۱۶:۲۰ - جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶

درآمدی بر نمایش های نخستین جشنواره تئاتر دفاع مقدس پلاک/قسمت اول

لزوم پرهیز از لودگی در نمایش ها/ انتقال خوب مفاهیم ارزش های دفاع مقدس

سید علیرضا بدری پیشکسوت و دبیر شورای نمایش شهرستان شاهین شهر و میمه آثار اجرا شده در نخستین جشنواره تئاتر دفاع مقدس پلاک را مورد نقد و بررسی قرار داده است.

به گزارش شاهین پرس، نخستین جشنواره تئاتر دفاع مقدس «پلاک» با اجرای 10 نمایش خیابانی، شش نمایش صحنه ای و دو نمایشنامه خوانی به کار خود پایان داد. در این گزارش نمایش های خیابانی و صحنه ای این جشنواره از نگاه سیدعلیرضا بدری، دبیر شورای نمایش شهرستان شاهین شهر و میمه بررسی شده است. در بخش نخست به نمایش های خیابانی جشنواره تئاتر دفاع مقدس پلاک پرداخته می شود.

نمایش «روژدا»

نمایش «روژدا» نوشته مصطفی جعفری خوزدانی و با کارگردانی جلال مشتقایان بصورت تمایش خیابانی اجرا شد. قصه دردآلود و ترس از کم رنگ شدن نقش مجروحان دفاع مقدس، نویسنده را به نگارش روژدا برانگیخت ولی با استفاده از مسئله محیط زیست و ریشه داری درختال کهنسال و تبدیل آن ها به نماد رزمندگان، ساختاری زیباشناسانه به نمایش داد؛ درحالیکه با مرور زمان و نیاز به اجرای پروژه های عمرانی قطع برخی درختان برای احداث خط آهن ضروری بنظر می رسد تماشاگر را در برابر این چرایی قرار می دهد.

قصه در کردستان و محل زندگی این قوم غیور که مدتها میدان مبارزه با بعثی های کافر بوده است اتفاق می افتد و بنابر جبر زمانه بین پدر و دختر به گونه ای فاصله می افتد که رزمنده بودن پدر و حفظ حراست او با حفظ درختی که بایستی برای احداث راه آهن قطع شود در یک جایگاه قرار می گیرد که در پایان با حذف پروژه عمرانی و تغییر آن برای حفظ آثار دفاع مقدس تلاش می شود مشکلات و دردهای زندگی پدر و دختر که از تولد تا رشد و بالندگی خود را در آن منطقه گذرانده اند در جای جای نمایش به اجرا در آید.

کارگردان در این نمایش، با بهره گیری در توان جذب بازیگران، موفق به انتقال این مفاهیم به شکل قابل قبولی شد لکن بعضی لحظات کمدی نیز توسط مأمور شهرداری که قصد قطع درخت توسط دختر رزمنده مجروح که مهندس شهرداری است را دارد به روند تراژدیک یک کار برای ساخت یک کمدی تراژیک کمک که نکرد هیچ بلکه لطمه قابل توجهی زده بود.

نمایش «تولد»

نمایش خیابانی «تولد» به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاج حیدری اجرا شد. این نمایش قصه عشق و دلداگیِ نامکرر است و اگر بارها به زبانهای مختلف بیان شود شیرین و دلنشین است.

قصه تولد داستان دو دوست قدیمی است که در آبادان با همه کمی و کاستی ها با گرما و شرجی زندگی برادرانه خود را ادامه می دهند تا اینکه عفریت جنگ باعث می شود که یکی از آنها در قالب اعزام های مردمی به جبهه رفته و پس از شهادت پیکر او باز نگردد لحظه ای که برادر برای یافتن او در دریا به دنبال او می گردد گم شدن شهیدی که در دریای غیرت و شرف غرق شده و مفقود است تداعی می شود.

استفاده از ابزار صحنه و طراحی دریا بسیار خلاقانه و استادانه انجام شد تا این مفهوم به خوبی انتقال یابد. بازی خوب بازیگر نیز به این انتقال کمک شایانی کرد هر چند با لهجه جنوبی کمی فاصله داشت اما بازگشت پیکر شهید را با تولدی که برای او می گرفت به همراه تماشاچیان به شادی نشست.

«در انتظار گودی»

نمایش «در انتظار گودی» نوشته کورش شمس بود که با کارگردانی هاشم شمس فلاورجانی در قالب نمایش خیابانی اجرا شد. قصه جوانی از شهر آبادان است که با اندیشه ای ساده و بدون اطلاع از ویژگیهای جنگ خبردار می شود که صدام حمله کرده و به قول خودش می خواهد برود و او را ببافد هنگام اعزام به جبهه با بزرگنمایی توانایی های خود را عنوان می کند ولی مرتب توسط فرماندهان جابجا می شود تا اینکه درنهایت در تیم شناسایی برای عملیات عازم خط مقدم می شود.

