۱۲:۰۰ - شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳

نقش‌های متفاوت زنان و مردان را بپذیریم؛

دلم برای زنانگی‌هایم ‌تنگ شده است!

فراموش کرده‌ام زن بودن اوج افتخار است، صبرم، عواطفم، هنرم ارزشمندتر از چیزهایی است که به دست آورده‌ام!

به گزارش پایگاه خبری“شاهین نا” موضوع و بهانه این گزارش متنی است که در فضای مجازی دست به دست می‌شود و آه از نهاد همه زنان برمی‌آورد. متنی که از شرایط عصر جدید شکوه می‌کند و هر چند شاید کمی اغراق‌آمیز باشد، اما همه ناخواسته به آن تن داده‌ایم. بخوانید:

سال‌هاست زن بودن را فراموش کرده‌ام! در عوض راننده خوبی شده‌ام! حسابدار خبره، مامور خرید زرنگ، مدیر توانمند، باربر قوی، استراتژیست باهوشی شده‌ام! اما دیگر خودم نیستم! معلم خوبی شده‌ام، اما نه برای خانواده و فرزندانم… مدت زیادی است که در خودم گم شده‌ام! چه کسی مرا به عرصه‌های مردانه کشاند، در حالی که شانه‌هایم، بازوانم و زانوهایم هنوز زنانه‌اند؟

من برای مرد شدن ساخته نشده‌ام، اما افسوس که ناآگاهانه مدت‌هاست به مرد بودنم افتخار می‌کنم!

فراموش کرده‌ام زن بودن اوج افتخار است، صبرم، عواطفم، هنرم ارزشمندتر از چیزهایی است که به دست آورده‌ام!

دلم برای نوه‌هایم می‌سوزد، چه کسی می‌خواهد به دخترانم مادر بودن را بیاموزد؟ خانه‌ها بی‌مادر شده‌اند! مردان دیگر نگران هزینه‌های زندگی نیستند! نگران خرید، دیر رسیدن بچه ها، آینده خانواده و… نیستند! به لطف مرد شدن ما، آنها فرصت زیادی برای فراغت پیدا کرده‌اند!

بهشت زیر پایمان است، ولی اکنون در جهنم دوگانگی می‌سوزیم! دلم خیلی برای زن بودنم تنگ شده است…

***

شبکه‌های اجتماعی این روزها انتشاردهنده حرف‌هایی است که تا چند سال قبل ممکن بود در دلمان بگوییم، اما حالا می‌نویسیم و با دیگران به اشتراک می‌گذاریم، گاهی برخی حرف‌ها آن‌قدر تکرار می‌شود و همه برای هم فوروارد می‌کنند که گویی دغدغه افراد زیادی است. امروز در چهار گروه وایبری‌ام این پیام را دریافت کردم، شاید حرف دل خیلی از شما هم باشد. حرفی که باید دلیل ایجاد آن و روش برطرف کردن آن را بدانیم.

اجداد غارنشین ما

سال‌ها قبل، منظورم ده یا صد سال قبل نیست. می‌خواهم از روزهایی بگویم که غارنشین بودیم و داشتیم روش زندگی را با آزمون و خطا می‌آموختیم.

پدران و مادران ما به یک تقسیم وظایف کلی رسیدند که تا همین چند سال قبل، با کمی تغییر، هنوز پابرجا بود. در دوران غارنشینی، بتدریج، تامین قسمتی از نیازهای جامعه، مثل روشن نگه‌داشتن آتش، دوختن لباس با استفاده از پوست جانوران و قطعات چوب و استخوان حیوانات به‌ زنان واگذار شد. با این تقسیم کار، زنان مدت زمان بیشتری در محل زندگی ساکن بودند. این شیوه زندگی برای زنان سبب شد آنها به نگهداری دام‌ها بپردازند. به این ترتیب در کنار شکار که از وظایف اصلی مردان بود، زنان نیز به تغذیه خانواده از طریق دامپروری کمک می‌کردند و زمان بیشتری را در غار‌های آن زمان که خانه‌هایشان بود، می‌گذراندند.

