۱۳:۰۴ - چهارشنبه ۰۸ مرداد ۱۳۹۳

استراتژی جدید ایالات متحده در خلیج فارس

افشای نقشۀ حمله اتمی آمریکا به ایران

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از این کتاب که به نوشته روزنامه نیویورک‌تایمز در نوع خود «تحقیقی گسترده و عمیق و با ادبیاتی ظریف» است را ترجمه کرده که به کارزارهای پنهانی ایران و آمریکا می‌پردازد.

 به گزارش پایگاه خبری شهرستان شاهین شهر و میمه “شاهین نابه نقل از تاریخ ایران:«جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران» جدید‌ترین کتاب دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کار‌شناس ارشد تاریخ در پنتاگون است. این کتاب که در جولای ۲۰۱۳ منتشر شده، با بیش از سیصد گفت‌وگو با مقامات و ارائه اسناد و مدارک طبقه‌بندی شده نظامی، جزئیات مناقشه پشت ‌پرده آمریکا با ایران طی سه دهه بعد از انقلاب ۵۷ را روایت کرده است. کریس به واکنش‌های مختلف روسای جمهوری ایالات متحده، از جیمی کار‌تر گرفته تا باراک اوباما و سیاست‌های متفاوت آن‌ها در قبال ایران اشاره می‌کند که هر یک به گونه‌ای تهدید به عملیات نظامی کرده‌اند.

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از این کتاب که به نوشته روزنامه نیویورک‌تایمز در نوع خود «تحقیقی گسترده و عمیق و با ادبیاتی ظریف» است را ترجمه کرده که به کارزارهای پنهانی ایران و آمریکا می‌پردازد.
تصمیم‌گیری برای ایجاد نیروهای ویژهٔ آماده به اعزام به مشاجره در پنتاگون ختم شد. هیچ کدام از افسران ارشد حاضر نبودند تا فرماندهی این بخش را بر عهده بگیرند ولی اگر ایجاد این نیرو به تحقق می‌پیوست همهٔ ژنرال‌ها و دریاسالار‌ها مایل بودند تا کنترل ماموریت و پول فراوانی که در پی داشت را در دست بگیرند. نیروهای زمینی و هوایی یک ژنرال سه ستاره را پیشنهاد کردند تا فرماندهی نیروهای آماده به اعزام را در مرکز فرماندهی تامپا، تحت فرماندهی نیروهای بخش آمادگی که در حقیقت بازماندهٔ نیروی حمله بود و وظیفهٔ برنامه‌ریزی اعزام نیروهای هوایی و زمینی در زمان وقوع جنگ را بر عهده داشت، متقبل شود. ارتش بعد‌ها اضافه کرد که این مرکز فرماندهی می‌بایست فقط در زمان جنگ دایر باشد و در زمان صلح بخش خاورمیانه تحت کنترل مرکز فرماندهی اروپایی قرار بگیرد. جای تعجب نبود که دریاسالار توماس هاوارد – رئیس عملیات دریایی – دیدگاه متفاوتی داشت. او عقیده داشت که نیروی آماده به اعزام باید یک نیروی مستقل باشد و می‌تواند به صورت جزئی تحت کنترل فرماندهی آمادگی قرار بگیرد، اما در عین حال دسترسی مستقیم به سران همهٔ مراکز فرماندهی داشته باشد که برنامه‌ریزی نظامی خاورمیانه در دست آن‌هاست. او امیدوار بود که به این طریق نیروهای آماده به اعزام از نظارت ارتش‌‌‌ رها شده و تحت نظارت پنتاگون قرار بگیرد تا نیروی دریایی نقش مهم‌تری در فرماندهی مرکز ایفا کند.
دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک توانست میانگینی از طرح‌های پیشنهادی طرفین را عملی کند، او در کل از نیروی هوایی و زمینی پشتیبانی می‌کرد. او به روش‌های مدیریتی جزئی علاقه داشت بنابراین ایدهٔ نظارت کلی بر نیروی «آماده به اعزام» توسط خودش و روسای ستاد مشترک مورد پسند او واقع شد. با اتمام تابستان ۱۹۷۹ و ادامهٔ کشاکش میان سران نظامی، کار‌تر به تنگ آمد و از براون پرسید: «چه کسی مسئول است؟ مرکز فرماندهی اقیانوس آرام؟ مرکز فرماندهی اروپا؟ کدام مرکز؟»
وزیر دفاع سعی کرد تا به رئیس‌جمهور اطمینان ببخشد که پیشرفت‌هایی صورت گرفته است، ولی او قانع نشد. رئیس‌جمهور بر حاشیهٔ یکی از گزارش‌های براون یادداشت کرد: «من هیچ‌گونه پیشرفتی نمی‌بینم.»(۱) براون نیز از چانه‌زنی‌های ژنرال‌ها و دریاسالار‌ها خسته شد. براون خطاب به جیمز این‌گونه نوشت: «نیروی آماده به اعزام می‌بایست دنباله‌ای از ارتش باشد نه اینکه بهانه‌ای شود برای توجیه نیروی بیشتر و بودجهٔ افزون‌تر.»(۲)
پس از ماه‌ها مباحثه، رئیس ستاد مشترک توانست یک مصالحهٔ پیچیده را اعمال کند. نیروی آماده به اعزام یک نیروی مستقل بود که تحت فرماندهی یک ژنرال سه ستاره قرار می‌گرفت. این نیرو به مرکز فرماندهی آمادگی پاسخگو بود و در کنار این مرکز فرماندهی در تامپا مستقر می‌شد. اما این مرکز فرماندهی یک دفتر مجزا در واشنگتن داشت و به روسای ستاد مشترک و فرماندهان ارشد پنتاگون دسترسی مستقیم داشت. اگرچه این طرح، کامل نبود ولی برای وزیر دفاع کفایت می‌کرد. دو هفته پیش از اشغال سفارت آمریکا در ایران او در نامه‌ای به ژنرال جونز دستور داد تا مرکز فرماندهی جدید تا اول ماه مارس ۱۹۸۰ تاسیس شود. هدف اصلی ایجاد این نیرو خلیج فارس و خاورمیانه بود ولی «در صورت وقوع حوادثی که منافع آمریکا را در هر گوشه‌ای از جهان تهدید کند» این نیرو به کار گرفته می‌شد.(۳)
پل خاویر کلی با قد بلند، شانه‌های پهن و آرواره‌های زاویه‌دارش به تفنگداران دریایی شبیه بود. نحوه رفتارش خبر از اعتماد به نفس بالایش می‌داد. او در سالگرد پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمد، پوست روشن و موهایی قرمز داشت و به پیشینهٔ ایرلندی‌اش افتخار می‌کرد. منتقدان و حامیان پل خاویر کلی یکصدا اذعان داشتند که او احساساتی است و با انتقادات حرفه‌ای به صورت شخصی برخورد می‌کند، به خصوص اگر انتقاد به تفنگداران دریایی مربوط باشد.
او مرد خانواده بود؛ تنها چیزی در زندگی‌اش که به نیروی تفنگداران دریایی ارجحیت داشت همسر و فرزندانش بودند. پس از فرماندهی در ویتنام او به عنوان رابط نظامی در گفت‌وگوهای صلح پاریس شرکت کرد، پس از این گفت‌وگوهای صلح حضور آمریکا در جنگ ویتنام پایان یافت. این ماموریت نخستین سهم کلی از دستیابی به قدرت در سیاستگذاری‌های واشنگتن و دیپلماسی آمریکا بود. او با مشاهدهٔ حقه‌بازی‌های هنری کیسینجر – وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی در دوران ریاست جمهوری نیکسون – از دیپلماسی آمریکایی دل خوشی نداشت.(۴)
بعدازظهر یک جمعهٔ پاییزی در سال ۱۹۷۹، منشی ژنرال جونز با پل خاویر کلی تماس گرفت و از او پرسید که آیا می‌تواند روز بعد در ساعت ۱۰ صبح در دفتر او برای مصاحبه به عنوان اولین فرماندهٔ نیروهای آماده به اعزام حاضر شود.(۵)
فرماندهٔ نیروی تفنگداران دریایی به سختی در تلاش بود تا فرماندهی نیروهای آماده به اعزام تحت کنترل خودش در بیاید اما جونز این حرکت را کوته‌فکرانه تلقی می‌کرد، با این وجود بحث بر سر نیروهای تفنگدار دریایی در دفتر وزیر دفاع بر سر زبان‌ها افتاده بود.(۶)
صبح روز شنبه کلی در حال آماده شدن بود تا به سمت پنتاگون برود که منشی رئیس ستاد مشترک با او تماس گرفت تا به او اطلاع بدهد که جونز به کاخ سفید رفته است. او مطمئن نبود که ملاقات در کاخ سفید چه مدت به طول خواهد انجامید و از کلی پرسید آیا می‌تواند منتظر بماند تا پس از پایان جلسه با او قرار بگذارند؟ کلی پاسخ داد: «خب، بستگی دارد. به نوه‌ام قول داده‌ام تا بعدازظهر او را به دیدن سفید برفی و هفت کوتوله ببرم و نمی‌توانم این قرار را لغو کنم.»
