4 فتنه در 4 دهه از انقلاب
نزديك به چهاردهه از عمر انقلاب اسلامي ميگذرد و در هر دههاي انقلاب با فتنههاي داخلي و خارجي مواجه بوده كه در مواجهه با هر فتنهاي، سلامت انقلاب و تنومندي و بالندگي آن پيشرفت داشته است.
به گزارش پایگاه خبری شاهین نا؛ فرهاد نظريانساماني/ انقلاب اسلامي جزو معدود انقلابهايي است كه زيربناي خود را بر اساس تعريف مستحكم از گفتمان اختصاصي و منحصر به فرد پايهريزي كرده است.
شالوده و جوهره انقلاب اسلامي بر اساس اصول و آرمانهاي والا و انديشههاي عميق و تابناك خميني كبير آن ابرمرد تاريخ معاصر اسلام تشكيل شده است.
درخت تنومند انقلاب اسلامي سالهاي مديدي را تجربه كرده و از همان روزهاي نخست بالندگي، دچار نگاههاي خباثآلود خناسان دوران خود شده و لاجرم پس از تحمل فراوان كه عمدتاً با فتنهانگيزي آنان مواجه شده است، پوست كهنه خود را كه دربرگيرنده اين افراد مدعي و متظاهر به انقلابيگري بوده، از تن معصوم خود دور ميكند و رويشي جديد را از لايههاي زيرين به نمايش ميگذارد.
نزديك به چهاردهه از عمر انقلاب اسلامي ميگذرد و در هر دههاي انقلاب با فتنههاي داخلي و خارجي مواجه بوده كه در مواجهه با هر فتنهاي، سلامت انقلاب و تنومندي و بالندگي آن پيشرفت داشته است.
دهه اول انقلاب- اولين فتنه تاريخ انقلاب را ليبرالها تشكيل ميدهند كه به پيوست جنگ تحميلي آغازي را براي خاموش كردن انقلاب در نطفه رقم زدند كه با درايت رهبر كبير انقلاب، اين انحراف از پيكره انقلاب زدوده شد. برخي از شخصيتها نظير بنيصدر، بازرگان، كاظم شريعتمداري و در نهايت منتظري منحرفين دهه اول انقلاب بودند كه در ميان آنها خردهپاهاي بسياري نيز در تاريخ، نامشان به ننگي آمده است.
جريان مردمي انقلاب اسلامي، اين تفكر مضمحل و منفعل كه ضديت كامل با اصول اساسي خود داشت را با ايفاي نقش صدرصدي از پوستين خود خارج كرده و به زبالهدان تاريخ پيوند داد و اين طبيعت انقلاب برخاسته از اسلام ناب محمدي(ص) است كه انحراف را به اذن الله از خود دفع ميكند.
دهه دوم انقلاب- فتنهاي كه از سال 68 و پس از رحلت جانگداز امام(ره) زمينهسازي شد تا سرانجام در دوم خرداد 76 سر باز كرد و روي كار آمدن نسل دوم ليبرالهاي در «سوداي سكولاريسم» به عنوان بازيگر اصلي وارد ميدان كارزار با انقلاب اسلامي شدند و با شعار خط امام(ره)، درصدد بازتعريف شاخصهاي اصلي انقلاب اسلامي برآمدند و قصد تحميل جمهوريت غربي را به بدنه نظام داشتند و به گونهاي در حال پس دادن درس اساتيد غربي خود همچون هابرماس بودند كه در دولت اصلاحات به منصه عمل وارد شد.
اين جريان، متشكل از دو گروه افراد بود كه گروهي خسته از جنگ بودند و دچار استحاله فكري شدند و دست از آرمانهاي انقلابي خود برداشته بودند و عدهاي نيز فرصت ضربه زدن را در دوران جنگ تحميلي نيافته و از اين سرخوردگي رنجي را بر قلوب خود احساس ميكردند، تا كه سرانجام بستر آن را در دولت اصلاحات- كه زمينه ظهور آن را در تفكرات دولت سازندگي بايد جست و جو كرد- ديدند و پرتوان، انرژي خود را به وسط ميدان آوردند.
اكبر گنجي، عطاءالله مهاجراني، سروش، كديور و بسياري از اين افراد كه تنها سالهاي كوتاهي افكار نخنما شدهشان درخور تأمل عموم واقع گرديد كه در نهايت به تقابل عمومي انجاميد كه فرار را بر بقاي خود در پوستين انقلاب ترجيح دادند و چهره خود را واضحتر از گذشته در آن سوي آبها عليه نظام اسلامي آشكار كردند. بازماندههاي اين نسل هر چند در كشور باقي ماندند ولي سرنوشت آنها نيز در سالهاي بعد بيشباهت به نسل فراريان رقم نخورد.
