۱۳:۰۳ - پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴

مزمزه بازی با دست پخت مصطفی کیایی

نقد فیلم/ خیانت «عصر یخبندان» به موضوع خیانت

روابط علت و معلولی که اساس شکل گیری فیلمنامه هستند، چندان درست شکل نگرفته است. هیچ گاه علت خیانت های همسر آرزو مشخص نمی شود. یا علت علاقه فرید به منیر برای مخاطب مجهول است و… و مجموع اینها سنگ پای یک ملودرام خوب است…

به گزارش پایگاه خبری”شاهین نا” به نقل از صاحب نیوز/ در «عصر یخبندان» خارپشت ها تصمیم گرفتند رنج خارهای یکدیگر را تحمل کنند، اما کنار هم باشند و به هم گرما بدهند، خارپشت ها تنها جاندارانی بودند که در «عصر یخبندان» زنده ماندند.

جمله بالا که در دیالوگی از زبان شخصیت اصلی زن فیلم (مهتاب کرامتی) گفته می شود، بیانگر نگاه کارگردان به مسائل اجتماعی اطراف اوست. درواقع او روابط زناشویی که باید جزء گرمترین و احساسی ترین روابط باشد را به تحمل خارهای خارپشت تشبیه کرده است. در این نوع نگاه باید بین بد (تحمل یکدیگر) و بدتر (خیانت)، بد را انتخاب کرد. این نوع نگاه، نگاه سیاهی به یک جامعه یخ زده است که مردمان آن در حال مرگ هستند. قاعدتا مابقی تصویرهایی که از این جامعه ارائه می شود، بر اساس همین دیدگاه است.125488 (1)

 

البته باید توجه داشت که عصر یخبندان، در ارائه داستان و نتیجه گیری چند قدم از فیلم های هم شکل و قواره ی خودش با موضوع انتقاد اجتماعی جلوتر است. چراکه به دنبال نِق زدن و ریختن زهر تلخ به کام مخاطب نیست و کارگردان در اثرش هدف و نیتی دارد و بدنبال مجازات کردن و تمیز خوب از بد و نشان دادن گرگ داستان است. تا همین جای کار، عصر یخبندان جای تحسین دارد. چراکه ویژگی اصلی یک نقد خوب که سازندگی آن است و نه ترمز بودن را دارد. به قول مرحوم عین صاد: «کسى که طلب ندارد، در مقام انتخاب نیست و فقط زبانش را مى‏ گرداند، ولى دلش فارغ است و کارى ندارد و خواسته‏ اى ندارد، نقّاد نیست که ورّاج است، با دهانش ورزش مى‏ کند آن هم ورزش سنگینى که قلب را سیاه مى‏ کند و از کار مى‏ اندازد.». پس کارگردان فیلم وراج نیست، بلکه منتقد است.

ولی دو سوال مطرح است:

  • – اول اینکه آیا اصلا وظیفه یک هنرمند انتقاد است یا اینکه باید انتقاد را به اهلش و منتقدان سپرد؟
  • – دوم آن که آیا هر انتقادی را در هر جا و هر زمانی باید مطرح کرد؟

اگر سینما را بعنوان یک هنر پذیرفته باشیم، باید لوازم و شرایط آن را هم بپذیریم. در تعریف سینما آمده است که سینما مجمع ظروف همه هنرهای زیبا است. یعنی موسیقی، هنرهای دستی، نقاشی، شعر، معماری و حرکات نمایشی ظرفیت اجرایی شدن در آن را دارد. پس سینما به اذعان بسیاری یک هنر است و کارگردان آفریننده آن. در نتیجه کارگردان به عنوان یک هنرمند رسالتی دارد و آن رسالت چیزی به جز آفرینش زیبایی نیست. یک هنرمند موظف است از هیچ ها هستی، از زشتی ها زیبایی، از تار و پودها طرح ها و از رنگ های خام و بی معنا نقش ها بیافریند. هنرمند نیامده است که هیچ ها و زشتی ها و خامی ها را نشان دهد، چراکه اگر اینطور بود آینه از همه هنرمندتر بود! در طرف مقابل خداوند به عنوان جمیل ترین هنرمندان از دل همه خلایق و موجودات با همه سوزش ها و نیش ها و وحشی گری هایشان، در نهایت، شاهکار بی نظیر هستی را به انسان ها نمایش می دهد. خداوند می داند که چگونه زهر مار را در دل مار خوش خط و خال قرار دهد، می داند چگونه سنگ داغ و مذاب را در دل زمین قرار دهد و می داند چگونه هنرمندانه بیافریند.

هنرمند نیز زشتی ها و زخم و سوزش ها برایش حکم ابزار را دارند نه هدف. هنرمند نیز باید بداند و بتواند از میان همه سیاهی ها، طرح و گرافیک مورد نظر خود را بیرون بکشد. اصلا تا وقتی که زشتی نباشد، زیبایی معنا پیدا نمی کند. هنرمند باید بتواند از نقد بعنوان یک ابزار استفاده کند، نه اینکه خودش تبدیل شود به یک منتقد. و اگر قرار شد از این ابزار استفاده کند، باید بتواند به بهترین نحو ممکن آن را در اختیار گیرد. هنرمند باید بتواند نقدی عمیق و ریشه ای و به دور از سطحی نگری بر اجتماع بزند و با لطافت طبع و ظرافت دیدی که دارد آن را به نمایش بگذارد.