خوشبختانه ژنرال جونز به دفترش در پنتاگون بازگشت و پل خاویر کلی حدود ظهر برای یک ملاقات غیررسمی در دفتر رئیس نیروی هوایی حاضر شد. کلی با اونیفورم سبز رنگ و نوارهای رنگی آویخته شده بر سینه‌اش وارد شد و جونز به سرعت متوجه شد که ظاهر او با باطنش همخوانی دارد. او از آنچه می‌دید خوشش آمد و فرماندهی نیروهای آماده به اعزام را به او واگذار کرد. هنگامی که کلی داشت از دفترش خارج می‌شد جونز با زیرکی به او گفت: «ژنرال، امیدوارم از دیدن سفید برفی لذت ببرید.» منشی رئیس با نیشخندی بدرقه‌اش کرد.
در اول مارس سال ۱۹۸۰ نیروی فرماندهی جدید به حقیقت پیوست و به صورت رسمی نیروی مشترک آماده به اعزام (RDJTF) نام گرفت و در پایگاه نیروی هوایی مک دیل، تامپای فلوریدا، استقرار یافت. این پایگاه در شبه جزیره عریضی که پنج مایل با آسمان‌خراش‌های شهر تامپا فاصله داشت، بنا شده بود. پایگاه هوایی با درخت‌های نخل و کاج، زمین گلف ۱۸ چاله، یک لنگرگاه، تفرجگاه ساحلی با منظره‌ای رو به خلیج تامپا و کشتی‌های مسافرتی و تجاری تمامی مشخصات یک پایگاه هوایی آمریکایی را داشت. این پایگاه در زمان جنگ جهانی دوم برای آموزش خلبان‌های بمب‌افکن تاسیس شد و در فیلم فرماندهی هوایی استراتژیک در سال ۱۹۵۵ به نمایش کشیده شد، فیلمی که پروپاگاندای نیروی هوایی بود و جیمی استوارت در آن ایفای نقش می‌کرد.
پل خاویر کلی مرکز فرماندهی‌اش را در ساختمانی بزرگ و مربع شکل در گوشهٔ دورافتاده‌ای از پایگاه و در نزدیکی باند فرودگاه بنا کرد. ساختمان شماره ۵۲۰۱ به «لانه موش‌کور» شهرت داشت. یک جادهٔ یک مایلی تنها مسیر دسترسی به این ساختمان بود که در دههٔ ۱۹۵۰ بنا شده بود. این ساختمان به عنوان اتاق آمادگی و مرکز فرماندهی بمب‌افکن‌های مجهز به بمب هسته‌ای (در انتظار نبرد نهایی) به کار می‌رفت. تا زمان نگارش این متن، این بنا به عنوان مرکز عملیات ویژه به کار گرفته می‌شود که نبردهای محرمانه در افغانستان و خاورمیانه را هدایت می‌کند.
