۲۱:۰۴ - چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲

امید حسینی

سرانجام، چمران بازرگان یا چمران خمینی؟!

واقعیتش را بخواهید، پول فیلم من را سفارت هلند و جشنواره برلین نمی‌دهد. این کار را باید نظام جمهوری اسلامی انجام دهد و ریال به ریالش را خرج کند

۱-فیلم ساختن درباره شخصیت های واقعی کار ساده ای نیست. مثل راه رفتن روی لبه تیغ می ماند. شخصیت های خیالی و غیرواقعی معمولا حساسیتی به دنبال ندارند اما شخصیت های واقعی، چون با ذهنیت و زندگی بسیاری از مردم همراهند، حرف زدن درباره آنها سخت تر است. این حساسیت به ویژه درباره شخصیت های دینی، مذهبی، تاریخی و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس بیشتر می شود.

اگر اشتباه نکنم ابراهیم حاتمی کیا چند سال پیش در مصاحبه هایی همیشه ترس و اکراهش را از ساخت فیلمهایی درباره شهدای مطرح دفاع مقدس اعلام می کرد. به این خاطرکه شاید نتوان شهدا را آنگونه که بودند، نشان داد. اما بلبل عاشق سینمای دفاع مقدس، عاقبت دست به کار بزرگی زد و به سراغ یکی از زیباترین گل های باغ شهادت رفت، شهید مصطفی چمران.

3-1

۲-من فیلم چ را ندیده ام و اینجا هم قصد ندارم درباره آن بنویسم. چیزی که باعث نوشتن این مطلب شد، خواندن یادداشتی بود از محمد قوچانی که ظاهرا به بهانه دفاع از فیلم حاتمی کیا نوشته شده، اما در حقیقت چکیده عقاید سیاسی یک آدم اصلاح طلب است برای گرفتن نتایجی خاص. من درباره فیلم قضاوتی نمی کنم، اما درباره مطلب قوچانی چند خطی می نویسم:

قوچانی مطلبش را با این سوال آغاز می کند که «چمران خمینی یا چمران بازرگان؟» و علی رغم اینکه چند بار ادعا می کند که حاتمی کیا پاسخ روشنی به این سوال نداده، زیرکانه دنبال این است که نتیجه دلخواهش را بگیرد: چمران بازرگان! این را می شود از ایما و اشاره های قوچانی در خلال نوشته اش فهمید. اما آیا حاتمی کیای انقلابی واقعا به این سوال پاسخی نداده؟ این را از چند نفری که فیلم را دیده بودند پرسیدم، تایید می کردند که چنین سوالی در فیلم مطرح شده، اما حرف همه آنها این بود که در ادامه فیلم، پاسخ محکم و روشنی به این سوال داده شده است. مخصوصا آنجایی که چمران، پیام امام را شنید. ظاهرا حاتمی کیا این صحنه ها را آنقدر صریح و با عظمت نشان داده که خود قوچانی هم به آن اعتراف کرده، اما جالب اینجاست که باز هم سعی در کتمان این حقیقت دارد. چرا؟ دلیلش واضح است. قوچانی کاری به فیلم ندارد. فیلم حاتمی کیا بهانه ای است برای او تا یک بیانیه سیاسی بنویسد علیه فیلم حکومتی و اینکه بگوید هر فیلم حکومتی و سفارشی حتی درباره شهدا، حتما فاقد ارزش است! و القاء کند که حاتمی کیا حکومتی نیست و فیلمش هم سفارشی نیست؛ و تلاش برای جدا کردن حاتمی کیا از جریان هنرمندان انقلابی.

۳-قوچانی کلیدواژه هایی دارد: «صلح و عقلانیت» در مقابل «احساسات انقلابی، شهادت، ایمان و جنگ» و آنقدر ناشیانه سرگرم این دوگانه سازی ها می شود که به اشتباه می نویسد: «چمران وزیر دفاع بود نه وزیر جنگ!» شاید عبارت قشنگی باشد از لحاظ بازی با کلمات، اما از نظر تاریخی درست نیست. چون شهید چمران بعد از پیروزی پاوه و از سوی امام به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد نه زمان محاصره پاوه!

