودند و در آن سال نیز رفتار هاشمی به همین صورت بوده است. مطابق این خاطرات هاشمی بیان میدارد: “با آقای سید علیاکبر محتشمی پور وزیر کشور درباره صلاحیت بعضی از نمایندگان فعلی برای مجلس آینده مذاکره کردم. گفت هیئتهای اجرایی صلاحیت سیزده نفر از نمایندگان را رد کردهاند؛ اکثر آنها از خط محافظهکار و عدهای نیز از خط مقابل هستند…”[5]
درحالیکه اصلاحطلبان بعدی، در سالهای اولیه دهه 70 خواهان تغییر قانون اساسی بهصورتی بودند که نظارت شورای نگهبان محدود شود، هاشمی نهتنها اعتقادی به تغییر قانون اساسی بر این مبنا ندارد بلکه به مدارا با شورای نگهبان توصیه میکند:
“عصر آقای عبدالله نوری وزیر کشور آمد، درباره احتمال دخالت شورای نگهبان در امر انتخابات بهعنوان نظارت چارهجویی کرد، بهصورتی که تغییر قانون اساسی است؛ گفتم مدارا میشود. مشکلات را باید رفع کرد.”[6]
نکته جالبتوجه در همین رابطه این است که هاشمی کسانی که توسط شورای نگهبان حذفشده بودند را تندروهای سیاسی میداند و چند صفحه بعدازاین، در خاطرات چند روز بعد خود مینویسد: “آقای مرتضی الویری آمد. از تفسیر اخیر شورای نگهبان و احتمال حذف بعضی از تندروها اظهار نگرانی کرد و چارهجویی نمود؛ خواست که کمک کنم.”[7]
این نشان میدهد که هاشمی در آن مقطع امید تندروها بوده است و البته در این امر هاشمی هیچ هماهنگی و کمکی برای آنها انجام نداده است؛ چند صفحه بعدازاین، هاشمی تندروهای مورد نظر را با ذکر اسم مشخص میکند و مینویسد: “آقایان سید محمد خاتمی، با اسدالله بیات، مجید انصاری، موسوی لاری و آ شیخ حجت آمدند. از تعبیر شورای نگهبان و احتمال حذف نیروهای خط خودشان اظهار نگرانی نمودند و از من برای حل این مشکل استمداد کردند. گفتم با تفسیر کاری نمیشود کرد؛ حق شورای نگهبان است. گرچه ممکن است تفسیر درست نباشد…”[8]
نکته جالبتوجه این است که هاشمی که در خاطرات سالهای مختلف خود از رد صلاحیت و نظارت استصوابی دفاع میکرده است و حتی در سال 1370 در خاطرات خود بهصراحت نوشته است که این “حق شورای نگهبان است”.
اما هاشمی در مطلبی که در سال 1393 در مقدمه خاطرات سال 71 مدعی میشود که در انتخابات سال 1371 در انتخابات مجلس چهارم “یک بیعدالتی درصحنه سیاسی کشور” رخداده است. درحالیکه در خاطرات همان سال کاملاً از آن انتخابات و روند و نتایج آن حمایت کرده است.
تغییر مواضع سیاسی و جهتگیریها و حتی تحلیلهای سیاسیون امر عجیبی نیست. تعجبآور آن است که شخصی تحلیلهای سیاسی بعدی خود را به زمان گذشته نسبت دهد و مدعی شود که از ابتدا آن تحلیلهای سیاسی را داشته است. حالآنکه شواهدی که در مورد حوادث همان سالها از سوی خود او منتشرشده است کاملاً خلاف این را نشان میدهد.
توجه کنید:
بهعنوان نمونه آقای هاشمی رفسنجانی در مطلبی که در مقدمه کتاب خاطرات نوشتهاند، مدعی میشود که در انتخابات سال 1371 در انتخابات مجلس چهارم “یک بیعدالتی درصحنه سیاسی کشور” رخداده است. منظور ایشان از بیعدالتی چنانکه خود توضیح میدهند آن است که گروههایی از جناح چپ آن زمان در انتخابات مجلس رد صلاحیت شده بودند[9]؛ این در حالی است که آقای هاشمی در خاطرات همان سال بهصورت مکرر کاملاً از آن انتخابات و روند و نتایج آن حمایت کرده است و حتی مطالبی در مخالفت با اعتراضهای جناح چپ آن زمان ذکر کرده است.