نمی‌دانم این تقسیم وظایف از کجا آب می‌خورد. نمی‌توانیم بگوییم که انسان‌های اولیه دنبال استثمار زنان بودند، زیرا شکار یکی از پرخطرترین کارهای آن زمان بود که به عهده مردان بود. چیزی که بسیاری از جامعه‌شناسان به آن معتقدند این است که احتمالا این وظیفه بر اساس ویژگی‌های فطری ـ انسانی تقسیم شده است. هر چند این روزها زنان برای تامین معاش از خانه خارج می‌شوند،اما روشن نگه داشتن آتش خانه هنوز به عهده آنان است.

زنان همین حوالی

حال امکانات من و شما بیشتر شده است، دیگر کمتر خانواده‌ای مخالف درس خواندن یا کار کردن دخترش است. آمار متقاضیان و قبول شدگان کنکور نشان می‌دهد دختران از پسران در به‌دست آوردن کرسی‌های علمی در حال پیشی گرفتن هستند. تب داغ کارشناسی ارشد و دکتری هم ما را بی‌نصیب نگذاشته است. زنان توانسته‌اند رشته‌های سخت و مردانه هم بخوانند و حتی ماشین‌های سنگین را هم برانند و در زندگی گاهی هم زن باشند، هم مرد. پنچری ماشین بگیرند و اگر لازم شد، کارهای فنی خانه را انجام دهند. همه اینها خوب است و از ملزومات زندگی در قرن بیست و یکم؛ اما آیا این تغییر کارکرد‌ها و این دوندگی‌های بی‌پایان و کسب افتخارات، توانسته آرامش، همان گمشده زندگی امروز را به قلب زنان برگرداند؟

آرامش رویای انسان امروز است و اضطراب‌های بی‌شمار، زن و مرد نمی‌شناسد، اما زنی که قلبش از آرامش دور است توانایی آرامش بخشیدن به دیگران را هم نخواهد داشت. این در حالی است که طبق فرهنگ ما بزرگ‌ترین کارکرد زنانه و مادرانه، همان توانایی ستون عاطفی بودن در خانواده است.

یک مهمانی‌خودمانی

امروز با من به یک مهمانی بیایید، خانه یکی از دوستان دبیرستانی‌ام بعد از 16 سال و یک دورهمی زنانه! در جمع امروز ما افراد مختلفی حضور دارند، یکی از دوستان همان سال‌ها ازدواج کرد و حال دو فرزند دارد که فرزند بزرگش چهارده ساله است.

یکی دیگر استاد دانشگاه است و تازه ازدواج کرده. آن یکی از همسرش جدا شده و دوباره ادامه تحصیل می‌دهد. شاگرد اولمان چند سالی را خارج از کشور درس خوانده و حال به ایران برگشته و در مطب خود مشغول است. یکی دیگرمان امسال بعد از چند سال تلاش دکتری قبول شد و…

برخی از آنها دیپلمه هستند و برخی رویای فوق‌دکترا دارند ، بعضی‌ها کارمند تمام وقت، بعضی خانه‌دار و بعضی آرایشگرند. ما به برکت دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یکدیگر را پیدا کردیم و بعد از این همه سال، دوباره کنار هم جمع شدیم. هر کدام کمی جا افتاده‌تر شده‌ایم، بعضی‌ها کمی چاق‌تر، برخی کمی زیباتر و.. اما در نهایت همان دختر بچه‌های دیروز هستیم که ذهنمان پر از آرزوهای رنگارنگ بود، اما امروز رنگ‌های آرزوهایمان کمرنگ‌تر شده است. بعد از حرف‌های اولیه، بحثی بین ما مطرح شد درباره موفقیت و زندگی.

نارضایتی عمیقی در چهره و حرف‌های بعضی‌ها موج می‌زد. برخی از تحصیل نکردن شاکی بودند و این‌که آن‌قدر گرفتار بچه‌ها هستند که خودشان را فراموش کرده‌اند و برخی هم از زیادی ساعت کار اداره و نابرابری زن و مرد در چشم روسا و برخی هم از بی‌وفایی همسر شکایت داشتند یا از این‌که نتوانستند همسر مناسبی برای خود پیدا کنند و مثل بقیه خوش‌خیال باشند و به مردان اعتماد کنند، می‌نالیدند.