فرمانده دست نوشته ای به او می دهد که برود با نیروهای کمکی بازگردد. او به عبدالحسین که او را به اختصار عبدو می نامد قول می دهد که گودرز یا گودی که نام خودش است هیچ گاه زیرقولش نمی زند و حتی با نیروهای کمکی بازمی گردد ولی وقتی نامه عبدو را به فرمانده اصلی می دهد او با خواندن نامه می گوید عبدالحسین گفته از ما صرفنظر کنید زیرا بازگشت شما به این منطقه مساوی با قتل عام رزمندگان است.

هنگامی که گودرز یا گودی می فهمد که نمی تواند بازگردد به شدت نگران می شود و با گریه می خواهد برگردد ولی فرمانده اجازه نمی دهد این درخواست تا سالها در ضمیر ناخودآگاه او باقی می ماند و با نشان دادن عکس عبدالحسین سراغ او را از مردم می گیرد و می گوید بچه اش تازه به دنیا امده من باید برمی گشتم اما عبدو نشد بخدا نشد و … این ناراحتی روحی همدم او می شود. نوشته از استحکام خوبی برخوردار است و کارگردان که بازیگر این نمایش نیز بود بسیارخوب از عهده این کار برآمده بود.

نمایش «دام»

اجرای نمایش خیابانی «دام» به نویسندگی و کارگردانی سیدابوالفضل مرتضوی در قالب اجرای بدون کلام و با بهره گیری از موسیقی مناسب، اثری سمبلیک بود که اشخاص سفیدپوش به پاکی و با اضافات پوشش و لباس به نظامی شبیه بودند که با ظرف شیشه ای آب، آبی رنگ و همراه داشتن خاک، آب و خاک میهن را در ذهن تماشاگر تداعی می کردند که ظرف شیشه ای طبیعتاً نیاز به حفاظت بیشتر و ویژه ای دارد در غیراینصورت خسارت جبران ناپذیری متوجه آن خواهد شد

ازطرف دیگر سیاهپوشان شیطان صفت درصدد تصرف این آب و خاک پا به میدان می گذارند و به مبارزه با سفیدپوشان برمی خیزند. کارگردان با طراحی های متعدد سعی در تنوع تابلوها و لحظات نمایشی داشت که مفهوم به راحتی قابل انتقال به تماشاگران بود. اما اگر کارگردان از قبل نیروهای سفیدپوش را پاک و نیروهای روبروی او را سیاهپوش نمی کرد و در فضا و مفهوم اجازه می داد که تماشاگر خودش به این معنا برسد ازنظر نمایشی قابل قبول تر بود.

در پایان نیروهای اهریمنی شکست خورده و نیروهای سفیدپوش برای ادامه حفظ آب و خاک که در پایان دستخوش آشفتگی هائی شده بود به حراست ادامه می دهند.

نمایش «ژنرال»

«ژنرال» نوشته پریسا کهکش پور و امید پاریاب بود که با کارگردانی امید پاریاب نمایشی در قالب خیابانی اجرا شد. داستان این نمایش دربارۀ زن امدادگری است که برای کمک به مصدومین جنگ رهسپار جبهه می شود و در گرماگرم جنگ اسنادی از یک فرمانده عالی رتبه که بین گوسفندان مخفی شده را به امانت می گیرد و برای حفظ آنها در زیر خاک مخفی می کند ضمناً برای اعضای خانواده خود که احتمال می دهد به خانه می آیند نامه ای می نویسد که من زنده ام.

نامه دیگری هم دارد که کودکان شیرخوار را به شیرخوارگاه شیراز برساند. هر دو نامه هنگام دستگیری اش به دست دشمن می افتد و او را ژنرالی می پندارند که کلمه من زنده ام را بعنوان رمز عملیات و نامه شیرخوارگاه را نامه رمزدار تصور می کنند ولی زن اصرار می کند که من امدادگر هستم ولی او اسیر دشمن است.

پس از بازگشت از اسارت به دنبال صاحب عکس شهیدی که همان فرمانده است می گردد و از مردم سراغ او را می گیرد. این تلنگری است بر پیکر جامعه برای ازیاد نبردن شهدای دفاع مقدس و جانفشانی های آنان که لازمه ادامه انقلاب اسلامی است. پ

ریسا کهکش پور بازیگر نقش ژنرال با بهره گیری از شیوه بازی در بازی لحظات موفقی را ایجاد کرد و برای ارتباط با تماشاگر زیاد دچار مشکل نشد. نمایی تک پرسوناژ که البته با اصول نمایش خیابانی فاصله داشت.

«اشک ماهی ها را هیچ کس ندیده است؟»

نمایش «اشک ماهی ها را هیچ کس ندیده است؟» نوشته طاها طهماسبی است که با کارگردانی عقیل طهماسبی در قالب نمایشی خیابانی اجرا شد. این نمایش، حدیث نفس مدافعین حرم را حکایت می کند که برای دفاع از کشور، فرسنگ ها آنسوتر در سوریه با دشمنان می جنگند. متن که دارای لایه های فلسفی است برای تماشاگر عام به سختی قابل درک است با این‌حال کارگردان سعی کرد تا با بهره گیری از لباس، صحنه و ایمان رزمنده را به نمادی ماندگار و استوار، مانند درخت تناوری تبدیل کند که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و به پیروی از آن و دفاع از کشور ایران رفته است. او به محل دفن بعضی از پیامبران و رویدادهای تاریخی که در آنجا اتفاق افتاده گریزی می زند و از شرافت امت اسلامی در آنسوی مرزها سخن می گوید. کارگردان در قالبی سمبلیک توانسته بود این سهم را به انجام برساند و ارتباط خوبی با تماشاگران برقرار کند.