علیرغم بی‌میلی چهار نیروی ارتش، این نیروی ویژه با ۲۵۰ نفر آغاز به کار کرد. اشغال افغانستان توسط شوروی باعث ایجاد موقعیت بحرانی در ساختمان شد و ماموران و افسران به طور مرتب روزی ۱۶ ساعت کار می‌کردند. با گذشت دو ماه از آغاز به کار رسمی، کلی دستور داد تا یک رزمایش بزرگ در کوه‌های آیداهو انجام بگیرد. این رزمایش در مقایسه با رزمایش‌های بعدی بسیار متواضعانه بود و دفاع پاکستان در برابر حملهٔ نیروهای شوروی را شبیه‌سازی می‌کرد. این اولین رزمایش از سری رزمایش‌های دوره‌ای در خاورمیانه است که عظیم‌ترین آن‌ها «ستاره روشن» نام گرفت و در نوامبر ۱۹۸۰ اجرا شد. در این رزمایش ۶۵۰۰ نظامی آمریکایی به مدت ۲۰ روز در بیابان مصر به مانور پرداختند، این رزمایش تا به امروز هر دو سال یکبار انجام شده است.(۷)
کارکنان کلی به سرعت دست به کار شدند تا نقشهٔ جنگ جهانی سوم در ایران را طراحی کنند. آن‌ها دو نقشهٔ ممکن برای حملهٔ شوروی را متصور شدند. یکی تهاجم سریع برای بدست آوردن آذربایجان ایران به منظور حمایت از یک کودتای کمونیستی در تهران و یا ممانعت از گسترش انقلاب اسلامی تا مسکو توسط مسلمانان شوروی. نقشهٔ دوم تهدید جدی‌تر بود که اشغال کل ایران توسط ۱۵ تا ۲۴ لشکر شوروی را پیش‌بینی می‌کرد که دسترسی به میادین نفتی خوزستان در جنوب غربی ایران و مسدود کردن تنگه هرمز و قطع راه‌های حیاتی ارسال نفت به غرب، هدف این حمله بود.(۸)
یک طراح حملات جنگی آمریکایی گمان می‌برد که با مطیع ساختن ایران «شوروی می‌تواند عملیات حمله به کشورهای عربی منطقه را نیز آغاز کند». هواپیماهای شوروی می‌توانند تاسیسات نفتی عربستان سعودی را از بین ببرند و جریان ارسال نفت خام به غرب را متوقف کنند. تانک‌های ارتش سرخ شوروی نیز ترکیه و پایگاه‌های ناتو را تهدید کنند. برنامه‌ریزان نظامی ارتش آمریکا نگران بودند که شوروی با یک حمله رعدآسا توسط نیروهای هوابرد، تنگه هرمز را به دست آورده و حتی چتربازان شوروی در میادین نفتی سعودی فرود آمده و با یک حملهٔ تمام قوا، پادشاهی عربستان سعودی را تصرف کنند.
این هراس آمریکایی‌ها پوچ بود. حتی اگر مسکو با حمایت کشورهای منطقه همچون عراق و سوریه تمامی ارتشش را به کار می‌گرفت باز هم برای تصرف ایران با مشکل مواجه بود چه برسد به تصرف کل خاورمیانه. پس از مشاهدهٔ عملکرد ضعیف ارتش شوروی در افغانستان این ایده که ارتش سرخ می‌تواند مهمات مورد نیاز صد‌ها هزار نظامی را از مسیر هزاران مایلی ـ که از کوهستان‌های عظیم زاگرس در ایران عبور می‌کرد ـ فراهم سازد کمی مضحک به نظر می‌رسید.
اما با وحشتی که در واشنگتن پس از اشغال افغانستان توسط شوروی پدید آمده بود، هیچ کدام از دو حزب جرات آن را نداشتند تا واقع‌بینانه به این ترسشان نظر کنند، به خصوص آنکه در آن سال انتخابات برگزار می‌شد و دولتی بر سر کار بود که به خاطر اتخاذ مواضع نرم در زمینهٔ دفاعی، مورد سرزنش قرار می‌گرفت.
نقشه‌های جنگی که کلی برای ایران طراحی کرده بود به حمایت عرب‌های خلیج فارس منوط بود.(۹) نظامیان و هواپیماهای آمریکایی در عربستان سعودی، عمان و بحرین به صف در می‌آمدند تا هم از تاسیسات نفتی آن‌ها نگهبانی کنند و هم برای حمله به ایران پایگاهی داشته باشند. تفنگداران نیروی دریایی آمریکا با پشتیبانی ناوهای هواپیمابر به سواحل اطراف بندرعباس یورش برده و بندر و پایگاه‌های هوایی را تصرف کرده و تنگه هرمز و جزیره خارک را تحت کنترل در می‌آوردند، ۹۶ درصد از نفت صادراتی ایران از این جزیره ارسال می‌شد.(۱۰) با محفوظ داشتن راه‌های دریایی خلیج فارس یک لشکر آمریکایی بندر بوشهر در شمال خلیج را به اشغال درآورده و وارد خاک ایران می‌شد تا شهر استراتژیک شیراز در دامنه زاگرس را تصرف کنند و مسیرهای کوهستان به سمت جنوب را برای نیروهای شوروی مسدود سازند و امنیت میادین نفتی خوزستان و خلیج فارس را تامین کنند.(۱۱) با توجه به آنچه که در اروپا به طور همزمان اتفاق می‌افتاد، ۲۰۰ هزار زن و مرد ارتشی برای حمله به ایران اختصاص داده شدند.