ولی متاسفانه مصطفی کیایی در ساخته اخیرش، آنقدر تیرگی ها و خیانت ها و اعتیادها را گلدرشت و صد البته سطحی ولی پر احساس نشان داده، که اثرش کمتر رنگ و بویی از لطافت یک آفرینش هنری برخوردار است. هنرمند عمیق است در نتیجه اثرش هم عمق دارد و مخاطب را به فکر می برد. ولی عصر یخبندان به یک تحلیل سطحی و گذرا از مسئله “خیانت زناشویی” بسنده کرده است. کیایی به خوبی نتوانسته از تصویرسازی های سیاهی که کرده، زیبایی بیافریند. او نتوانسته با نگاه منتقدانه اش به ریشه بزند و مخاطب را به تفکر درباره عوامل ایجاد خیانت و اعتیاد وادار سازد.125488 (2)

 

و اما در جواب سوال دوم و اینکه آیا باید انتقاد در هر شرایطی مطرح گردد، باید گفت که اگر انتقاد ما بتواند باعث رفع یا پیشگیری از مسئله ای شود، انتقاد نه تنها ممکن بلکه لازم است. ولی اگر انتقاد ما موجب ایجاد حساسیت بی مورد نسبت به مسئله ای شود یا بدتر موجب ترویج آن شود، انتقاد جایز نیست. مثلا اگر یک نفر ترفندی برای دزدی کردن از کارت های بانکی پیدا کرد و همین یک نفر محوریت تمام انتقادها در رسانه ها شد، طبیعی است که نه تنها انتقاد ما باعث حل مشکلی نشده است، بلکه شخص دزد را به عنوان الگو و خط شکن معرفی کرده و مردم را با راهکاری تازه در دزدی آشنا کرده ایم.

عصر یخبندان در این مورد نیز دچار مشکل است. مسئله خیانت و اعتیاد آنچنان عادی در این فیلم نشان داده شده، که مخاطب عملا دچار تعارض می شود که آیا واقعا قضیه اینقدر جدی است؟ آیا واقعا مسئله ی به این چنینی، اینقدر عادی و فراگیر شده است؟ عادی سازی و قبح شکنی از یک گناه خود کمتر از گناه کردن نیست. هرچند که نیت این باشد که از بدی ها و مضرات آن گناه گفته شود. برای مثال بابک (فرهاد اصلانی) که خود اسیر خیانت همسرش شده است، نسبت به خیانت دیگران چندان حساسیتی ندارد. یا اینکه وقتی می فهمد همسرش سیگار می کشد، در حد یک دیالوگ به او طعنه ای می زند و رد می شود و… . در حالیکه کارگردان می توانست به این نکته بپردازد که اصلا چرا خیانت؟ چرا کار باید به جایی برسد که زن و شوهر مجبور شوند نسبت به یکدیگر کم علاقه شوند؟ تا اینکه بیاید و به تشریح خیانت صورت گرفته بپردازد و زوایای مختلف آن را بررسی کند. این نگرش به مسائل نه تنها موجب آگاهی و بیداری مردم نمی شود، بلکه اولا مردم را نسبت به این موضوع بی جهت حساس کرده و زن و شوهر را نسبت به هم مشکوک کرده (همانطور که در صحنه پایانی نشان داده شد)، ثانیا مسئله خیانت را بعنوان یک واقعیت پذیرفته شده در میان مردم، عادی نشان داده است.

از لحاظ تکنیکی می توان گفت عصر یخبندان در ابتدای فیلم نمی تواند به خوبی با مخاطب ارتباط بگیرد و تعدادی پازل مجهول و مبهم در اختیار او قرار می دهد، ولی از نیمه فیلم به بعد وقتی که مخاطب جای پازل ها را می فهمد، داستان برایش جالب می شود و قطعات داستان را با سوزن هایی که کارگردان هنرمندانه آن ها را به کار گرفته است، کنار همدیگر می چسباند که نتیجه اش برنده شدن سیمرغ بلورین بهترین تدوین شده است.

روابط علت و معلولی که اساس شکل گیری فیلمنامه هستند، چندان درست شکل نگرفته است. مثلا برای علت خیانت همسر بابک، مخاطب باید خودش حدس بزند که کمبود ابراز محبت بابک به همسرش در گذشته موجب چنین خیانتی شده. یا هیچ گاه علت خیانت های همسر آرزو مشخص نمی شود. یا علت علاقه فرید به منیر برای مخاطب مجهول است و… و مجموع اینها سنگ پای یک ملودرام خوب است. در فیلمنامه با وجود اینکه پرسوناژها نقطه ضعفی در پرداخت شخصیتشان نداشتند، ولی بازیگران بازی متوسطی از خود به نمایش گذاشته اند.

در نهایت می توان گفت عصر یخبندان فیلمی است که با وجود نداشتن فیلمنامه ای چندان قوی (چه از لحاظ محتوایی و چه از لحاظ تکنیکی) ولی توانسته با کارگردانی خوب مصطفی کیایی و تدوین خلاقانه اش، کشش کافی برای مخاطب ایجاد کند و او را تا آخر داستان همراه خود سازد.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.