بهعنوانمثال ایشان در پاسخ به اعتراضات جناح چپ آن زمان، نهتنها انتخابات را بیعدالتی نمیخواند بلکه بیان میدارد: “خواهش من از کاندیداها این است که ملاحظات اخلاقی انقلابی و اسلامی و ملی را فراموش نکنند، بعداً پشیمان میشوند، ممکن است الآن کسی عصبانی باشد و رأی نیاورده و حالا ممکن است فکر کند که به او ستمی شده و یا تبلیغ ناروایی شده؛ ممکن است برخی اتفاقات سوء باشد ولی درمجموع بنده بهعنوان مجری نگاه میکنم هرکجا شکایتی به من رسیده، رفتهام و رسیدگی کردهام، میبینم که واقعاً انتخابات نسبت به همه انتخابات گذشتهمان در کل حدنصاب بالایی از سلامت را دارد. اگر هم احساس ظلم میکنید بههرحال طبق وظیفهتان به مراجع مربوطه شکایت کنید. اگر رسیدند و جبران شد بهتر و اگر نشد آنها پیش خدا و قانون مسئولاند.”[10]
این توصیه و تحلیل هاشمی از انتخابات 1371 با اظهارات خود او در مقدمه کتاب و توصیههای او بعد از انتخابات 1388 و رفتارش بعد از عدمتأیید صلاحیت در سال 1392 ناسازگار است.
بهعنوان یک مثال دیگر از این تعارضات، درحالیکه هاشمی در مقدمه کتاب مدعی میشود که انتخابات سال 1371 بیعدالتی بوده است، در صفحه 125 خاطرات خود ذکر کرده است که با استفاده از یک شبکه اطلاعرسانی غیرعلنی که در کشور داشته است، انتخابات را بررسی کرده است و به این نتیجه رسیده است که “اکثریت نزدیک به تمام، امانت را در حد اجرا مراعات کردند. در عمل بحمدالله خوب شد و ما تشکر میکنیم” و در صفحه 162 خاطرات خود میآورد که “الحمدالله انتخابات این مسئله مهم انقلاب و کشور به خوبی برگزار شد…” رضایت هاشمی در خاطراتش از شکلگیری مجلس چهارم به حدی جدی است که نهتنها آن را حاصل یک بیعدالتی نمیداند بلکه بهصراحت آن را موهبتی الهی میداند و در صفحه 207 خاطرنشان میسازد: “خداوند این وضع را مثل همه هدایای الهی باز به ما هدیه کرد …”
نکته جالبتوجه این است که این موضعگیری هاشمی در حمایت از انتخابات مجلس چهارم فقط در سخنرانیهای علنی نیست، بلکه مطابق خاطرات ایشان در جلسات خصوصی بحث با آقای موسویخوئینیها که از ناراضیان نتایج انتخابات مجلس چهارم بوده است، نیز گفته است: “تذکر دادم که بعد از رحلت امام حملهها و اهانتها و تهمتهای زیادی از سوی جناح آنها بهنظام شده و آنها شروعکننده بودند…”[11]
هاشمی نهتنها ادعای تقلب در انتخابات را نمیپذیرد و حاضر به پذیرش بیعدالتی در رد صلاحیتها نیست بلکه بهصراحت بیان میدارد که در جواب مخالفان نتیجه انتخابات، علت اصلی شکست آنها را مواضع افراطی خودشان در برابر نظام میداند. او در جواب مجید انصاری بیان میدارد: “آقای مجید انصاری آمد…گفتم اشتباه از جناح خودشان است که بدون هدف و برنامه درست مواضع افراطی در مقابل دولت و نظام داشتند.”[12]
[1] – سخنرانیهای سال 1362، صفحه 599
[2] -همان، صفحه 597
[3] – خاطرات سال 1363، به سوی سرنوشت، صفحه 44
[4] – کتاب خاطرات سال 1369، اعتدال و پیروزی، صفحات 292-294
[5] – کتاب خاطرات سال 1367، پایان دفاع آغاز بازسازی، صفحه 43
[6] – خاطرات هاشمی سال 1370، سازندگی و شکوفایی، صفحه 244
[7] – همان، صفحه 249
[8] – صفحه 256
[9] – خاطرات هاشمی، رونق سازندگی، مقدمه، صفحه 9
[10] – همان، صفحه 76
[11] – همان، صفحه 362
[12] – همان، صفحه 419
مشرق