زمان به واژه‌ای کلیدی برای طراحان نقشه‌های جنگی آمریکا بدل شد. دی‌آی‌ای ـ آژانس اطلاعات دفاعی – تخمین زد که برای حملات محدود منطقه‌ای به هفت روز زمان برای پیش آگهی دادن نیاز دارد که این زمان برای یک حملهٔ فراگیر به سه هفته افزایش می‌یابد. اما ایالات متحده در طول سه هفته تنها قادر بود تا ۳۵ هزار نیروی هوابرد و تفنگدار دریایی را در خلیج مستقر کند و متخصصین تامپا و پنتاگون پیش‌بینی می‌کردند که برای اعزام گسترده نیروهای نظامی به خلیج فارس به ۳۰ روز زمان نیاز است. در بهترین شرایط ممکن نیز «زمان» برای حمله به ایران به نفع کلی پیش نمی‌رفت.(۱۲)
اما کلی کارت برنده‌ای را در دست داشت تا بتواند زمان بخرد و حملهٔ شوروی به ایران را به تعویق بیاندازد: سلاح‌های هسته‌ای. ایالات متحده هرگز در برنامه‌ریزی به کارگیری سلاح‌های هسته‌ای به منظور حفاظت از نفت خلیج فارس تردید از خود نشان نداده بود. واشنگتن در بمباران هسته‌ای اتحاد جماهیر شوروی درنگ به خرج داده بود زیرا نگران بود تا چنین حرکتی به یک جنگ وسیع اتمی منجر شود؛ در سال ۱۹۸۲ یک طراح جنگی آمریکایی تخمین زده بود که ۵۰ تا ۷۰ درصد جمعیت ایالات متحده در چنین نبردی از بین خواهند رفت، اما نبرد با نیروهای شوروی داخل خاک ایران به صرفه بود. اگر ارتش سرخ در رقابت برای به دست آوردن تنگه هرمز برنده می‌شد، چاره‌ای جز استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای متوقف ساختنشان باقی نمی‌ماند. (۱۳)
ایالات متحده در خاورمیانه از موقعیت هسته‌ای مناسبی برخوردار نبود. شوروی یک زرادخانه عظیم سلاح‌های استراتژیک را به سمت خلیج فارس به صف درآورده بود، این زرادخانه قادر بود پایگاه‌های نظامی، بندرگاه‌ها، پالایشگاه‌ها و میادین نفتی منطقه را از بین ببرد. لشکرهای مکانیزهٔ آن‌ها به ۳۰۰ خمپارهٔ هسته‌ای و ۱۵۲ راکت تاکتیکی مجهز بودند که برای حمل کلاهک‌های هسته‌ای طراحی شده بود. موشک‌های بزرگ بالستیک مستقر در قفقاز جنوبی به آسانی می‌توانستند هر گوشه‌ای از خاورمیانه را هدف قرار دهند. این زرادخانه توسط ۲۳۸ هواپیما پشتیبانی می‌شد که قدرتشان در بمباران هسته‌ای، فاجعهٔ هیروشیما را کوچک جلوه می‌داد.
آژانس اطلاعاتی ایالات متحده متوجه شد که زرادخانه‌های هسته‌ای در چهار فرودگاه شوروی فقط برای حمله به ایران در نظر گرفته شده‌اند. در دسامبر ۱۹۸۰، کومر تحقیقاتی را منتشر کرد که در آن امکان استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای حفاظت از خلیج فارس بررسی شده بود. کومر می‌گفت که مهم‌ترین هدف همچنان جلوگیری شوروی از تجاوز به ایران است. اما اگر این هدف اجرا نشد به کارگیری سلاح‌های هسته‌ای به شوروی نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در دفاع از خلیج فارس مصمم هستند.