در جمع ما چیزی که خیلی نظر مرا به خود جلب می‌کرد، احساس نارضایتی بود که در دهه سوم زندگی گریبان خیلی از دختران شاد گذشته را گرفته بود. انگار هر کدام توقع داشتند به جایگاه دیگری می‌رسیدند یا احساسات متفاوت‌تری را تجربه می‌کردند.

شاید زندگی معاصر و فرهنگ مصرف زدگی و تبلیغات در این احساسات بی‌تاثیر نباشد. ما یاد می‌گیریم، همیشه چیز دیگری هست که بهتر از مال ماست و باید به دنبال تهیه آن باشیم. یاد می‌گیریم که مرغ همسایه غاز است تا چرخ کارخانه‌ها بچرخد و برخی سودهای کلان کنند اما این نوع نگاه فقط در خرید وسایل برقی جدید خلاصه نمی‌شود، گاهی ما زنان حتی در تعاریفمان از خوشبختی هم به دنبال رویاهای دیگران و تائید شده در نظر آنها هستیم، به جای آن‌که به دنبال حس خوب خوشبختی در قلب خودمان باشیم. البته در مهمانی ما همه ناراضی نبودند اما باتوجه به شرایط خوبی که بیشتر آنها داشتند، من به دنبال رضایت بیشتری در حرف‌هایشان بودم.

ماشین زمان، چند دهه قبل

حال چند هزار سال جلوتر بیایید و به دوران مادر بزرگ‌هایمان نگاه کنید. من اعتقاد دارم زنان دو نسل قبل ما، اسطوره‌هایی هستند که باید از زندگی خیلی از آنها فیلم ساخت؛ فیلم‌هایی که سراسر روش زندگی است. آنها به معنی واقعی کلمه زن بودند و ستون عاطفی خانواده.

خیلی از آنها سواد نداشتند و اگر هم درس خوانده بودند، در حد خواندن و نوشتن و مقاطع اولیه بود. البته نمی‌خواهم منکر سختی‌هایی شوم که به‌دلیل فقر فرهنگی و کمبود امکانات متحمل آن می‌شدند، اما آنها آموخته بودند با تمام این مشکلات چگونه موثر واقع شوند و گاهی از یک خانه کوچک و امکانات کم، چند فرزند با تحصیلات بالا تربیت می‌کردند. نسلی که روزهای انقلاب و جنگ را توانستند اداره کنند. اگر مردانی سینه سپر کردند، زنانی آنها را این گونه آزاده تربیت کرده بودند.

برخی می‌گویند: زنان قدیم چاره‌ای جز تحمل شرایط نداشتند، آنها از نظر مالی نیازمند بودند و جدایی و طلاق در فرهنگ آن دوران پذیرفته شده نبود و خانواده‌شان آنها را نمی‌پذیرفت. این حرف تا حدودی درست است اما خیلی از مادر بزرگ‌های ما به جای یک تحمل بی‌نتیجه و تلخ، اگر هم بناچار ماندند، صبری سازنده و زیبا از خود نشان می‌دادند که نتیجه‌اش یک خانواده موفق و فرزندانی خوب بود و رضایت از زندگی که در نگاهشان موج می‌زد.

زنان نسل قبل ما نشانه کامل این جمله از سیمون دوبوار هستند: «زیرکانه‌ترین راه برای تسلط بر هر جامعه‌ای، تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است، زیرا زنان اسیر هرگز قادر نخواهند بود انسان‌های آگاه و آزادیخواه پرورش دهند. قادر نخواهند بود با عشق و آرامش مردانشان را در جدال با زندگی همراهی کنند»

این تفاوت‌های طبیعی

افلاطون در کتاب جمهوریت درباره تفاوت زن و مرد باصراحت، ادعا می‌کند که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می‌توانند همان وظایفی را عهده‌دار شوند که مردان به عهده می‌گیرند، و از همان حقوقی بهره‌مند گردند که مردان از آن بهره‌مند هستند.

