۱۲:۳۲ - چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

یادداشت دکتر محمد رضا سنگری؛

کربلا عاشقانه ترین حادثه تاریخ اسلام است

کربلا کلاس کامل اخلاق و زندگی است. جلوه های زندگی را در هیچ صحنه ای در تاریخ اسلام به روشنی و به کمال حوادث کربلا نمی توان یافت.

به گزارش پایگاه خبری“شاهین نا“ یادداشتی از دکتر محمد رضا سنگری درباره راز ماندگاری واقعه عاشورا/

چرا پس از گذشت این همه سال از واقعه 61 هجری در سرزمین کربلا، تنها یک حادثه در تاریخ اسلام، روشن و درخشان و صیقل خورده باقی مانده است و روز به روز هم درخشان تر به سوی نسل های آینده در حال سیر و حرکت است؟

شاید بپذیریم که حالت سوز و درد و عمق فاجعه انسانی، علت ماندگاری اش باشد، اما این دلیل کافی و مناسب نیست. تاریخ جهان لبریز از حادثه های تلخ است اما هیچ کدام ماندگار نبوده اندو حادثه هایی را در تاریخ می شناسیم که مثلا در یک روز هزاران انسان جان باختند و حتی شاید شکل کشته شدن آنها از شهادت یاران ابا عبدالله حسین دردناک تر باشد.

عشق، اولین دلیل ماندگاری

یکی از دلایل ماندگاری کربلا و مرگ ناپذیری آن عشق است و عشق. در کربلا به چشم ها نگاه کنید، در آن عشق می درخشد. به قدم ها نگاه کنید، عشق است و دست هایی که می فشرند چیزی جز عشق نمی شناسند. هر چه زمزمه است، عاشقانه است، مرگ عاشقانه است و همه روابط در کربلا عشق است. اصلا کربلا عاشقانه ترین حادثه تاریخ اسلام است.

خداوند در قرآن می فرماید: «اولین عاشق من هستم.» ببینید عشق از کجا شروع می شود؟ از خود خدا، یحبهم و یحبونه. دوست می دارد ایشان را و دوست می دارد او را. لذا عاشق اول خداست و معشوق او، من و شما هستیم.

پس خدا این همه هستی، منظومه و انسان را آفریده تا عشق ایجاد شود. کربلا نیز قصه عشق است، قصه محبت و جاذبه. در کربلا عشقبازی است، زینب به گودال قتلگاه می آید، بدن قطعه قطعه برادر را بلند می کند و اولین جمله ای که می گوید، این است: خدایا این اندک را از ما بپذیر! این عشقبازی است. در شب یازدهم بعد از آن همه شهید روی خاکستر خیمه می نشیند و با خدای خودش مناجات می کند: یا عماد من لا عماد له، یا سند من لا سند له … قصه کربلا، قصه ای عاشقانه است.

دومین دلیل، جلوه های اخلاقی

کربلا کلاس کامل اخلاق و زندگی است. جلوه های زندگی را در هیچ صحنه ای در تاریخ اسلام به روشنی و به کمال حوادث کربلا نمی توان یافت. از ابتدای حرکت امام حسین از مکه تا کربلا، در تمامی منزل ها دیدارها و اتفاقاتی می افتد که هر کدام جلوه ای از زندگی و روش های اخلاقی برخورد امام با آن را به تصویر می کشد.

کربلا را چه بنامیم: جریان، انقلاب، نهضت، حماسه یا قیام ؟

با ماجرایی روبرو هستیم که در طول تاریخ ماندگار و تازه حضور داشته است. حال از خود می پرسیم آن را چه بنامیم که به تمامی توصیفش کرده باشیم؟ جریان، انقلاب، نهضت، حماسه یا قیام؟ واقعیت این که کربلا از همه اینها بالاتر است. حماسه؟ نه حماسه لباسی متناسب برای اندام کربلا نیست، بگوییم انقلاب؟ انقلاب هم اینطور نیست؛ بگوییم قیام؟ بگوییم نهضت؟ می شود از سر ناگزیری از همین واژه ها استفاده کرد. اما اگر از من بپرسند اسم کربلا را چه بگذاریم، به گمان من زیباترین و مناسب ترین نام همان است که خود ابا عبد الله بر سر نیزه گفت؛ خود را آیه عجیبی نامید، به نظر من مناسب ترین نام «آیه شگفت» است. آری کربلا آیه ای شگفت است و این بار معنای عجیب خودش را دارد. همه شما شنیده اید که ابا عبدالله بر سر نیزه سوره کهف را خواند: (من ایاتنا عجبا)

کربلا، قصه شگرف خواندن و راندن

کربلا، یک خصوصیت شگرف دارد یا به قول امروزی ها یک پارادکس شگفت، این پارادکس عجیب در کربلا خواندن و راندن است. از یک طرف اباعبدالله می خواند، از یک طرف می راند. از یک طرف در پی کسانی است که آن ها را به خودش متصل کند، از یک طرف در را بازگذاشته که هر کس می خواهد برود.

جالب است از نظر تاریخی بدانید، درست در شب عاشورا، امام حبیب را می فرستد که برود اقوام نزدیک بنی اسد را جذب کند. حبیب می رود و 90 نفر را جمع می کند، 90 نفر آماده می شوند که بیایند به حضرت کمک کنند. متاسفانه کسی در آن جا به عمر سعد خبر می دهد و او جمعی را می فرستد که آن ها را سرکوب کرده و فراری دهند. همین بنی اسد هستند که از کربلا دور می شوند و بعد بر می گردند و در تدفین شهدای کربلا شرکت دارند.

امام تا شب عاشورا نیرو جذب می کند، اما عجیب این است که در همین موقعیت درها را باز می کند و می گوید بروید، هر کس می خواهد برود، خواندن و راندن با هم انجام می شود، اما امام از هیچ کس مایوس نیست.

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.