کومر سه گزینه را برای به کارگیری سلاح هسته‌ای در ایران علیه شوروی تائید کرد. دو گزینهٔ اول استفاده از سلاح‌های هسته‌ای درون ایران را مطرح می‌کردند، با این هدف که با تخریب مسیرهای کوهستانی مرز ایران و شوروی و کوه‌های زاگرس، مانع از پیشروی مسکو به سمت جنوب و خلیج فارس شوند. در صورتی که ارتش شوروی به داخل ایران وارد شود، بمب‌افکن‌های آمریکایی یگان‌های پشتیبانی عملیات را در حال ورود به ایران هدف قرار خواهند داد و سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی آمریکا نیروهای زمینی شوروی را در خط مقدم بمباران خواهند کرد. در گزینهٔ سوم، حملهٔ سلاح‌های اتمی آمریکا به پایگاه‌های پرتاب موشک هسته‌ای در جنوب شوروی بسط خواهد یافت و مراکز هسته‌ای، پایگاه‌های لجستیک و نیروهای ویژه هدف قرار خواهند گرفت. نقشهٔ پنتاگون به این صورت خلاصه می‌شد که هدف از بین بردن توانایی‌های مسکو برای «انجام هرگونه عملیات در ایران است».
ترجیح کومر برای استفاده از سلاح‌های هسته‌ای داخل ایران، همانند دکتر استرینج لاو، به «گزینهٔ غیرفعال» شهرت یافت. نیروهای ویژهٔ ایالات متحده گذرگاهٔ کلیدی کوهستانی، تونل‌ها و مسیرهای دسترسی به غرب ایران از شوروی را مسدود می‌کردند. انفجار هسته‌ای باعث ریزش کوه‌ها و سقوط بهمن شده و از ورود تانک‌های شوروی به ایران جلوگیری می‌کرد. از آنجایی که «زمان» پاشنهٔ آشیل نیروهای آماده به اعزام به شمار می‌رفت، مطالعات کومر به این موضوع اشاره داشت: «مسدود ساختن مسیر‌ها پیش از آغاز حمله تا حد زیادی از پیشرفت ارتش سرخ جلوگیری خواهد کرد و اگر شوروی پاسخ مناسبی نیابد، زمان اضافی برای نیروهای آماده به اعزام آمریکایی فراهم خواهد شد.»
به علاوه این نقشه یک مزیت هم داشت، از آنجایی که نیروهای شوروی به طور مستقیم هدف حملات قرار نداشتند، خطر تسریع جنگ هسته‌ای کاهش می‌یافت. پنتاگون ۲۰ مهمات تخریبی هسته‌ای را به ایران اختصاص داده بود، این جنگ‌افزار‌ها که به «بقچه‌های هسته‌ای» شهرت داشتند از دههٔ ۱۹۵۰ در فهرست اموال ایالات متحده قرار گرفته بودند. وزن هر کدام از این سلاح‌ها از ۱۶۳ پوند کمتر بود و به راحتی می‌توانستند توسط چتربازان حمل شده و یا به کمک نیروهای کوچک متخصص به داخل ایران قاچاق شوند. این بمب‌های کوچک هسته‌ای در خاک مدفون شده و تنظیمات متفاوتی برایشان در نظر گرفته می‌شد، می‌توانستند تنظیم شوند تا با یک انفجار نسبتا کوچک یک تونل بزرگ را از بین ببرند و یا با یک انفجار بزرگ تمامی مسیرهای کوهستانی را تخریب کنند. (۱۴)
کومر اشاره داشت که در این استراتژی یک نکتهٔ منفی وجود دارد و آن استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای نخستین بار است. پیش‌دستی در استفاده از سلاح‌های هسته‌ای «خطر این را داشت که از کنترل خارج شود».
حتی با در نظر گرفتن «گزینهٔ غیرفعال»، شوروی ممکن است عکس‌العمل نشان دهد و بندر بوشهر و بندر عباس را با خاک یکسان کند تا از ورود نیروهای آمریکایی ممانعت به عمل بیاورد. اما روسای ستاد مشترک و کومر هیچ کدام از این عکس‌العمل ناراضی نبودند. کومر با انجام محاسبات خشن و زنندهٔ جنگ سرد، این‌گونه نوشت: «تاثیر این نقشه، حداقل در کوتاه مدت، این خواهد بود که یک موقعیت نظامی خنثی میان نیروهای ایالات متحده آمریکا و شوروی پدید خواهد آمد.» اگر هیچ کدام از آن‌ها نتوانند وارد ایران شوند، ایالات متحده به هدفش برای محافظت از میادین نفتی دست یافته است. هیچ کس به این نکته فکر نکرد که ایرانیان چگونه به این سناریو نظر خواهند کرد.
