۰۹:۳۸ - یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

اضطرار به امام زمان (عج الله) کلید حل مشکلات و بر طرف شدن گرفتاری ها

از محوری ترین و اساسی ترین اعتقادات شیعه که سهم بسیار فراوانی از آیات و روایات را به خود اختصاص داده است٬ مسألهٔ اعتقاد به وجود حجت الهی است که زمین هیچ گاه از آن خالی نمی باشد.

به گزارش  پایگاه خبری شاهین نا؛محمد پورمهدی در بینات نوشته است/ از محوری ترین و اساسی ترین اعتقادات شیعه که سهم بسیار فراوانی از آیات و روایات را به خود اختصاص داده است٬ مسألهٔ اعتقاد به وجود حجت الهی است که زمین هیچ گاه از آن خالی نمی باشد. در روایات ما آمده است: اگر در زمین دو نفر زندگی کنند٬ یکی از آن دو حجت خداست٬ چون خدا با وجود او دیگر هیچ عذر و بهانه ای را نمی پذیرد. کسی نمی تواند بگوید من دین حق و راه حق را نشناختم و کسی را نداشتم هدایتم کند و به سعادت برساند.ان شاء الله همین دقایق که به یاد او هستیم٬‌کم کم تبدیل به ساعت ها شود و کم کم  همهٔ روزها و سال های عمرمان را فرا گیرد و ما را وقف خود کند که امام باقر(ع) فرمودند:« رَحِمَ اللهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَیْنَا؛ خدا رحمت کند کسی را که خود را وقف ما سازد.» محوری ترین نقطه و کلیدی ترین موضوع در مباحث مهدویت و مسألهٔ ظهور امام عصر(عج الله) چیزی است که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده و آن مسألهٔ اضطرار به حضرت است. اضطرار چیزی بالاتر از احتیاج و نیاز است. اضطرار یعنی شما به چیزی احتیاج داشته باشید که چیز دیگری جای آن را نمی گیرد. « اضطرار احتیاجی است که به ناچاری رسیده باشد.»و در یک کلام اضطرار یعنی بیچارگی و درماندگی. کلیدی ترین مطلبی که در مسأله ظهور و فرج امام عصر(عج الله) کارگشا است٬ همین اضطرار و بیچاره و درماندهٔ او شدن است. این که انسان به جایی برسد که باور کند تنها راه اوست و راه دیگری وجود ندارد. اضطرار است که کلید گشایش قفل هاست٬ نه صرفا معرفت های علمی و عقلی و قلبی٬ و نه صرفا اثبات وجود امام زمان(عج الله) و نه حتی انتظار او. کسی که حضرت را نمی شناسد و به او معرفتی ندارد٬ به او احتیاج و اضطراری هم پیدا نمی کند. در نبود او دردی در خود حس نمی کند. بحث ما این نیست که اضطرار مقدم است ٬ یا معرفت ٬ تا شما بگویید: اول باید معرفتی در درونمان شکل بگیرد تا اضطرار بیاید٬ بلکه بحث ما این است که آن چه مهم تر از معرفت است٬ همان اضطرار است که گشایش و فرج است. چیزی که باعث حرکت و تلاش است و شور و گرمی می دهد و ما را به دنبال درمان می کشاند٬ اضطرار است.

«هر کجا دردی دوا آن جا رود

هر کجا آهی شفا آن جا رود»

اصلا خود این درد ٬ درمان است. یکی از عاشقان امام زمان(عج الله) که تا همین سال های  اخیر زنده بود و دل پر سوز و اشک روانی داشت٬ یک مرتبه برای زیارت امام زاده آقاعلی عباس که در اطراف کاشان است رفت. آن جا نجواهایی با امام زمان(عج الله) کرد و توسلاتی داشت. آن قدر اشک ریخت و گریه کرد تا بی حال شد و بر زمین افتاد. دورش را گرفتند. یکی آب قند آورد. یکی آب به صورتش می زد. یکی گفت: بروید طبیب بیاورید. در همین حین چشمش را باز کرد و گفت: لازم نیست طبیب بیاورید٬ خود طبیب من را به این روز انداخته است.

« دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم»

اگر لیوان آبی در مقابل باشد. یقین به وجودش داریم. خاصیت آب را هم می دانیم. اگر یک دانشمند فیزیک یا شیمی باشیم٬ ترکیب شیمیایی و خواص فیزیکی و شیمیایی آن را هم می دانیم.اما این علم و یقین حرکتی در ما ایجاد نمی کند تا به سمت آن دست دراز کنیم. چرا؟ چون تشنه نیستیم٬ عطش نداریم٬ درد آب نداریم. ولی اگر در یک بیابان خشک تشنه شدیم و به عطش شدید گرفتار شدیم و جگرمان سوزش پیدا کرد٬ آن وقت یقین به وجود آب هم لازم نیست.حتی اگر احتمال بدهیم که در چند کیلومتری آب وجود دارد٬ به طرفش می دویم. پس آن چه حرکت و تلاش و شور و گرمی می آورد٬ نیاز و احتیاج و اضطرار و دردمندی است٬ نه علم و یقین.

وقتی حضرت موسی(ع) معجزات مختلف خود را به فرعونیان نشان داد٬ با این که فرعونیان یقین داشتند این ها معجزه است٬ با این حال در مقابل موسی ایستادند.« وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً؛ و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت٬ از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.» یقین آن ها دردی از ایشان دوا نکرد٬ بلکه بر جحد و کفر خود افزودند. امام صادق(ع) فرمود: کفر این ها « الْجُحُودُ عَلی مَعْرِفَةٍ؛ انکار با وجود یقین بود.»بالاتر این که ٬ شیطان مگر خودش در عالم بالا نبود؟ مگر عالم ملکوت را شهود نکرد؟ مگر با ملائکه هم سخن نبود؟ ولی با وجود این شهود و علم به عوالم برتر٬ چون در خود نیازی در مقابل ولی خدا و حجت الهی حس نمی کرد و خودش را مستغنی٬ بلکه برتر از او می دانست٬ طغیان و سرکشی و معصیت کرد. عجیب است که نه تنها با وجود علم٬ بلکه با شهود عوالم بالا و ملکوت اعلی٬ باز معصیت کرد و از درگاه رحمت الهی رانده شد. چون خود را مضطر و محتاج به ولی خدا نمی دید٬ بلکه بی نیاز می دید. بنابراین٬ کلید گشایش و رفع مشکلات و دردها همین اضطرار است.در قرآن آمده است:« أَمَّنْ‏ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ؛ یا کیست آن کس که درمانده را ــ چون وی را بخواند ــ اجابت می کند٬ و گرفتاری را برطرف می گرداند٬ و شما را جانشینان این زمین قرار می دهد؟» در این آیه اضطرار به عنوان راهکار و کلید  رفع مشکلات و سختی ها ذکر شده است. اگر فرد یا جامعه ای مضطر و دردمند شده باشد٬ گره هایش باز می شود. در انتهای آیه آمده است:« وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ؛ شما را جانشینان در زمین قرار می دهد.» در روایات بسیاری این آیه به هنگام ظهورولی عصر(عج الله) تأویل و تطبیق شده است. او که خود مضطر و دردمند از ظلم هاست دعا می کند و خداوند موانع فرج و قفل ها را بر می دارد و صالحان جانشینان خداوند بر زمین می شوند. چنان که قرآن به تصریح فرموده است:« وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ‏ فِي الْأَرْضِ ؛ خدا به کسانی که از شما ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند٬ وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین خود قرار دهد. خود این که انسان درک بکند واقعا بیچاره و ناتوان و مضطر است٬ نعمت بزرگی است. از این رو حضرت اباعبدالله(ع) در دعای عرفه همین را از خدا در خواست می کند:« وَأَوْقِفْنِی عَلَی مَرَاکِزِ اضْطِرَارِی؛ خدایا٬ مرا به ریشه های نیازهایم به اضطرارها و فقرهایم واقف گردان.»سرّ اجابت دعای مضطر هم این است که وقتی کسی مضطر می شود٬ دعایش تازه دعا می شود و به آسمان می رود. زمانی نادرشاه در مشهد خواست وارد حرم امام رضا(ع) شود. دم در حرم نابینایی را دید که گدایی می کند. پرسید: چه مدت است که داری اینجا گدایی می کنی؟ گفت: قربان پنج شش سالی هست. گفت: شش سال در خانهٔ امام رضا هستی و هنوز شفا نگرفته ای؟! من تا نیم ساعت دیگر می روم حرم زیارت می کنم و بر می گردم. اگر شفایت را نگرفته باشی٬ می دهم گردنت را بزنند. نادرشاه به ابهّت و قاطعیت معروف بود. دو نفر مأمور هم گذاشت تا این فرد فرار نکند. این بیچاره دید شوخی شوخی جدی شد. افتاد به التماس که یا امام رضا٬ الآن دیگر پای مرگ و زندگی در کار است. خلاصه با گریه و زاری شروع به توسل و دعا کرد. نادرشاه برگشت دید این شفا گرفته و خوب شده است. گفت: تو تا حالا با امام رضا شوخی می کردی. گدا نبودی. اگر ضجه ای که امروز زدی شش سال پیش می زدی٬ همان اول شفایت را گرفته بودی. سائل نبودی٬ و الا خودشان گفته اند:« وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ؛ و گدا را از خود مَران.» بله دعای مضطر تازه دعاست.