افلاطون معتقد است: همان گونه که به مردان تعلیمات جنگی داده می‌شود، به زنان نیز باید داده شود؛ همان گونه که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می‌کنند، زنان نیز باید شرکت کنند. در عین حال، وی اعتراف می‌کند: زنان از مردان، چه در نیروهای روحی و دماغی، چه در نیروهای جسمی ناتوان‌ترند؛ یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر کمّی می‌پذیرد، هر چند مخالف تفاوت کیفی آنها از لحاظ استعدادهاست.

این‌که بخواهیم منکر تفاوت‌های جسمانی و روانی زنان و مردان شویم، اشتباه بزرگی است. این تفاوت‌ها دلیل برتری یکی بر دیگری نیست اما نشان‌دهنده این است که هر کدام برای کاری و نقشی مناسب‌تر هستند. به قول مولانا که می‌گوید:

هر کسی را بهر کاری ساختند‌/ ‌میل آن را در دلش انداختند

تفاوت‌های جنسیتی چیزی است که نمی‌توان منکر آن شد، استیون پینکر (روان‌شناس تجربی) می‌گوید: هر پدر و مادری که دختر و پسر داشته‌اند، می‌دانند دنیای زنانه و مردانه از همان ابتدا متفاوت است.

مادرانگی، ارزشی بی‌پایان

این‌که وجود زن را به مادر بودن گره بزنیم، نادیده گرفتن توانمندی‌های دیگر اوست، اما نمی‌توانیم منکر این نقش مهم در زندگی بانوان شویم. نقشی که نه فقط بر ایجاد حس رضایت در خود آنها، که برای زندگی نسل بعد و جامعه بشری هم مهم است.

مادر بودن یعنی به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان دیگر. گاهی هم مادری یعنی پرورش یک انسان دیگر که خود فرد به دنیا نیاورده. در هر صورت معنای عمیق مادری، بزرگ کردن انسانی است که می‌تواند دنیا را تغییر دهد.

پرورش یک انسان دیگر همان‌طور که همه می‌دانیم کار سختی است، البته اگر از آن دسته مادرانی نباشیم که تمام این کار را به مهد کودک یا پرستار می‌سپارند!

در یکی از شبکه‌های اجتماعی مطلبی منتشر شده که در بخشی از آن، این گونه آمده است: «می‌گویند بچه شیرینی زندگی است، این چه شیرینی است که باید به‌خاطر آن سال‌ها رنج کشید و دم برنیاورد؟» این جمله و جملاتی مانند آن از زنان همین حوالی شنیده می‌شود. زنانی که با ازدواج مخالفند و فکر می‌کنند این کار مانع رشد آنها خواهد بود، زنانی که بعد از ازدواج صاحب فرزند نمی‌شوند تا وقتشان را تلف نکنند یا آنها که فرزند دارند و از داشتن چنین موهبتی نالان هستند و فکر می‌کنند موقعیت‌های خوب آینده‌شان را از دست داده‌اند.

بهترین راه برای رسیدن به آرامش، شناکردن در جهت رودخانه است یعنی زندگی و رفتار بر اساس فطرت. لذت مادری یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های فطری هر زنی است که خداوند در وجود او به ودیعه گذاشته. حال فکر کنید زنی بخواهد این لذت را برای گرفتن جایزه نوبل، ندیده بگیرد. می‌شود؟
شاید مهم‌ترین کاری که زنان باید بیاموزند تا نقش‌های سنتی خود را حفظ کنند اما با کمی تغییرات، زنانی مدرن شوند و حتی در کنار مادری، جایزه نوبل را هم به دست بیاورند، برنامه‌ریزی برای یک بانوی سنتی مدرن بودن است. به طوری که نه رویاهایشان را فدا کنند و نه زن بودنشان را. می‌پذیریم مادری به‌تنهایی هم کار سختی است چه برسد به این‌که بخواهی در کنار تحصیل و اشتغال آن را تجربه کنی اما ارزش این سختی‌ها را دارد.