در نوامبر ۱۹۸۰ چرخ سیاست به سود کار‌تر نمی‌چرخید. رای‌دهندگان با طوفانی دموکرات‌ها را به بیرون راندند و این طوفان رونالد ریگان نام داشت، او توانست رای ۴۴ ایالت از ۵۰ ایالت را به خود اختصاص دهد. اجرای دکترین کار‌تر به گردن جانشینش افتاد. اما سخنرانی سالیانهٔ کار‌تر در آن شب سرد ژانویه، یک استراتژی جدید آمریکایی را در قبال خاورمیانه به جریان انداخت. پس از دست و پا زدن در بحران‌هایی که یکی پس از دیگری در خاورمیانه پدید می‌آمدند، تیم سیاسی از هم پاشیده شدهٔ کار‌تر بالاخره توانستند تا در آخرین سال ریاست جمهوری‌اش در نقشه‌ای برای حفاظت از نفت خاورمیانه به یک تصمیم واحد دست یابند.
کار‌تر در آخرین ماه ریاست جمهوری‌اش به اصلاح استراتژی خاورمیانه پرداخت. در ۷ ژانویه، رئیس‌جمهور به طور محرمانه دستوری صادر کرد که طبق آن تحرکات آمریکا در خلیج فارس به منظور اجرای سیاست‌های ایالات متحده، آزادانه صورت می‌گرفت. کار‌تر به طور مشخص به پنتاگون اجازه داد تا در صورت مسدود شدن تنگه هرمز توسط ایران، به زور متوسل شود. تنها پنج روز پیش از ترک کاخ ریاست جمهوری، کار‌تر آخرین فرمانش که چارچوب امنیتی خلیج فارس برژینسکی بود را به امضا رساند. این فرمان که برای دولت جدید نگاشته شده بود تمامی تصمیماتی که در سال گذشته اتخاذ شده بود را در بر می‌گرفت. کار‌تر به وضوح مشخص کرد: ایالات متحده به زور متوسل خواهد شد تا ایران را از مسدود ساختن جریان صادرات نفت از طریق خلیج فارس بازدارد. (۱۵)
دولت آمریکا روابط نظامی با کشورهای عربی حامی غرب را در اطراف ایران گسترش داد و به معاهدات خاموشی دست یافت که با بهره‌گیری از آن‌ها اجرای عملیات توسط شاخهٔ جدید ارتش آمریکا که برای مداخله در خاورمیانه طراحی شده بود، آسان‌تر می‌شد.
نخستین طرح‌های نظامی برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی تصحیح شدند. اگرچه طرفداران رونالد ریگان آغاز یک موضع جدید و محکم در برابر شوروی در جنگ سرد را جار می‌زدند اما در حقیقت این جیمی کار‌تر بود که اساس استراتژی عظیم و جدید آمریکا را برای چند دههٔ آینده بنا کرد. (۱۶)
پی‌نوشت‌ها:
۱- گزارش برژینسکی به جیمی کار‌تر؛ ۳۱ جولای ۱۹۷۹
۲- گزارش هارولد براون به ژنرال دیوید جونز، ۱۰ نوامبر ۱۹۷۹. ویلیام ادوم – مشاور نظامی برژینسکی – بعد‌ها نوشت که کار‌تر فقط دستور ایجاد و ساختار آن را برنامه‌ریزی کرد و در ‌‌‌نهایت رئیس‌جمهور به پنتاگون اجازه داد تا به این طرح بپردازد.
۳- گزارش وزیر دفاع به روسای ستاد مشترک، ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹.
۴- ژنرال پل خ. کلی، مصاحبه با نگارنده، ۱۳ می‌ ۲۰۰۹.
۵- دو نام ـ ژنرال پل گرمن و پل خاویر کلی – به عنوان فرماندهان احتمالی نیروهای آماده به اعزام در اختیار جونز قرار گرفتند. در پنتاگون احترام فراوانی برای گرمن قائل بودند و از حمایت شدید رئیس ستاد ارتش، ادوارد مایر، برخوردار بود. اما دبلیو. گراهام کلینتون جونیور، رئیس اسبق نیروی دریایی و معاون کنونی براون، با کلی آشنا بود و به نیروی تفنگداران دریایی علاقه داشت و هنگامی که نام گرمن به دست کلینتون رسید، او کلی را به عنوان یک گزینهٔ دیگر پیشنهاد کرد. پیام سفارت آمریکا در کابل به وزیر امور خارجه، «ملاقات با دیپلمات شوروی»، ۲۵ ژوئن ۱۹۷۹، ص۳.