دهه سوم انقلاب- فتنهاي به عظمت سال 88، گامي مهم و سرنوشتساز براي خالصسازي انقلاب از پوستينهاي آلوده و وابسته و خسته بود.
چهرههايي نظير خاتمي، ميرحسين موسوي و مهدي كروبي در اين مرحله تاريخي به دست خود از صحنه عمومي انقلاب طرد شده و به فصل ننگين تاريخ پيوستند. چهرههايي كه كمربسته راه خود را آغاز كردند و درصدد عبور واقعي از ولايت فقيه، آن محور اصيل و مستحكم انقلاب بودند و انرژي خود را براي آنچه كه در اوهام خود پرورش داده بودند، گذاردند ولي اين انقلاب بود كه مردميتر از گذشته، استوار ميدانداري كرد و موج عظيم جمعيت در اعتراض به رفتارهاي اين منحرفين انقلاب كه روزگاري در بالين انقلاب پرورش يافته و از آن ارتزاق كرده بودند، برچسب انقلابي بودن را از پيشاني آنها جدا كرده و مهر اپوزيسيون را جايگزين آن كرد.
دهه چهارم انقلاب – نسلي از بازماندههاي زاويهدار با انقلاب حاضر و كمر بسته درصدد زدن تيرخلاص به پيكره انقلاب اسلامي هستند.
تأويلهاي نسبيگرايانه با خاطرهگوييهاي واهي ِبرخي و طمع ارتباط با شيطان بزرگ «امريكاي جاني» كه نه تنها خلاف اصول انقلاب و امام(ره) و رهبر معظم انقلاب است كه با روح شريعت اسلام در تضاد عيني ميباشد، عدهاي را بر آن داشته تا آخرين تلاش خود را براي پيشبرد پروژه «نسيان انقلاب اسلامي» به كار بسته باشند، چراكه بستر دولت يازدهم را مناسب براي تزريق افكار پوسيده خود ديدهاند.
تلاش اين افراد از همان سالهاي جنگ به صورت زيركانه و البته كبكگونه براي پايين كشيدن پرچم انقلاب آغاز شده بود كه با مخالفتهاي شديد اللحن امام (ره) مواجه شده و در روزگار پس از امام(ره) نيز خويشتنداري نظام تا به امروز نگذاشته كه آنگونه كه بايد چهره واقعي آنها براي ملت آشكار شود، هر چند كه تلاششان افزونتر از آن سالها شده است.
به نظر برخي تحركات پس از برجام فتنهاي جديد در دهه چهارم انقلاب به حساب ميآيد كه با القا و گره زدن مشكلات كشور به تحريمهاي برخاسته از چالش هستهاي ايران و امريكا، برخي را برآن داشته تا كار نكرده سالها و فرصتهاي پيشين را به اتمام رسانده و آرزوي عقده شده عدهاي را عقدهگشايي كنند و چه زيبا آب به آسياب دشمني قدار ميريزند و اگر مثبتانديش باشيم بايد بگوييم قطعاً بيخبرند.
چه هوشمندانه و بصيرانه اوضاع توسط رهبر معظم انقلاب رصد ميشود و برخي چه مضمحلانه بر رفتار نابخردانه خود پافشاري ميكنند و در مسيري با مقصد تاريك و سياه هرولهكنان ميروند و ناشيانه و سهلانگارانه شعار برخي را براي پيوند با شيطان بزرگ از طريق تريبونهاي زودگذرشان با بانگ بلند فرياد ميزنند، حال خواسته يا ناخواسته در مسير انحرافي عظيم قرار گرفته كه بدون شك ادامه روند كنوني منجر به حذفشان از پيكره انقلاب ميشود.
عدم خوشبيني رهبر معظم انقلاب نسبت به مذاكره با امريكا و اعلام ممنوعيت مذاكره با امريكا، مسئلهاي درخور توجه اساسي است كه متأسفانه، در عرصه ديپلماسي غلبه دانش و تفكر غربي بر دانش اسلامي و ايدئولوژيك باعث شده است كه كمتر مفهوم عبارات معظمله در گوش مسئولان معناي جدي بيابد و حال آنكه اين فرمايشات، واقعيتي انكارناپذير است و عدم تأثير برجام در روند كنوني كشور به تنهايي ميتواند اثباتي بر اين مدعا باشد و ديگر گذر زمان چه واقعيتهاي تلخي را هويدا خواهد كرد كه معناي فرمايشات معظمله را تداعي كند.