۴- چمران هم چریک عارف بود و هم دیپلمات عاقل، اما قوچانی این جنبه های مختلف را در مقابل هم قرار می دهد! مثل همان دعواهای همیشگی اصلاح طلبان و اصولگراها درباره خشونت و مدارا، یا مشروعیت و مقبولیت، یا جمهوریت و اسلامیت، یا مردم و رهبری؟ و … خود به خود، آنها طرفدار مردم، مدارا، صلح و صفا می شوند و دیگران در نقطه مقابل!  یک بازی زیرکانه که خیلی از ماها هم به دامش می افتیم و تصور می کنیم که مثلا فقط باید از اسلامیت، مشروعیت و خشونت دفاع کنیم! درحالی که بزرگان و رهبران انقلاب مدتها قبل به این دوگانه سازی های خیالی خاتمه داده اند. واقعیت این است که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی بود نه انقلاب مسلحانه. به جنگ هشت ساله هم می گوییم دفاع مقدس چون اصلا دنبال جنگ و کشورگشایی نبودیم، تنها از خودمان دفاع می کردیم. البته زمان دفاع، دیگر وقت سوسول بازی و ادا و اطوارهای روشنفکری نبود، مردانه جنگیدیم. به قول شهید چمران وقتی شیپور جنگ نواخته شود، مرد از نامرد شناخته می شود. (پس شهید چمران برخلاف تصور قوچانی، درباره جنگ هم حرف زده است!)

۵-قوچانی بخاطر پیش فرضهای سیاسی جناحیش چنان از واژه «نظامی» گریزان است که حتی با نظامی زیستن چمران هم مشکل دارد. (آدم یاد آن جمله معروف می افتد: من سرهنگ نیستم!) ظاهرا یادش رفته که چمران پیش از پاوه یک چریک بود و بعد از پاوه هم لباس نظامی بر تن کرد و در جبهه دهلاویه جنگید. خدا را شکر که فیلم واقعی چمران روی تخت بیمارستان موجود است که با خیال راحت و آسوده و بدون کمترین شک و تردیدی و با اطمینان کامل، از شلیک گلوله بر قلب دشمن سخن می گوید! بله، مصطفی چمران، هم مرد صلح بود هم جنگ. طبیعی است که ارزش واقعی، همان صلح است، اما وقتی نباشد، باید جنگید. چون چاره ای جز آن نیست. به قول حاتمی کیا: «جنگیدن برای صلح حرف احمقانه ای است اما چه کنیم که در دنیای امروز ما باید این حرف را بزنیم و من چمران را از این زاویه مردی چند وجهی دیدم»

۶- قوچانی بعد از آنکه چمران مورد نظرش را ترسیم می کند، به سراغ حاتمی کیا می رود. از تحولات روحی او سخن می گوید و از حاتمی کیا هم هنرمندی می سازد جدا شده از خیل هنرمندان انقلابی و متعهد کشورمان. تا مبادا رزمندگان، بسیجیان، ایثارگران و خیل عظیم دوستداران انقلاب و نظام، بخاطر ساخت فیلمی درباره دفاع مقدس، به وجود حاتمی کیا افتخار کنند! پس باید بین آنها و حاتمی کیا فاصله انداخت. به این منظور بیانیه ای می نویسد علیه تازه به دوران رسیده های بعد از جنگ؟! چندخط بعد معلوم می شود که منظورش، آنهایی هستند که اتفاقا در جنگ حضور داشتند! اما اینکه چطور و به چه حقی مسئولیت خط کشی و تقسیم بندی ایثارگران واقعی و غیر واقعی را به دست آورده، معلوم نیست. بعد قیصر امین پور را هم به حاتمی کیای خیالی خودش اضافه می کند. اینجا هم دلیل قوچانی جالب است. اینکه قیصر و حاتمی کیا بعد از جنگ صلح طلب شده اند! چه کشف بزرگی! (یادش بخیر بعد از نمایش آژانس شیشه ای، رسانه های اصلاح طلب، آن را مروج خشونت می دانستند!) چمران هم چون در این فیلم کت و شلوار پوشیده، عاقل و صلح طلب است! چه دلیل محکمی!