«به نظر شما من اونو کشتم؟»

«به نظر شما من اونو کشتم؟» نمایشی خیابانی نوشته کورش نیک پیام است که با کارگردانی شاپور شفیعی اجرا شد. نمایش تصویر مردی است که ناخودآگاه به ستون پنجم دشمن تبدیل شده که البته ناکامی های زندگی ازنظر مالی و اجتماعی در این اتفاق بی تأثیر نیست. او به امید دستیابی به وعده های دشمن از جاسوسی در مرز تا ترور هموطنان خود پیش می رود، ماجرا زمان جنگ تا ترورهایی که به داخل کشور کشیده می شود را نشان می دهد و کارگردان را واداشت تا با استفاده از جذابیت های کمدی سعی کند ارتباط بهتری با تماشاگر برقرارکند.

در پایان از وجدان عمومی سوال می کند که به نظر شما من اونو کشتم؟ اما جمله طوری ادا می شود که انگار افراد دیگری نیز در این اقدام شریک هستند و برای اقدام خود در همکاری با دشمن توجیه می آورد هرچندکه طرح این موضوع به زمان جنگ بازمی گردد اما می تواند برای افرادی که آب به آسیاب دشمن می ریزند هشداری باشد که دشمن همیشه دشمن است.

«یک اپیزود از هشت»

نمایش «یک اپیزود از هشت» روایتی است که علی قیومی بعنوان نویسنده و سعید یاردوستی نیز آن را کارگردانی کرده است و در قالب نمایشی خیابانی اجرا شد. این نمایش روایتی طنز از دلشوری های دوران دفاع مقدس حکایت می کرد که لحظاتی ناب را مورد واکاوی قرار داده بود. از علاقه وافر جوانان برای اعزام به جبهه و مشکلات خانوادگی پیش رویشان، از نحوه برخورد رزمندگان و لحظات مادی و عرفانی و حضور در جبهه را نمایش می داد.

کارگردان با توجه به توانایی که در حوزه بازیگری داشت سعی کرد به پارامترهای خیابانی نزدیک شود و این ارتباط را بین نسل گذشته و نسل حاضر برقرار کند تا جریان مبارزه ضداستکباری همچنان پویا و شاداب باقی بماند. حضور تماشاگران و برقراری ارتباط آنان با نمایش از موفقیت نمایش و انتقال مفهوم ازسوی کارگردان به جامعه حکایت می کرد.

نمایش «یک قطعه زمین»

نمایش خیابانی «یک قطعه زمین» به نویسندگی مصطفی جعفری است که علیرضا شمس به عنوان کارگردان از درد دل های امروز رزمندگان و دلواپسی های آنان روایت می کردند. این نمایش با حفظ اثار و ارزش های دفاع مقدس مرتبط بود که گاهی بر اثر مرور زمان و نیاز به نوسازی کمین است، مورد بی مهری قرار بگیرد.

اتفاقات تعیین کننده ای در یک قطعه زمینی که می تواند به وسعت یک کشور باشد بوقوع می افتد که زمانی میدان رزم بوده باشد اما عوامل اجرایی را بر آن داشت تا با یاداوری آن از تغییر کاربری آن زمین که روزی محل رزم و شهادت شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بوده جلوگیری یا لااقل با عناوین قابل قبول تری ضمن اصل حفظ تاریخ، حرمت ان آراسته شود.

بازسازی درون گرایی و برخورد گاهاً غیرعمدی جامعه با رزمندگان از لایه های پنهان این نمایش خوب بود. جذب تماشاگران و همراهی آنان از ویژگی های دیگر این اجرا بود

«ایستگاه صلواتی»

نمایش خیابانی «ایستگاه صلواتی» به نویسندگی و کارگردانی میرحسام الدین شریعتمداری بصورت نمایش خیابانی اجرا شد و کارگردان با بهره گیری از بعضی وجوه پیسکو درام موفق شد در ارتباط با تماشاگر ناگفته هایی از رزمندگان را به جامعه منتقل کند و ضمن پاسداشت زحمات ارزشمند آنان لباسی نو بر قامت خاطرات دوران دفاع مقدس بپوشاند تا هم وقار و ارزشهای آن حفظ شود و همچنان نقل محافل باقی بماند.

بازی های نسبتا خوب، کشمکش قابل قبول و استفاده از موسیقی با شیوه بازی در بازی لحظات خوبی را ترسیم کرد ولی ای کاش از بعضی جنبه های لودگی در این نمایش که اکثرا گرفتار آن هستند پرهیز می شد.

در بخش دوم این گزارش، به نمایش های صحنه ای اجرا شده در نخستین جشنواره تئاتر دفاع مقدس پرداخته می شود.

انتهای پیام/

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.