۱۴:۲۴ - سه شنبه ۰۹ آبان ۱۳۹۶

جعل تمدن!!

تاريخ خود ساخته اي به نام تاريخ دوران باستان ايران سعي مي کند پادشاهان ايران باستان را عليرغم سنگدلي و قساوت قلب به عنوان افراد فرهيخته و نيكدل معرفي کند و با سرايش چنين اوهامي نوعي تفخر خاكشيري را در قوم ايراني نهادينه کنند.

به گزارش شاهین پرس، مصطفي جوكار/ گذاشتم تا اين غائله 7 آبان تمام شود و بعد مطلبم را بنويسم. بنويسم كه اساساً ايراني جماعت عاشق تخيل و افسانه است.

از زماني كه به دنيا مي آيد، اين تخيل همراه با (لالايي) مادر در روحش دميده مي شود و بعد هم كه خرده عقلي به سرش افتاد و توانست حرفي را بخواند، آنقدر از اين دست موهومات اطرافش مي ريزند كه با خواندن آن براي هميشه از عالم واقع دور مي افتد.

اين عارضه، البته تنها مختص ايراني نيست، بلكه عالم شرق هم بدان گرفتار است. لذا مي بينيم كه مثلاً عرفان هاي كاذب كه از همين تخيل سويه مي گيرد در شرق طلبه بيشتري دارد. درست برعكس غربيان كه از همان طفوليت منطق و استدلال را در جانشان مي كارند و پايشان را بر زمين محكم مي کوبند…

اگر بخواهم نمونه اي از اين تخيلات را ارائه نمايم شما را توجه مي دهم به تاريخ خود ساخته اي كه به نام تاريخ دوران باستان ايران پيش چشم ما گذاشته اند. افيوني از افسانه كه اول بار شاعران سروده و بعداً كاتبان به نثرش كشيده اند. تاريخي كه سعي مي کند پادشاهان ايران باستان را عليرغم سنگدلي و قساوت قلب به عنوان افراد فرهيخته و نيكدل معرفي کرده و با سرايش چنين اوهامي نوعي تفخر خاكشيري را در قوم ايراني نهادينه کند.

البته هيچكس منكر تمدن ايران باستان نيست و نمي تواند آنرا انكار نمايد. اما اين هيچ ربطي به پادشاهان بدسيرت حكومت هايي چون ساساني و اشكاني و هخامنشي و امپراطوري شاهان بعد از ايشان ندارد. بلكه تنها زاييده تخيل ذات ايراني است.

مي پرسم: ما از شاهان چه ديده ايم جز قلدري و كله خري، كه يا لشكر كشيده و قومي را از صفحه روزگار زدوده اند و يا وقتي چنين قدرت قاهره اي در بيرون مرزها را نداشت، شمشيري كشيد و جلادي خبر كرد و به جان هموطن بدبخت خود افتاد.

همه دار و درفشي كه در تاريخ برپا شده، دستاورد همين باصطلاح شاهان است و جالب است كه آنوقت، ما ايرانيان كه به جذبه فاشيستي قدرت معتاد شده ايم، كاغذ به زر زده و اين بلايا و مصائب را بر تارك تمدن ايران نشانده ايم!!

در اين چند روز كه تلويزيون هاي لس آنجلسي با نمايش فيلمهايي مثل تاجگذاري شاه آخري سعي مي كردند اين بساط را به ريش كوروش وصله نمايد و موجب تحريك جوان ايراني شود، مگر چه ديديم جز خون دل مردم كه بيرون از آن كاخ آئينه كاري گرفتار زور و چپاول حكومت بود؟ و در اين بين مگر كدام ايرانيت را در قامت آن رجاله هاي اتوكشيده و سرخاب زده درباري ديديم كه هنوز چندماهي به سقوط رژيم مانده، چمدانها را بستند و به دامان غرب محبوبشان كوچيدند و از آن پس هم كاري برايشان نماند جز آنكه به قول شاهزاده قجري (به اعتبار گذشته) زندگي كنند و سعي نمايند با هزار وصله ناچسب، دم حكومت شاهنشاهي گذشته را به تمدن وصل نمايند.

سوالي دارم و آن اينكه كدام پادشاه را در امپراتوري گذشته ايران سراغ داريد كه به انسان و كرامت او به ديده حقارت ننگريسته باشد؟ … اين كوروشي كه امروز عده اي بي محابا برايش غش و ريسه مي روند و او را نماد ايرانيت جماعت ايراني مي دانند مگر همان پادشاهي نبود كه مورخان درباره اش نوشتند (… نقض بزرگي كه بر خوي و خلق كوروش لكه اي باقي گذاشت آن بود كه گاه بي حساب، قساوت و بي رحمي مي كرد-1) و يا داريوش مگر غير از آن كسي بود كه (پس از ماه ها محاصره بابل  چون بر آن استيلا يافت دستور داد سه هزار نفر از بزرگان آن را به دار بياويزند-2).