مادر بودن یعنی، بتوانی روزها و شب‌های متمادی بیدار باشی چون فرزندت تب دارد، یعنی بتوانی در سخت‌ترین لحظات زندگی‌ات خوددار باشی و لبخند بزنی چون چشمان معصوم کودکت بی‌تاب نگرانی تو می‌شود، مادر بودن یعنی معجزه بلد باشی. حیف است وقتی توانایی معجزه را در وجودت گذاشته‌اند، بخواهی آن را ندیده بگیری!

فمینیسم علیه زنان

خانم ولستون کرافت، فمینیست برجسته قرن 18، به زنان توصیه می‌کرد «مردانه‌تر و محترم‌تر» باشند. این ایده که زنان برای محترم بودن باید عین مردان باشند، خود نوعی مردسالاری است. شاید بهتر است خانم‌ها و آقایان فمینیست به‌جای اصرار بر این ایده نادرست که مغز مرد هیچ فرقی با مغز زن نمی‌کند، ویژگی‌های خوب ذهن زنانه را شناسایی و بر آنها تاکید کنند. نمی‌توانیم منکر تفاوت‌های زنانه و مردانه شویم، اگر قرار است نهضتی به زنان کمک کند، باید به آنها کمک کند تا روحیات و ویژگی‌های زنانه خود را بشناسند. مرد انگاری زن، هیچ کمکی به حس رضایت او نخواهد کرد و تنها نتیجه‌اش دور شدن زنان از فطرت و زیاد شدن قرص‌های آرام بخش و خالی شدن خانه از زنانی است که می‌توانند با مدیریت صحیح خانه، دنیا را مدیریت کنند. (البته این مدیریت صحیح خانه به معنی نداشتن شغل نیست.)

توپ در زمین آقایان

شیوا خلیلی، کارشناس ارشد جامعه‌شناسی که سال‌هاست در زمینه تربیتی و خانواده تحقیق می‌کند، درباره نارضایتی زنان از نقش‌های‌شان می‌گوید: آرامش و رضایت زنان بعد از تشکیل خانواده، ارتباط مستقیم با رفتار همسرشان دارد.

اگر بخواهیم زنان یک جامعه از نقش‌های زنانه‌شان راضی باشند، باید کاری کنیم تا آنها حتی اگر شغلی هم ندارند، افق روشنی را برای خود تصور کنند. نمی‌خواهم توپ را به زمین مردان بیندازم اما واقعیت این است که نقص در نظام تقسیم کار و امکانات، در نگرش زنان نسبت به کارهای زنانه موثر است. زنی که چند سال از فعالیت‌های اجتماعی فاصله می‌گیرد و به خاطر فرزندان در خانه می‌نشیند، اگر احساس کند زحمات این دورانش دیده می‌شود و در دارایی‌ها و به دست آوردن‌های همسرش سهیم است، می‌تواند با رضایت بیشتری زندگی کند تا زنی که حس می‌کند تمام فداکاری‌هایش یک وظیفه تلقی شده است.

خلیلی ادامه می‌دهد که من به عنوان یک زن، عاشق زندگی خانوادگی و وظایف زنانه‌ام هستم، اما می‌خواهم گاهی برای خودم باشم. گاهی به علایقم بپردازم و خودم را به طور کامل ندیده نگیرم. خیلی مهم است که مردان جامعه به زنان کمک کنند تا این توازن راحفظ کنند. اگر نقش‌های زنانه به معنی حذف کامل از اجتماع و رشد علمی و اقتصادی نباشد، زنان به‌خاطر به دست آوردن موقعیت بهتر، زن بودن خود را ندیده نمی‌گیرند بلکه به آن افتخار می‌کنند و در نهایت گرفتار نارضایتی درونی برای فاصله گرفتن از فطرت‌شان نمی‌شوند.

منبع: جام جم

انتهای پیام

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.