این شیوه البته در سالهای اخیر مسبوق به سابقه است. همین چند سال پیش بود که بی بی سی فارسی، درباره تحولات روحی سید مرتضی آوینی و قیصر امین پور داستان سرایی می کرد. ناگفته پیداست که مراد این جماعت از تحولات روحی، چیزی نیست جز جدایی و فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی!

۶-نوشته قوچانی، یک بیانیه کاملا سیاسی است که فیلم چ را به دولتِ کلید هم پیوند می زند! (ظاهرا در این فیلم نشان داده شده که مذاکرات، هیچ نتیجه ای نداشته و گروهکها دائما دنبال جنگ بوده اند. خوب چرا فیلم را اینگونه به دولت و فضای سیاسی این روزها مرتبط نکنیم؟!) جالب اینکه چند بار تکرار می کند که فیلم حاتمی کیا ایدئولوژیک نیست اما خودش دائما در حال قرائت یک بیانیه کاملا ایدئولوژیک است.

۷- نکته بعدی مطلب قوچانی، درباره عرفی شدن هنر انقلاب است. اینکه فیلم حاتمی کیا درباره انسان است نه فرشته. البته این حرف کاملا درستی است. رزمندگان مخصوصا شهدا اگرچه با ایثار و جانفشانی، اسطوره ها را شرمنده خود کردند، اما خودشان اسطوره نبودند. آدمهای معمولی و زمینی بودند. هر اثری هم که درباره شهدا ساخته شود، باید چهره واقعی و باورکردنی آنها را روایت کند. (چند سال پیش روایت فتح مجموعه کتابهای «نیمه پنهان ماه» را منتشر کرد که داستان زندگی شهدا بود به روایت همسرانشان. در این کتابها ما با بخش های پنهان و روایت نشده زندگی شهدا آشنا می شدیم. اتفاقا زندگی شهید چمران هم جزو همین آثار بود.) اما قوچانی حتی موقع بیان این نکته درست هم، علیه کسانی عقده گشایی می کند که از لحاظ سیاسی و فکری قبولشان ندارد. او که از عرفی شدن هنر انقلاب می گوید و دوست دارد به جای فرشته ها، انسان را سوار تانک ها ببیند، تحمل حضور اخراجی ها را در جبهه و سینما ندارد!

۸-جالبترین بخش نوشته قوچانی پایان آن است. جایی که نقد فیلم را کنار می گذارد و عقاید سیاسیش را می نویسد. یعنی همه آن نقد فیلم، مقدمه ای بود برای بیان این حرفها: «فهم تحول روشنفکران سخت است. چگونه می توان از ایمان به عقل و از عقل به ایمان رسید؟ مساله ای که مصطفی چمران در میانه ی آن قرار گرفته بود و اکنون همه اسناد تاریخی درباره او به یک سو و ” چ” در سوی دیگر. ما با یک روایت پیچیده ی ادبی، هنری، سیاسی و دینی از تحول در روشنفکری دینی روبه رو هستیم: چگونه می توان سنت را با انقلاب، امام خمینی را با مهندس بازرگان و چمرانِ خمینی را با چمران بازرگان جمع کرد!»

اولا چرا همه اسناد تاریخی به یک سو؟ با چه استدلالی؟ برای اینکه چمران واقعی را معرفی کنیم؟ یعنی چمران تا حالا واقعی نبود و الان بخاطر یک سوال واقعی شد؟ شانش آوردیم که حاتمی کیا با شهامت تمام گفته که این فیلم، روایت خودش از چمران هست. البته در صداقت، تعهد و روحیات انقلابی حاتمی کیا شکی نیست، اما باید قبول کنیم که «چ» برشی کوتاه از زندگی چمران است نه تمام زندگی و همه جوانب زندگی او.