و مگر در تاريخ نيامده كه براي اولين بار، وضع مجازات هاي وحشيانه اساساً از دل همين پادشاهان وارد ادبيات سياسي جهان شد؟ … مگر نمي خوانيم كه مورخان نوشته اند (حتي عقل هم نمي تواند اين حجم سنگدلي را باور كند) و در مورد نمونه اي از اين شكنجه هاي درباري نوشته اند (گردن فرد خاطي را بين دو تخته مي بستند و او را در آب مي انداختند. سر و گردن بيرون آب، و بقيه بدن در داخل آب. بعد به محكوم به اجبار آنقدر غذا مي دادند تا مجبور به دفع فضولات شود و عفونت و كثافت مجرم را در بر بگيرد. سپس سرمجرم را شيره و عسل مي ماليدند و مي گذاشتند اين معجون در زير اشعه تند آفتاب و مساعدت حشرات و كرمها، فرايند خود را طي نمايد و خلاصه مجرم بيچاره ظرف 15 تا 17 روز متلاشي شود آن هم در حالي كه حشرات و جانوران ذره ذره او را مي خوردند-3).

ويل دورانت در ذيل توصيف نبوغ پادشاهان ايراني در شكنجه مي نويسد: بعضي از اين مجازاتهاي وحشيانه را تركاني كه بعدها بر سرزمين ايران مسلط شده اند به ارث بردند و به عنوان ميراث براي تمام بشريت (دقت كنيد) برجاي نهادند.

در كتاب بين النهرين باستان آمده است كه (داريوش پس از تسلط دوباره بر بابل يكي از اشراف زادگان بابلي را اينگونه و براي عبرت ديگران مجازات كرد كه بيني و گوشها و زبانش را بريد، چشمهايش را در آورد و سپس زنده به صلابه اش كشيد و آويزان كرد-4).

در كتاب امپراتوري اسلامي آمده است كه (خلفاي عباسي عناصر ديگري را نيز از روش حكومتي شاهان ايران (دقت كنيد) وام گرفتند. از جمله حضور هميشگي ميرغضب در دربار تا گردن هر ملاقات كننده اي كه خاطر خليفه را بيازارد را بزند -5).

و مگر ننوشته اند كه طايفه عباسيان براي اولين بار در تاريخ عرب (دقت كنيد) اعمال شكنجه را از پادشاهان ايراني اخذ و معمول داشته و (اتاقهاي شكنجه در زيرزمين را بنا نهادند-6).

درمورد عطش كشور گشايي شاهان هخامنشي كه ديگر نيازي به آوردن فاكت نيست و نمي خواهم مثلاً از ديوانگاني چون كمبوجيه ذكري نمايم… تازه اينها داستان پادشاهان عموماً خوش نام هخامنشي بود. دوران سياه ساساني كه ديگر جاي خود دارد… و خلاصه همين خط را بگير و بيا تا نادر شاه و آغا محمدخان قاجار و محمدعليشاه و رضاشاه و…

برگرديم بر سر مقاله، از اين شاه آخري مي گفتم، هم او كه پايه هاي اتاق تمشيت فرمانداري و اتاق شكنجه شهرباني و كميته مشترك و اوين و دهها شكنجه گاه ديگر را بر دوش خود داشت تا سري بي اجازه او نجنبد و دهاني بي اذن او گشوده نشود. گيرم كه به ضرب برپائي چنين دار و درفشي توانست پول نفت را در كام حاميان غربي اش بريزد و در قبال آن، سالن بولينگ و پاتيناژ و ميدان اسب دواني و مثلاً بساط جشن هنر شيراز را هم به ريش مملكت بچسباند، آيا اين يعني تمدن؟ اين يعني وسمه مباهات ايراني؟ … عجبا!!!!

باري … حالا اگر كساني پيدا شده و ميخواهند با گذاردن آلوئي در خيگ خواب زدگي جوان ايراني و با تحريك احساسات او، براي آن بچه شاهي كه ولگرد كوچه هاي آمريكا است تاريخي بسازند اشكالي ندارد. اما فقط بگويم كه اين موهومات را به تمدن ربط ندهد و اين تخيلات را در اين بازار مكاره به جاي تمدن ايراني قالب نفرمايند كه آن وقت سر درد دل دوستداران واقعي وطن باز خواهد شد و شوخي تاريخ تكرار ….
خلاصه اينكه شيرين نشود دهان به حلوا گفتن.

پانوشت ها
1- تاريخ تمدن – جلد اول
2- تاريخ تمدن – جلد اول
3 – تاريخ تمدن جلد اول
4- كتاب بين النهرين باستان- دان نارو
5- كتاب امپراتوري اسلامي- فيليس گورزين
6- همان كتاب
* وثوق الدوله كه در اواخر عمر پير و شكسته شده بود، روزها در باغ سليمانيه در برابر آفتاب مي نشست و هر كس او را مي پرسيد چه مي كني؟ مي گفت: به اعتبار گذشته زندگي مي كنم.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.