۶- گزارش رابرت اچ. بارو به رئیس ستاد مشترک، «نیروهای آماده به اعزام»، ۱۴ دسامبر ۱۹۷۹، صص۲ـ۱، اسناد شخصی ژنرال اچ. بارو، آرشیو نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا، مرکز تحقیقات‌ گری، کوانتیکو، ویرجینیا.
۷- ستارهٔ روشن تا سال ۱۹۸۵ یک رزمایش سالیانه بود و بعد از آن به دلیل وسعت این مانور و تعداد نیروهای شرکت‌کننده، تصمیم گرفته شد تا این رزمایش هر دو سال یکبار برگزار شود.
۸- حملات اصلی شوروی از سمت قزاقستان و ترکمنستان از چهار محور اصلی و با پشتیبانی ارتش به سمت تهران صورت می‌گرفت.
۹ـ نسخۀ اولیه در ۳۱ جولای ۱۹۸۰ در اختیار روسای مشترک قرار گرفت؛ در طول سال بعد این نقشه اصلاح شد و دوباره در ۱۳ فوریه ۱۹۸۱ ارائه شد.
11-RDJTF OPLAN 1001-81,
 ۱۵ فوریه ۱۹۸۱، مدخل C، صص۱۳-۱
۱۱- نقشۀ نخست 1001 نام گرفت ولی به سرعت سه نسخۀ دیگر اضافه شدند (1002،1003،1004)، بر اساس شرایطی که از حمله متصور شده و اینکه آیا با جنگ در اروپا مصادف می شد. پیام COMRDJTF به روسای ستاد مشترک، (”OPLAN 1001-81” (170350Z، ژوئن ۱۹۸۱، ص۱؛ پیام CINCRED به روسای ستاد مشترک، ”COMRDJTF OPLAN 1001-81”(132306Z) فوریه ۱۹۸۱.
۱۲- پیام رئیس ستاد مشترک به CINCRED، «راهنمای نقشهٔ مقابله با حملهٔ شوروی به ایران» (262336Z)، سپتامبر ۱۹۸۰؛ پیام رئیس ستاد مشترک، «راهنمای نقشهٔ مقابله با حملهٔ شوروی به ایران» (DTG262336Z)، سپتامبر ۱۹۸۰، صص۳ـ۲؛ «سازمان گزارش‌های ارتش»، «استراتژی مقابله با حملهٔ شوروی به ایران»، ۲۵ آوریل ۱۹۸۱، صص۴ـ۳. در اسناد مختلفی که توسط ارتش آمریکا و سرویس‌های اطلاعاتی تهیه شده‌اند، تعداد لشکرهای به کار گرفته شده توسط ارتش شوروی برای حمله به ایران با اختلاف‌های چشمگیری ثبت شده است و از ۱۷ تا ۳۰ متغیر است.
۱۳- برای دولت ریگان طراحی استراتژیک و هسته‌ای برای مقابله با شوروی از اولویت برخوردار بود. ایران بخشی از یک نقشهٔ بزرگتر بود. پنتاگون در دورهٔ واینبرگر به سرعت سه گزینه برای استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در مقابله با شوروی طراحی کرد. گزینهٔ نخست آن بود که از حملات بیشتر شوروی ممانعت به عمل بیاید و از چنین عملیاتی در مقابله با حملهٔ شوروی به ایران و افغانستان استفاده شود. اگر این ممانعت با موفقیت انجام نگرفت، ایالات متحده به «گسترش جغرافیایی» متوسل خواهد شد که نابودی پایگاه‌های نظامی شوروی در کشورهای همسایه، به خصوص اتیوپی و یمن جنوبی، را به همراه خواهد داشت. در سومین مرحله از تشدید عملیات به پایگاه‌ها و یگان‌های ارتش شوروی در ماوراء قفقاز حمله خواهد شد.
۱۴- موسسهٔ بروکینگز، «پروژهٔ محاسبهٔ هزینهٔ سلاح‌های هسته‌ای ایالات متحده آمریکا».
۱۵- پیام رئیس ستاد مشترک به رئیس عملیات دریایی، «قوانین CINCPAC برای محافظت از خلیج» (030133Z)، مارس ۱۹۸۱.
۱۶- فرمان ریاست جمهوری/ NSC-63 «چارچوب امنیتی خلیج فارس»، ۱۵ ژانویه ۱۹۸۱.

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.