ثانیا آن تحول در روشنفکری دینی که مورد نظر قوچانی است، در حقیقت ربطی به چمران و حاتمی کیا ندارد؛ این زیرکی قوچانی است که می خواهد آنرا به چمران گره بزند. چمران روشنفکر دینی نبود. تعریف روشنفکر دینی مشخص است. مصادیق آن هم در این سرزمین معلومند. همین طور دردها و عقایدشان. دعوای سنت و تجدد، کی و کجا درد چمران بود؟ اساسا جنس تحول روحی چمران با تحول مورد نظر قوچانی و روشنفکران دینی متفاوت است. تحول چمران، عرفانی بود، تحول قوچانی سیاسی!

ثالثا چمران کجا گفته و نوشته که بین امام و بازرگان سرگردان مانده است؟ شکی نیست که اسم چمران در نهضت آزادی ثبت شده، اما آیا می توان چمران را یک نیروی تشکیلاتی مثل سایر اعضای نهضت آزادی به شمار آورد؟ به قول حاتمی کیا: «چمران عضو نهضت آزادی بود اما بزرگ‌تر و فراتر از ذهنیت حزبی نهضت آزادی بود» اینکه در این سالها کمتر به ارتباط چمران و نهضت آزادی اشاره شده، نمی تواند دلیلی باشد برای افتادن از آن ور بام. این تاکید بر «چمرانِ بازرگان» و ادعای چندباره درباره این که حاتمی کیا و چمران پاسخی به این سوال که «چمران بازرگان یا امام خمینی؟» نداده اند، فقط یک دلیل می تواند داشته باشد: اینکه به زعم قوچانی «می توان امام خمینی را با مهندس بازرگان جمع کرد!» حرفی کاملا اشتباه. مهندس بازرگان، انسان قابل احترامی هست که می توان از نظر شخصی به او علاقه داشت، اما از نظر سیاسی فقط یک انتخاب وجود دارد: بازرگان یا خمینی!

پس جمع بین بازرگان و امام فقط یک معنا دارد: کنار گذاشتن امام به نفع بازرگان! یعنی ژست سیاسی روشنفکران و ملی مذهبی ها. اما چمرانی که از همه قید و بندها و تعقلات مادی دل کنده بود و اهل هیاهوی سیاسی و حزبی نبود، حتی بعد از استعفای دولت موقت هم سرباز امام باقی ماند. پیش از استعفا هم بنا به گفته دوستان و نزدیکانش، به امام نزدیکتر بود تا بازرگان. با بازرگان هم سر همین موضوع کردستان اختلاف نظر اساسی داشت.

اینها همان اسناد تاریخی هستند که قوچانی آنها را به راحتی کنار می گذارد. چه زیبا گفت خمینی کبیر که «چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیروابسته به دستجات و گروه‏های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هنر آن است که بی‏ هیاهوهای سیاسی و خودنمایی های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی و این هنر مردان خداست.»

24

خلاصه اینکه قوچانی در بیانیه سیاسیش، به دنبال ماهی گیری است. قرار دادن فیلم هنرمندانه در برابر فیلم حکومتی، حاتمی کیا در برابر انقلابیون تازه به دوران رسیده!عقلانیت در برابر انقلابی گری، چمران روشنفکر در برابر چمران انقلابی، چمران واقعی در برابر چمران حکومتی، چمران بازرگان در برابر چمران خمینی. همه اینها را هم رندانه به حاتمی کیا می چسباند. غافل از اینکه حاتمی کیا، رک تر و صریحتر از اوست. همین چند روز پیش بود که حاتمی کیا حرف دلش را درباره فیلمهای سفارشی زد که به ذائقه دوستان قوچانی خوش نیامد: «واقعیتش را بخواهید، پول فیلم من را سفارت هلند و جشنواره برلین نمی‌دهد. این کار را باید نظام جمهوری اسلامی انجام دهد و ریال به ریالش را خرج کند»

منبع: سایت شخصی امید حسینی؛ آهستان

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.