در منامهٔ بحرین محله ای است به نام رمّانه که یک گنبد و بارگاه و ضریح بسیار با معنویتی در آن جاست. قبر یکی از علمای بزرگوار با فضیلت بحرین است. آن عالم بزرگوار نامش محمد بن عیسی است که داستانش به طور مفصل در کتاب « نجم الثاقب» مرحوم محدث نوری آمده است. در زمان این عالم بزرگوار از طرف حکومت وقت برای شیعیان یک بلای بزرگی به وجود آمد. علمای شیعه سه روز از حاکمانشان مهلت خواستند و سه نفر از اخیار و خوبان علمای بحرین قرارگذاشتند که هر شب یکی از آن ها به حضرت ولی عصر(عج الله) استغاثه کند و چاره را از حضرت بخواهد. شب اول نفر اول رفت و نتیجه ای نگرفت. شب دوم هم نتیجه ای حاصل نشد. شب سوم همین عالم بزرگوار٬ محمد بن عیسی٬ مضطرانه به حضرت توسل جست و استغاثه کرد که « اَلْمُسْتَغَاثُ بِکَ یَا صَاحِبَ الزَّمانِ؛ ای امام زمان٬ به تو استغاثه می کنیم!» حال عجیبی پیدا کرد و نهایتا توانست خدمت حضرت برسد و حضرت ولی عصر(عج الله) راه چاره را به او فرمودند. بعد جناب محمد بن عیسی از حضرت سؤال کردند: آقا٬ چرا همان شب اول که فلان عالم استغاثه کرد٬ جواب ندادید؟ حضرت فرمودند: شما خودتان سه روز مهلت خواستید. اگر همان روز اول این حال اضطراری را که تو داشتی آن ها داشتند و آن چنان که امروز آمدی می آمدند٬ همان اول پاسخ گرفته بودند. تازه مضطر شدید و کلید گنج را به دست آوردید.

« عاشق که شد که حال به حالش نظر نکرد؟

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست»

خلاصه آن که  محوری ترین و کلیدی ترین مسأله از مسائل مربوط  به ما و امام زمان(عج الله) مسألهٔ اضطرار است٬ نه معرفت ما٬ نه شناخت های ما و نه انتظار ما. از این رو مرحوم کلینی سلیقه به خرج داده و درست دست روی مسأله اصلی گذاشته و اولین باب و بحث کتاب حجت « اصول کافی» که دربارهٔ امامت است را باب اضطرار به حجت قرار داده است. چرا که اگر نیاز ما آن هم در حد اضطرار به حجت الهی ثابت شد٬ دیگر لازم نیست اثبات کنیم که حجت خدا زنده است٬ بلکه خود به خود اثبات می شود. حافظ چه خوش سروده است:

« ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آیی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

وی یاد توام مونس در گوشهٔ تنهایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کزدست بخواهد شد پایان شکیبایی»

تا آن جا که می گوید:

«حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آید

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی»

اللَّهُمَ و لا تُنْسِنَا ذِکْرَهُ وَ انتظارَهُ؛ خداوندا٬ یاد و انتظارش را از خاطر ما مبر!»

« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.